آخرش با خویشتن همداستانش می کنم
با همه نامهربانی ، مهربانش می کنم
باید از معشوقه پنهان داشت شوق خویش را
دوستش دارم ، ولی از وی نهانش می کنم
شعر یا جادو نمی دانم ولی در گوش او
با همین وردی که می خوانم جوانش می کنم
بارها می پرسم از او دوستم داری هنوز؟
گرچه می دانم ندارد امتحانش می کنم
تا مبادا دل ببازد ، تا مبادا دل برد
همچنان نسبت به مردم بدگمانش می کنم
روزگاری آشنای دیگری جز من نداشت
او که دارم آشنای دیگرانش می کنم
#علی_مقنی
@golchine_sher