شط رنج
✍سعید احمدی
🌱
من همان طور که خنگ ابن خنگ نیستم درد ابن دردم؛ رنج ابن رنج؛ سوز ابن سوز. وقتی در مسیر تند و تیز زندگی پشت سرم را نگاه میکنم جمعیتی از چهرههای خوب و بد یا زشت و زیبا را میبینم که دست از تعقیبم بر نمیدارند. خواب و بیداری هم ندارد. خلوت و جلوت هم ندارد. آنقدر فرار رو به جلو دارم تا از دست این جماعت سمج و کنه خلاص شوم ولی نمیشود که نمیشود. از بد حادثه هر چه جلوتر میروم زاد و ولد این خیل زبان نفهم و خودسر بیشتر هم میشود. شاید اینها سایههای من باشند. چهبسا اینها بسامد و انعکاس آدمیانی باشند که از جلو چشمم رد شدهاند و چیزی مانند یک سلامکردن و خداحافظی آنها را کوک زده به نوار ممتد عمر رفتهام. شاید هم شبحی از خاطرات تار یا سرگذشت آشکار خودم. رشتههای عصب و شیارهای مغزم پایانهی پر رفت و آمد همهی چیزهایی است که نوروز به نوروز نو و کهنه شدهاند. خصلتها و خواستههایی که نبضم با آنها میزند. از چشمک ثانیهها تا گردش سال شمس و قمر. اکنون اول دوازده ماه حرام و ناحرام است. محرم است و امشب عاشورا. درونم کربلاست. من اما شاید شمرم. شاید هم حسینم. قاتل و مقتولم. کفر و ایمانم. دنیا و آخرتم. زمین و آسمانم. تاریکم. روشنم. فرشتهام. دیوم. ابوعقل و ابوجهلم. من در محاصرهای پایانناپذیرم. خدایا! یزیدگری را دوست ندارم. طمع را، نادانی را، قساوت را، ظلم را، ظالم را و البته مظلوم بالفطره را هم دوست ندارم. خدایا! حسین را دوست دارم. عشق را به تو. رنج را. ستیز خودم با خودم را تا وقتی که حر باشم. خدایا! دوستت دارم و این رنج مقدس نفسهایم را. یاریم کن که در کنار این شط رنج، به بازیهای پیچیده و گیجکنندهی دنیا نبازم.
🌱
@ghalamdar