موج خون مردانه، بینِ معرکه ها پا گذاشتنند آنانکه عشق را به تماشا گذاشتند یک آسمان ستاره کشیدند و در اُفق آیاتی از حضور به معنا گذاشتند با رمز یا حسین گذشتند از فرات پا در مسیرحضرت سقا گذاشتند لب تشنه، دل به دامن دریای خون زدند داغ عطش به سینۀ دریا گذاشتند جان را به کف گرفته و در راه عاشقی آثار عشق بر تن خود جا گذاشتند مست از شراب ناب طهوراً شدند و بعد مجنون شدند و، پای به صحرا گذاشتند از سربه پای دوست گذشتند، بی دریغ تن را به تیغ تیز بلا وا گذاشتند تا دست اجنبی نرسد جانب وطن خود، دست و پا به صحنۀ هیجا گذاشتند در موج خون شکفته کشیدند لاله را شب را میان حادثه تنها گذاشتند @golchine_sher