#داستانهای_شگفت
۱۳۰ - کوری چشم به واسطه کور کردن چشمه
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش مِلکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند؛ پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود! از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی؟
گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند. به واسطه رفت و آمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم و بیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است.
به او گفتم آیا چاره ای دارد؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد.
ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند؛ پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم.
آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده؛ اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است. اگر سر کسی را بریده در مواقف برزخی خودش بی سر است و در جهنم سر و پایش به هم پیچیده است چنانچه می فرماید : ( فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ اْلاَقْدام ) از اینجاست که
#حضرت_زینب_کبری علیهاالسّلام در مجلس یزید به آن ملعون فرمود :( وَ ما فَرَیْتَ اِلاّ جِلْدُکَ وَ ما قَطَعْتَ اِلاّ رَأْسُکَ ؛ نبریدی مگر پوست خودت را و جدا نساختی مگر سر خود را )