رسیده آخر اسفند و رو به پایانم قسم نده! که به جان تو هم نمی‌مانم تو و جهان و همه مردمش عوض شده‌اید و من هنوز همان شاعر پریشانم چگونه با تو بمانم؟ بهار نزدیک است تو بوته‌ی گل سرخی و من زمستانم تو پیش من سخن از روز جشن می‌گویی من از تقارن عید و عزا گریزانم شبی که ماه به بالای شهرمان برسد من آسمانی‌ام و تو... تو را نمی‌دانم! @golchine_sher