کار که نیمه تمام ماند رفقا خیلی بهم ریختند
روز آخر اردو بود و آسمان سقف مسجد شده بود.
وارد خوابگاه شدیم اما طاقت نیاورد و دست مرا گرفت. گفت: علی پاشو بریم تو مسجد.
وارد ک شدیم ادامه داد: تو طلبهای، روضه بخون. آخه چرا سقف مسجد باید بمونه؟
من شروع کردم و او نیز...
بعد اردو که همزمان با ماه رمضان بود همراه چندتن از رفقا به منطقه رفتند و کار را تمام کردند.
نیتشان هم ده روز بود که روزهشان از دست نرود...
خاطره حجتالاسلام علی مهدیان از هنرمند جهادگر
#سیدمحمدساجدی
غلیان
@ghalayan