از سرگذشت
✍
سعید احمدی
🌱
کل موجودی حسابم امروز نزدیک هشتصدهزارتومان بود. نمیدانم با چه دلی پایم را گذاشتم در فروشگاه بوستان کتاب. تازههای نشر را دید زدم، برایم مالی نبودند، گوارای ناشرها و نویسندهها. سر طبقات ادبیات، چشمم لغزید روی «عبور از خود». از سال هفتم دههی نود تا پارسال، پنج بار از مرز چاپ گذشته است. چند جای آن را که خواندم، محمود دولتآبادی را دیدم با تجربههای نویسندگیاش. گذری بر سرگذشت قلمی و البته زندگیاش. من هر وقت به کمپولی میرسم دو کار میکنم یا کتاب میخرم یا کباب میخورم. بیشتر هم دومی؛ اما امروز سهمی برای اولی میگذارم. خواندن این تجربهها به لذت یک عمر ملچملوچ انواع اطعمه و اشربه میچربد. بیش از یکهفتم موجودیام میرود توی جیب انتشارات دفتر تبلیغات. شاید کمتر از یک دههزارم موجودی کتاب او هم مینشیند میان دستان من. آن به پولهایش اضافه کرد من به کتابهایم. فکر نمیکنم سرگذشت کسی مثل نویسندهی
کلیدر نیز جز همین باشد؛ البته با تفاوتهایی. میخوانم تا حاصلهای قیمتی خالق
روز و شب یوسف دستم بیاید؛ بعد حاصل عمرها را مینویسم و به ثمن بخس میدهم به انتشاراتیها کارت بکشند. نمیدانم چرا اینجا، پیراهن یوسف میشود قبای برادران ناتنی؟ پیراهنی که آید از او بوی یوسفم، ترسم برادران غیورش قبا کنند. خخخ!
🌱
@ghalamdar