مردمی که من میشناسم! پلان۱: وارد مغازه شدم و به یخچال نگاه می‌کردم تا جنسی که میخواهم را پیدا کنم. اما گوشم با گفتوگوی فروشنده و مشتری بود. مرد گفت: -۱۵۰ تومن. زن بعد از کمی مکث: -مگه پنیر چقدره؟! +کیلو۷۰ دست داخل پاکت کرد و پنیر را کنار گذاشت و پول بقیه کالاهارو داد و رفت... پلان۲: استاد میفرمود زمانی که انقلاب شد اصلا اینجور نبود که ما بگیم حالا زندگی‌هامان رونق آنچنانی می‌گیرد و حسابی پول دار می‌شویم. حالِ همه مردم این بود که من چه کردم برای پیروزی این انقلاب؟ نکند کم مایه گذاشتم... پلان۳: شب بعد از تشییع حاج قاسم بود و منتظر شروع روضه شب سوم فاطمیه بودم. موتورسوار لاغر اندام سبزه رو که پسربچه‌اش را جلویش نشانده بود از کنارم رد شد و یک متر جلوتر ترمز زد. فرمان موتور را چرخاند و دور زد و با نگاه خیره و لب‌هایی که به هم فشار میداد از روی پرچم آمریکا و اسرائیل رد شد. بدون طول و تفصیل من مردم را اینگونه شناختم. در حالی که از رنج پایبندی به اهداف در عذابند در کوچه‌پس کوچه های زندگیشان، عشق به آرمان را به رخم می‌کشند. امروز مردم ایران جان سختانی هستند که برای خواباندن مچشان، دشمن ترکیبی از جنگ‌هارا به راه انداخته. تحریم اقتصادی، نفوذ در مسئولین، ترور ها امنیتی، جنگ روانی، مقابله حقوقی در مجامع جهانی و... همه گزینه‌هایی بوده که روی میز آمده‌اند اما برگ برنده این مردم زیر میز زده و معادلات را تغییر داده. ایمان دینی، اقتدار ملی را رقم زده و بوی خوش این اقتدار را در همه ساحت ها استشمام میکنیم. رمز پیروزی بر فشار حداکثری دشمن در مسائل اقتصادی را نیز باید در همین برگ برنده جستجو کنیم. غلیان @ghalayan