ای غم! رفیق دم به دم روزگار من!
حق با تو بود نیست کسی بیقرار من
چیزی نمانده است به جز آه در بساط
یعنی که غصهها شده دار و ندار من
مانند بادبادکیام دست سرنوشت!
بر باد رفتهاست نخ اختیار من
جز اینکه با تلاطم هجر آشنا شدم
لطفی نداشت عاشقی بیگدار من
در من هزار عاشق دیوانه مرده است
اما نبوده هیچکسی سوگوار من
دیگر لبم به خنده شکوفا نمیشود
انگار رخت بسته بهار از دیار من
چشمم به در که مرگ کی از راه میرسد؟
شاید به سر رسید شبی انتظار من...
#امیرحسین_پورعزیز@golchine_sher