حسنک وزیر ۱
✍
ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی
ذکر بر دار کردن امیر حسنک وزیر رحمةالله علیه
امروز که من این قصه آغاز میکنم در ذیالحجه سنه خمسینواربعمأه در فرخروزگار سلطان معظم ابوشجاع فرخزاد ابن ناصردینالله، أطال الله بقائه. ازین قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زندهاند، در گوشه[ا]ی افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخِ آنکه از وی رفت، گرفتار. و ما را با آن کار نیست _ هر چند مرا از وی بد آمد _ بههیچ حال؛ چه عمر من به شستوپنج آمده و بر اثر وی میبباید رفت. و در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن بهتعصبی و تزیُّدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را! بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند.
▪️
این بوسهل [زوزنی] مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود؛ اما شرارت و زَعارتی در طبع وی مؤکد شده «و لاتبدیلَ لخلقِ الله» و با آن شرارت، دلسوزی نداشت و همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفتی و آن چاکر را لت زدی و فرو گرفتی؛ این مرد از کرانه بجستی و فرصتی جستی و تضریب کردی و المی بزرگ بدین چاکر رسانیدی. و آنگاه لافزدی که فلان را من فروگرفتم. و اگر کرد، دید و چشید. و خردمندان دانستندی که نه چنان است. و سری میجنبانیدندی و پوشیده خنده میزدندی که وی گزافگوی است؛ جز استادم [بونصر مشکان] که وی را فرو نتوانست برد؛ با آن همه حیلت که در باب وی ساخت. از آن در باب وی بهکام نتوانست رسید که قضای ایزد با تضریبهای وی موافقت و مساعدت نکرد و دیگر که بونصر [مشکان] مردی بود عاقبتنگر، در روزگار امیر محمود، رضیالله عنه بیآنکه مخدوم خود را خیانتی کرد، دل این سلطان مسعود را، رحمةاللهعلیه نگاه داشت به همه چیزها؛ که دانست تخت ملک پس از پدر، وی را خواهد بود.
▪️
و حالِ حسنک دیگر بود؛ که بر هوای امیر محمد و نگاهداشتِ دل و فرمانِ محمود این خداوندزاده [امیرمسعود] را بیازرد و چیزها کرد و گفت که اکفاء آن را احتمال نکنند تا به پادشاه چه رسد؛ همچنان که جعفر برمکی و این طبقه [برمکیان] وزیری کردند بهروزگار هارونالرشید و عاقبت کار ایشان همان بود که از آنِ این وزیر آمد.
🌱
@ghalamdar