. مقتل مجلس یزید ملعون - (ع) در خطر قتل امام باقر (ع) فرمود: ما دوازده کودک و جوان بودیم (با توجه به اینکه امام باقر (ع) در آن وقت حدود چهار سال داشت)بزرگترین ما علی بن الحسین (امام سجاد) (ع) بود همه ما را که دستهایمان را به گردنمان بسته بودند به نزد یزید بردند. در روایت دیگر آمده: یزید به امام سجاد (ع) رو کرد و گفت: اوضاع را چگونه دیدی؟ امام سجاد (ع) فرمود: قضای الهی را که قبل از خلقت آسمان ها و زمین مقدر شده بود دیدم. یزید گفت: حمد و سپاس خداوندی را که پدرت را کشت امام سجاد (ع) فرمود: لَعنَهَ اللهِ عَلی مَن قَتَلَ اَبیِ لعنت خدا بر کسی باد که پدرم را کشت یزید خشمگین شد و فرمان داد گردن آن حضرت را بزنند دژخیمان آن حضرت را برای کشتن ازمجلس یزید بیرون بردند طبق روایتی حضرت زینب (ع) خود را بر روی امام سجاد (ع) افکند و گفت: ای یزید این همه خونی که از ما ریختی کافی است. امام سجاد (ع) فرمود: ای یزید اگر تصمیم بر قتل من داری پس کسی را مامور کن تا این بانوان و کودکان (بی پناه) را به مدینه برساند یزید با شنیدن این جمله از قتل آن حضرت صرفنظر کرد. (1) ♦️ احوال جانکاه سکینه در مجلس یزید: در منتخب طریحی آمده: یزید ملعون دستور داد اسیران آل محمد (ص) را وارد مجلس کردند وقتی که آنها در مقابلش قرار گرفتند به آنها نگاه کردند و از یکی یکی پرسید اینها کیستند؟ شخصی گفت: این ام کلثوم کبری است و آن ام کلثوم صغری است و این ام هانی است و آن صفیه است و این رقیه (دختران علی (ع) ) است و این سکینه و آن فاطمه دختران حسین (ع) هستند و این علی بن الحسین (ع) است در این هنگام فاطمه دختر حسین (ع) فرمود: ای یزید اینها دختران رسول خدا هستند که اسیر شده اند همه اهل مجلس گریه کردند و صدای گریه ازخانه یزید بیرون آمد حضرت سکینه بر اثر نبودن چادر با مچ دستش صورت خود را پوشانده بود. یزید گفت: مَن هذِهِ این زن کیست؟ گفتند: سکینه دختر حسین (ع) است. یزید گفت: تو سکینه هستی؟ سکینه گریه کرد و بقدری ناراحت شد که نزدیک بود جان بسپارد. یزید گفت: چرا گریه می کنی؟ سکینه فرمود: چگونه گریه نکند کسی که پوشش ندارد تا صورتش را از نگاه تو و اهل مجلس بپوشاند؟ یزید گفت: ای سکینه پدرت حق مرا منکر شد و قطع رحم با من کرد و در ریاست و رهبری با من ستیز نمود. سکینه گریست و فرمود: ای یزید از کشتن پدرم خوشحال مباش او مطیع خدا و رسول بود و دعوت حق را اجابت کرد و به سعادت (شهادت) نائل گردید ولی روزی خواهد آمد که تو را (بخاطر آن همه ظلمها) بازخواست می کنند خود را آماده پاسخگویی کن ولی از کجا تو بتوانی پاسخ بدهی؟ یزید گفت: ای سکینه ساکت باش پدرت بر من حقی نداشت. (2) ✅منابع: 1- معالی السبطین ج 2ص160 2- منتخب طریحی طبق نقل معالی السبطین ج2ص163 .