تو منبعِ وحیِ غزلی ای غزل انگیز
ای باعث اغواگری و مانع پرهیز
آه ای عسلِ حل شده در لهجه ی شیرین
با تلخیِ فرهاد و غمش باز بیامیز
یک شهر پی ات هست چنین کوچه به کوچه
یک “قونیه” دنبال تو “تبریز” به تبریز
بیدار شو از نحس ترین لحظه ی کابوس
از دورترین نقطه ی این فاصله برخیز
برگرد که باران بزند شعر ببارد
از رو برود این شبِ لامذهبِ خونریز
بگذار زمستان برود سمتِ بهارت
تقویم مداوم نخورد باز به پاییز
@gilaasss