عاقبت من هم شبی در بیت مهمان می‌شوم شاعر اول‌ترین اشعار استان می‌شوم تا کمی از شعر من لبخند آید بر لبت دست بر دامان شور هر نمکدان می‌شوم دوستی می‌گفت: "هی پاپیچ و آویزان نشو" من برای دیدنت، تا حدّ امکان، می‌شوم یک عصا باید که بشکافد یم عشاق را بهر وصلت، پاپِی موسی بن عمران می‌شوم می‌رسد اهل و عیال هر شهیدی، خدمتت چشم می‌دوزم به همسر، باز گریان می‌شوم بس که دیده عزّ و جزّم را برای دیدنت گفته: "فردا صبح، من راهیّ "جولان" می‌شوم" گفته بودم بعد دیدار تو، آدم می‌شوم هیچ‌کس باور نکرد اما به قرآن، می‌شوم... پیش جاری گفته‌ام امسال من هم دعوتم چون نکردی دعوتم، با خاک یکسان می‌شوم چون شنیدم در حیاط بیتتان بنّایی است تا خودم را جا کنم، شاغول و فرغان می‌شوم گر خورم یک بامیه از سفره‌ی افطارتان نقل و قند و پشمک و حلوا و سوهان می‌شوم اینهمه ذکر و دعای بی اثر؟! عیب از من است این مسلمانی نشد، از نو مسلمان می‌شوم گرچه شعرم درب و داغان است، دارم صد امید عاقبت من هم شبی در بیت مهمان می‌شوم @ghalamhaye_bidar