eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
7.9هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
751 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. زندگینامه سلام الله علیها ♦️بخش اول 📝شناسنامه: 🔻وُصفت الرّباب بأنّها امرأة جمیلة عاقلة فاضلة شاعرة، وهی امّ سکینة وعبدالله  وى را زنى زیبارو، خردمند، بافضیلت و شاعر، توصیف کرده‏اند. رَباب، مادر سَکینه و عبد اللّه است 📖الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ۱ ص 4 🔻تاریخ دمشق: رَباب کَلبى، دختر امرؤ القیس بن عَدىّ بن اوس بن جابر بن کعب بن عُلَیم بن هُبَل بن عبد اللّه بن کِنانه، همسر حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام و مادر دخترش سَکینه، در میان آن دسته از خاندان حسین علیه السلام است که پس از شهادتش، در دمشق، بر یزید، وارد شدند و حسین علیه السلام در یکى از شعرهایش از او یاد کرده است. ⬅️خواستگاری: عوف بن خارجه مى‏گوید: در روزگار خلافت عمر بن خطّاب، نزدش بودم که مردى گردن‏کج، از میان مردم، عبور کرد و به سوى عمر آمد و پیش رویش ایستاد و به او با عنوان خلیفه، سلام داد. عمر گفت: تو کیستى؟ گفت: مردى مسیحى! من، امرؤ القیس پسر عَدىّ کلبى هستم. عمر، او را نشناخت. مردى از میان جماعت به او گفت که این، از قبیله بکر بن وائل است که در جنگ جاهلىِ فَلَج، بر آنان هجوم آورده است. عمر گفت: چه مى‏خواهى؟ گفت: مى‏خواهم مسلمان شوم. عمر، اسلام را بر او عرضه داشت و وى، پذیرفت. سپس عمر، نیزه‏اى خواست و پرچم امارت بر مسلمانانِ قبیله قُضاعه را بر آن بست و به او سپرد. این پیرمرد، باز گشت، در حالى که پرچم بر بالاى سرش به اهتزار در آمده بود و تا آن هنگام، ندیده بودم مردى که یک سجده هم نکرده، امیر گروهى از مسلمانان شود. على بن ابى طالب علیه السلام به همراه دو پسرش، حسن و حسین، از آن مجلس برخاستند و خود را به او رساندند. على علیه السلام سرِ او را گرفت (او را به سوى خود، متوجّه کرد) و فرمود: «من، على بن ابى طالب، پسرعمو و داماد پیامبر خدایم و این دو، پسران من از دختر او هستند. ما مى‏خواهیم داماد تو شویم. به ما همسر بده». امرؤ القیس گفت: اى على! مُحَیّاه دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم، و اى حسن! سَلمى دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم، و اى حسین! رَباب دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم. ◀️ رَباب، همان است که حسین علیه السلام در حقّش چنین سروده است: لَعَمرُکَ إنَّنی لَاحِبُّ دارا تَحُلُّ بِها سُکَینَةُ وَالرَّبابُ‏ احِبُّهُما و أبذُلُ بَعدُ مالی ولَیس لِلائِمی فیها عِتابُ‏ ولَستُ لَهُم وإن عَتَبوا مُطیعا حَیاتی أو یُغَیِّبَنِی التُّرابُ‏ به جانت سوگند، من، سرایى را دوست دارم‏ که سَکینه و رَباب در آن، جاى دارند. دوستشان دارم و دارایى‏ام را مى‏دهم‏ وسرزنشگرم را یاراى سرزنش نیست. و هر چند[مرا]سرزنش کنند، مطیع آنان نیستم‏ در طول زندگى‏ام تا آن گاه که خاک، مرا پنهان کند. ⏪وهِیَ الَّتی أقامَت عَلى قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام حَولًا،⏩ ثُمَّ قالَت: إلَى الحَولِ ثُمَّ اسمُ السَّلامِ عَلَیکُما ومَن یَبکِ حَولًا کامِلًا فَقَدِ اعتَذَر او کسى است که یک سال بر مزار حسین علیه السلام، اقامت[و عزادارى‏]کرد و سپس سرود: تا یک سال، مى‏گِریم و سپس، شما دو تن  را بدرود مى‏گویم‏ و البته هر کس یک سال کامل بگرید، عذر مقبولى[براى رفتن‏]آورده است. ظاهرا مقصودش از دو تن، امام حسین علیه السلام و فرزندش عبداللّه[على اصغر]باشند چون حسین علیه السلام وفات کرد، به خواستگارى رَباب آمدند و پافشارى کردند؛ امّا او گفت: «پدرْشوهر دیگرى جز پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بر نمى‏گزینم» و دیگر ازدواج نکرد و پس از حسین علیه السلام، یک سال بدون سقف و سایه‏بان، زندگى کرد تا آن جا که فرسوده شد و از افسردگى، جان داد. او از زیباترین و عاقل‏ترینْ زنان بود. ✅ تاریخ دمشق: ج ۶۹ ص ۱۲۰ .......... . رفت از کف من دار و ندارم چه کنم؟ از داغ گلم اشک نبارم چه کنم؟ نوشیده ام آب و شیر من جوشیده از غصه ی طفل شیرخوارم چه کنم؟ بر نیزه سر کوچک او را بستند این داغ کجای دل گذارم چه کنم؟ پیداست به نیزه ترک لب هایش از کودک خویش شرمسارم چه کنم؟ از آب نصیبی به گل من نرسید جز آه چه از جگر برآرم چه کنم ؟ بر نیزه سرش ، تنش کجا افتاده است؟ من مادرم و جان نسپارم چه کنم؟ ✅ ۱۴۰۳ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. زندگینامه #حضرت_رباب سلام الله علیها ♦️بخش اول 📝شناسنامه: 🔻وُصفت الرّباب بأنّها امرأة جمیلة ع
. علاقه مندی امام حسین علیه السلام به و علیهم السلام 🔹بنا بر نقل مورخان، امام حسین(ع) رباب را بسیار دوست می‌داشت[۸] و درباره وی شعر هم می‌سرود. لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا  تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی  وَ لَیسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ «به جان تو سوگند! من خانه‌ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند. آن‌ها را دوست دارم و تمامی دارایی‌ام را در راه آنان می‌بخشم و عتاب و سرزنشی در این دوست داشتن بر من نیست.»[۹] 🔹شعر دیگری نیز درباره رباب به امام حسین(ع) منسوب است: اُحبُّ لِحُبِّهَآ زبدا جمیعا  وَ نَثْلَةَ کُلَّها و بَنی رباب وَ اخْوالاً لَهَا مِن آلِ لامَ  اُحِبُّهُم وَ طُرَّ بَنی جنابُ «من به خاطر دوستی او نثل و تمام «بنو رباب» را دوست دارم. و همچنین دایی‌های او را از خاندان لام و همه [خاندان] بنی جناب را دوست دارم.»[۱۰] ✅منابع 🔹تاج العروس، ج۲، ص۱۰. انساب الاشراف، ج۲، ص۱۹۶. 🔹 اعیان‌الشیعة، ج۶، ص۴۴۹. 🔹 البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۲۹. .
