...🌱💗
جلسه اول خواستگاری در جمع به من گوشزد کرد که قبلاً ازدواج کرده است. وقتی چشمهای حاضرین از تعجب گرد شد، لحنش را به شوخی تغییر داد و با لبخند گفت: «من قبلاً با جنگ ازدواج کردهام.»
آدم زیاد شوخی نبود اما شاید میدانست که در آن موقعیت با شوخی کارش راحتتر جلو میرود؛ در همان جلسه اول «بله» را گرفت.
در صحبت خصوصی دوباره حرفش را تکرار کرد اما خیلی جدیتر: «تا وقتی جنگ است هروقت نیاز به حضور من در منطقه باشد باید بروم.»
هر وقت از جبهه به مرخصی می آمد با هم به گلزار شهدا و مزار دوستان شهیدش می رفتیم، سر مزار پسر عمویش که می رسید اشکش جاری می شد. همیشه از آرزوی شهادت می گفت.
اما بار آخر وقتی کنار مزار پسرعمویش نشسته بود، با اشک گفت: «اگر جنگ تمام شود و من شهید نشوم مطمئن باش یک شوهر دیوانه روی دستت میماند.»
شهادت آرزویی بود که با شهادت هر کدام از دوستان و همرزمانش در دلش شعله می کشید...
#شهید_خلیل_پرویزی
#شهیدانه
🕊
@golzarshohadashiraz