شعری برای پروین 25 اسفند؛ سالروز تولد و بزرگداشت پروین اعتصامی خواستم دنیا تورا در شکل« زن» باور کند ماورای «نام» و «نان» و «جسم» و «تن» باور کند روح پروین از همان آغاز همراهی نمود تا عروج جنس زن را در بدن باور کند دوخت چون لبخند را بر روی لب های «یتیم»... تا مگر «امّید» را در زیستن باور کند «رهنمای راه معنی جز چراغ عقل نیست» نکته ی نابی که اولاد وطن باور کند شاعر فریادها و شاعر احساس ها خون دل می خورد « من» را مثل «من» باور کند گاه نخ را همنشین سوزنی مغرور کرد تا مگر نیش زبان را پیرزن باور کند گاه شانه همنشین زلف مشگین بوی شد تا رفاقت را میان هر شکن باور کند تیشه ی کندی به دست کوهکن ها داده است تا مگر همبستگی را کوهکن باور کن مرغکی را گاه دام و گاه دانه می نشاند تا بهای زندگی را در وطن باور کند گاه شمع خانه می شد، گاه سنگ بین راه تا مخاطب درد را در هر سخن باور کند کیست این شاعر که ما را تا « ثریا» می برد ساختار« لفظ» را تا عمق « معنا » می برد کیست پروین، تک چراغ آسمان واژگان دُرّ معنایش میان « لفظ» و « امثال» اش نهان کیست پروین، آستانش آسمانِ عدل و داد یا مقیمِ کویِ او، هر باور نیکونهاد داغ هایش جنس مردم، بغض هایش مردمی گریه های ممتدِ در خون رهایش مردمی نرم نرمک شعرهایش چلچراغ زندگی مملو از گل های شعرش کوچه باغ زندگی «آسمان»ِ شعر را «پروین» چراغان می کند آسمان را زیر چتر شعر مهمان می کند @ghalamhaye_bidar