اسماعیل 🌱اگر خودم نمیدیدم باورم نمیشد. در روستایی دورافتاده، که خیلی از امکانات عادی زندگی درش وجود ندارد، این آقای دکتر تربیت شود. دکتر اسماعیل مخلصی. دوست داشتنی، متواضع ولی اهل اندیشه و اهل همت بلند . 🌱میگفت از روستایشان ساعتها راه میرفته تا خمینی شهر، خمینی شهر حاج عبدالله والی. همانکه به تعبیر رهبر نامش در تاریخ ماندگار خواهد شد. اسماعیل آنجا درس خوانده. 🌱حاج عبدالله نماد مقابله با فرهنگی است که اعتماد و باور به خود نداشت و تو چه میدانی مقابله با یک فرهنگ نه این فرد و آن فرد ، چقدر دشوار است. 🌱به او گفتم خاطره ای از آن ایام بگو. میگفت ذائقه ام تلخ است از برخی معلمها که طوری با ما رفتار میکردند و حرف میزدند که همتمان بلند نباشد. آنها تواناییمان را باور نداشتند. انقدر ذائقه اش تلخ بود از این فرهنگ که برای من عجیب بود. گویا او این درد را با همه وجود لمس کرده بود. 🌱میگفت در دانشگاه شریف که قبول شدم اساتیدی را میدیدم که اینها مسوول راضی کردن دانشجویان بودند برای مهاجرت به خارج کشور. راضیشان میکردند و راه را هم هموار میکردند. باز هم همانقدر تلخ میگفت. تلخی فرهنگ خودحقیرپنداری. 🌱 من بعد از گفتگوی با او یک مانع بزرگ بر سر راه جوشش استعدادهای این کشور را لمس کردم. میدانستم و میدیدم اما با او بیشتر این درد را و این مانع را لمس کردم. مانعی سهمگین تر و ریشه ای تر از فقر و محرومیت و نداری، و آن مانع فرهنگ چشم داشتن به دست غیر و خودحقیرپنداری بود. فرهنگ شیفتگی نسبت به داشته های مادی دیگران. (راستی چه جالب که این ها را در سال رفع مانع از تولید میدیدم) 🌱هر محرومیتی را میتوان نابود کرد اگر این بیماری نباشد. چهل سال است این سم یادگار از دوران طاغوت را ذره ذره از جانمان بیرون میکنیم. و اسماعیل مخلصی نماد جوانه زدن گام دوم انقلاب ما است و فراگیری فرهنگ خالص شدن جان ما از آن سموم مهلک آنهم در کوهستانهای دورافتاده و محروم ولی حاصلخیز و زرخیز این دیار. 🌱او میگفت هیچ وقت کوتاه همتان و ناامیدان نسبت به داشته ها و خودحقیرپندارها نتوانستند مانع تلاشش شوند. 🌱میگفت هر وقت معنوی تر شدم احساس کردم بیشتر انگیزه دارم برای تلاش و خسته نشدن. 🌱میگفت رهبر از طریق یک گروه جهادی مطلع شده بود شرح حال او را، انگشترش را برایش فرستاده بود و دعایش کرده بود. و من این رابطه را عمیقتر میفهمم از یک هدیه. خیلی عمیقتر. 🌱به او گفتیم بیاید و هنگام جشن برای مردم روستایش یک جمله بگوید. آمد و گفت همه ما هر جا که هستیم باید همانجا یک حاج ق.ا.س.م سلیمانی باشیم. علی مهدیان @ali_mahdiyan