.
هر کی از اصحاب میرفت میدان ، خودش رو معرفی میکرد و میگفت من از چه قبیله ای هستم .... غلام سیاه که میخواست بره میدان، دقت میکرد که ببینه دیگران چی میگن و چطورخودش رو معرفی میکنه... لذا وقتی رفت میدان، دید نه از فرمانده هانه قبائله (مثل حبیب و زهیر و ..) و نه شباهتی به اینا داره... باخودش گفت پس من چی بگم؟! لذا وقتی رفت میدان گفت: من از خودم چیزی ندارم، ولی امیری حسین و نعم الامیر ... یعنی من افتخارم اینه نوکره حسینم.... لذا وقتی به زمین افتاد ، فکرش رو هم نمی کرد که ابی عبدالله بیاد بالای سرش، اما دید صدای گریه میاد،و یه نفر سرش رو از روی خاکا برداشت و روی زانوش گذاشت و به این هم اکتفا نکرد، بلکه "فوضع خده علی خده" صورت به صورت این غلام گذاشت.یعنی قبل از علی اکبر ، امام محاسنش با خون این غلام سیاه خضاب شد. وقتی این قضایا رو دید... همینطور که در خون خودش غوطه ور بود ، خوشحالیش رو پنهان نکردو گفت:به عهدم وفا کردم؟ و بعدش اضافه کرد: "مَن مثلی؟" کی مثله منه...یعنی این افتخار دیگه نصیب کی شده؟ لذا امام براش دعا کرد ... اللهم بیض وجهی... خدایا روش رو سفید کن، خدایا خوشبوش کن....
#جون
#واضح #اسلم
#اصحاب
#شب_چهارم_محرم
.