آدمنما
✍
سعید احمدی
🌱
خودش را مخفی میکند پشت عینک دودی. هر جا میرود، هرجا مینشیند و هرجا میخوابد دو تا شیشهی خیلی خیلی سیاه عضوی از بدنش شدهاند. دل و دست قرص و زبل او به هر کاری میرود؛ حتی اعمالی که ارتکاب آنها فقط از دیوانهای مادرزاد برمیآید. خیالش راحت است؛ چون میداند کسی او را نمیبیند. هیچ کس حتی نزدیکان او قادر نیستند از راه نقطهی مرکزی چشمهایش برسند به خیالهایی که در مغزش میچرخد. روی صندلی شیکترین رستوران شهر شقورق مینشیند. انگشت میکند در اعماق چاه صورتش. گیلیگیلی درست میکند و آنها را مثل توپ بسکتبال میاندازد توی غذای عروس و دامادی که برای خودشان میز خاطره چیدهاند. فقط نمیفهمد چرا بد به او نگاه میکنند یا اینکه چرا پیشخدمتها او را تا سر خیابان هل میدهند؟ او یک آدم راست و ریس درست و حسابی است؛ آدم خیلی خیلی واقعی. او نه ابله است و نه بیشخصیت. همه غیرعادیاند جز خود او. دیگران راه صاف را کج-کج میروند جز آدمعینکی. وقتی در یکی از روزهای ماه مارس دوهزاروبیستوسه از گویندهی اخبار حوادث آمریکا شنید: رانندهای گیج و مست در نبراسکا خلاف جهت آزادراه میآمد و زنگ زده بود به پلیس که آقا! لطفاً به دادم برسید؛ نمیدانم چرا ماشینهای دیگر میخواهند مرا زیر بگیرند یا از جاده خارج کنند؟ از ته دل خندید؛ جوری که نزدیک بود رودههایش جر بخورند. وقتی در مستند حیات وحش دید کبکها سرشان را میکنند لای برف تا دیده نشوند فک خود را به اندازهی یک مار پیتون یا یک فوک باز کرد به خندهای بدجور مسخرهکننده. او همیشه به ضربالمثل جلو غازی و معلقبازی آی میخندد که نگو! شک هم ندارد صدای قاهقاه او از پشت همان عینک دودی مخصوص خودش جلوتر نمیرود. یقین دارد همه ذاتاً ابله و احمقاند؛ جز خودش. نمیدانم او مرد است یا زن؛ پادشاه است یا رعیت، باسواد است یا بیسواد، ثروتمند است یا فقیر، خوشگل است یا بدقیافه، صاف و صوف است یا چین و چروک، تمیز است یا چرک، ریش میگذارد اندازه یک داعشی یا تیغ میزند به اندازه یک کوسه مادرزاد. بو میدهد مثل ترامپ یا ادکلن میزند مانند مکرون، دموکرات است یا جمهوریخواه، در یک کشور رسمی زندگی میکند یا جعلی، دستور کشتار میدهد یا دستش تا ترقوه تر میشود به خون این و آن، اینها را نمیدانم. فقط میدانم که اگر روزی از دار و دسته آدمها به حساب میآمده، هرگز «انسان» نبوده است.
🌱
@ghalamdar