غزلی برای کودک شش ساله که در مدینه به جرم صلوات فرستادن توسط یک وهابی در مقابل چشمان مادر خود سربریده شد رفتی که کوک تر شود این ساز تا ابد بنواز! با تو ایم هم‌آواز تا ابد ما نیز در حریقِ نهالِ تو سوختیم هم‌سایه ی هم ایم از آغاز تا ابد بس آشناست قصه ی این سر جدا شدن رسم است این طریقه ی پرواز تا ابد روز و شبم اگر به رثای تو بگذرد آشوب من نمیشود ابراز تا ابد در یاد‌هاست شعر دل‌آویز از ابتدا در قلب‌هاست قصه ی ممتاز تا ابد گفتم که "انتهای غم شیعه تا کجاست ؟" پوشیده ماند پاسخِ این راز تا ... @ghalamhaye_bidar