...📚 کتاب معجزه رتیان رمانی زیبا با توجه به لحظات زیستن شهید زنده : جانباز مدافع حرم عباس دهقانی که مخاطبان خود را برای ساعاتی مهمان باران گلوله در شهر رتیان سوریه میکند در بخشی از کتاب می‌خوانید: ((نمی‌دانستم به کدام طرف فرار کنم! زمین زیر پایم مثل گهواره پریشانی می‌ماند که نه‌تنها قصد خوابم را نداشت که می‏خواست اگر خوابی هم توی وجودم هست بپراند. انگار دو طرف دعوا قصد جانم را کرده بودند که با تمام قوا، توپ‌های آتشینشان را روی سرم می‌ریختند. دیگر تانکی در کار نبود و در عوض توپخانه‌ها و بالگردهای جنگنده به میدان آمده بودند. حتماً نیروهای خودی فکر کرده بودند من هم تمام کردم که به‌قصد کشت، وجب‌به‌وجب را شخم کاری می‌کردند. خمپاره صدوبیستی از بالای سرم آتش کرد و چند متر آن‌طرف‌تر به زمین خورد. آن‌قدر لرزیدم که حس کردم الآن است که زمین زیر پایم باز شود...)) 🕊 @golzarshohadashiraz