قنداب(واحد خانواده موُسسه مصاف)
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_بیست_دوم 💠گره‌گشایی بيشتر مردم از ک
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷 💠پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «گره‌گشايي از کار مؤمن از هفتاد بار حج خانه خداوند بالاتر است.» 🔻ثمرات اين گره‌گشايي آن‌جا بسيار ملموس بود. بيشتر اين ثمرات در زندگي دنيايي اتفاق مي‌ا‌فتد. يعني وقتي انسان در اين دنيا، خودش را به‌خاطر ديگران به‌سختي بياندازد، اثرش را بيشتر در همين دنيا مشاهده خواهد کرد. 🍃يادم مي‌آيد که در دوران دبيرستان، بيشتر شب‌ها در مسجد و بسيج بودم. جلسات قرآن و هيئت که تمام مي‌شد، در واحد بسيج بودم و حتي برخي شب‌ها تا صبح مي‌ماندم و صبح به مدرسه مي‌رفتم. 🔶يک نوجوان دبيرستاني در بسيج ثبت‌نام کرده بود. او چهره‌اي زيبا داشت و بسيار پسر ساده‌اي بود. يک شب، پس از اتمام فعاليت بسيج، ساعتم را نگاه کردم. يک ساعت به اذان صبح بود. بقيه دوستان به منزل رفتند. من هم به اتاق دارالقران بسيج رفتم و مشغول نماز شب شدم.همان نوجوان يکباره وارد اتاق شد و سريع در کنارم نشست! 🍃وقتي نمازم تمام شد باتعجب گفتم: چيزي شده؟ با رنگ پريده گفت: هيچي، شما الآن چه نمازي مي‌خواندي؟ گفتم: نمازشب. قبل اذان صبح مستحب است که اين نماز را بخوانيم. خيلي ثواب دارد. گفت: به من هم ياد مي‌دهي؟ به او ياد دادم و در کنارم مشغول نماز شد. 🌀اما مي‌دانستم او از چيزي ترسيده و نگران است. بعد از نماز صبح با هم از مسجد بيرون آمديم. 💫گفتم: اگر مشکلي هست بگو، من مثل برادرت هستم. گفت: روبه‌روي مسجد يک جوان هرزه منتظر من بود. او با تهديد مي‌خواست من را به خانه‌اش ببرد. حتي تا نيمه شب منتظرم مانده بود. من فرار کردم و پيش شما آمدم. روز بعد يک برخورد جدي با آن جوان هرزه کردم و حسابي او را تهديد کردم. آن جوان هرزه ديگر سمت بچه‌هاي مسجد نيامد. ✨اين نوجوان هم با ما رفيق و مسجدي شد. البته خيلي براي هدايت او وقت گذاشتم. خدا را شکر الآن هم از جوانان مؤمن محل ماست. ✅مدتي بعد، دوستان من که به دنبال استخدام در سپاه بودند، شش ماه يا بيشتر درگير مسائل گزينش شدند. اما کل زمان پيگيري استخدام بنده يک هفته بيشتر طول نکشيد! تمام رفقاي من فکر مي‌کردند که من پارتي داشتم اما... 🖋ادامه دارد...   💝 @ghandab ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