چه خون چکان ورقی شد چکامه های دلم که شرحه شرحه ی عشق است ماجرای دلم چه گویمت، که فتادم ز چشم دشمن و دوست حدیث شبنم شرم  است های های دلم شنیده ها همه قلبند  از گلوی نفاق در این زمانه ی غوغا ببین صدای دلم! شبی به مهر نشستی برابرم تا صبح به روی کس نگشودم  دَرِ سرای دلم همیشه سنگ صبوری، برای غربت من بمیرمت که نشستی چنین به پای دلم به رغم لذّت پرواز بسته ای پرو بال کبوتری، که اسیر است در هوای دلم سزای آنکه نشستی درون سینه ی من چنین به ناز نشاندم تو را به جای دلم برای این دل مجنون تپیده ای شب و روز خوشم که میزند اکنون دلی برای دلم الاهه ی غزلی نازنین و ویرانگر شکسته ام همه بتها، تویی خدای دلم @golchine_sher