. 💢دعای امام موسی کاظم(ع) برای خلاصی از زندان هارون 💢 ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما. ای آزاد کننده (رویاننده) درخت از بین شن و خاک و آب. و ای آزاد کننده (جاری کننده) شیر از بین سرگین و خون و ای آزاد کننده (به دنیا آورنده) فرزند از بین رحم و ای آزاد کننده آتش از بین آهن و سنگ و ای آزاد کننده روح از بین احشا و اعضای بدن! مرا از دست هارون نجات عنایت فرما! ♦️متن عربی: «یَا سَیِّدِی نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِی مِنْ یَدَیْ هَارُون» ✅ بحارالأنوار ج : 48 ص : 220 ............. . 💢جریان دستگیری امام موسی کاظم(ع) در حین نماز توسط هارون الرشید💢 ♦️على بن محمّد بن سلیمان نوفلى گفت: از پدرم شنیدم كه وقتى هارون الرشید موسى بن جعفر علیه السّلام را گرفت، آن جناب بالاى سر پیغمبر(ص) مشغول نماز بود. نمازش را قطع كردند او را به زور بردند. اشك می ریخت و می گفت:یا رسول اللَّه شكایت این جفاكارى هارون را به تو میكنم. مردم نیز اطرافش را گرفته با صداى بلند گریه می كردند. همین كه موسى بن جعفر(ع) را مقابل هارون آوردند ناسزا گفت و آن جناب را آزار كرد. شبانه دستور داد دو خانه آماده كنند. موسى بن جعفر(ع) را مخفیانه به یكى از آن دو خانه برد و تحویل حسان سروى داد تا او را به وسیله محملى به بصره ببرد و تسلیم عیسى بن جعفر بن ابى جعفر كه فرماندار بصره بود كند. یك محمل را روز با گروهى كه به همراه محمل بودند به جانب كوفه فرستاد تا مردم متوجه كارى كه نسبت به موسى بن جعفر كرده نشوند.حسّان یك روز قبل از ترویه (دو روز قبل از عید قربان) وارد بصره شد امام علیه السّلام را تحویل عیسى بن جعفر بن ابى جعفر داد.♦️ ✅عیون‏ أخبار الرضا(ع) ج : 1 ص : 86 علیه_السلام ........... 💢 دستور امام کاظم(ع) به امام رضا(ع) و تحویل امانت های امامت 💢 🔶مسافر گفت: حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام را وقتى خواستند ببرند به حضرت على بن موسى الرضا(ع) دستور داد هر شب در خانه‏اش بخوابد تا زنده است تا وقتى خبرى باو برسد. گفت: ما هر شب براى حضرت رضا در دهلیز رختخواب می انداختیم پس از نماز عشاء در آن جا می خوابید. صبح بمنزل خود می رفتند. همین وضع تا چهار سال ادامه یافت. تا این که یك شب رختخواب انداختیم ولى نیامدند. زن و بچه متوحش شدند و ناراحت گردیدند. از تأخیر ایشان خیلى ناراحت شدیم.فردا صبح که به خانه آمدند داخل حرم شده و پیش ام احمد رفت فرمود: آنچه پدرم به امامت در اختیارت گذاشته بده. ام احمد ناله‏اى زده با دست به صورت خود نواخت و گریبان چاك زده گفت: بخدا آقایم از دنیا رفت! امام على بن موسى الرضا(ع) او را نگه داشت. به او فرمود: حرفى در این مورد نزن و اظهار ناراحتى نكن تا خبر رسمى به فرماندار برسد. زنبیلى كه محتواى امانت ها بود با دو هزار یا چهار هزار دینار در اختیار او گذاشت و به دیگرى نداد. امام موسى بن جعفر علیه السّلام ام احمد را خیلى گرامى می داشت، ام احمد گفت: در یك خلوت و تنهائى به من گفت این امانتها را به تو می سپارم. به هیچ كس چیزى مگو تا من از دنیا روم، پس از وفاتم هر كدام از فرزندانم آن ها را از تو خواست به او بده، بدان كه من از دنیا رفته‏ام. به خدا قسم اكنون علامتى كه به من فرموده بود بوقوع پیوسته. تمام امانت ها را از ام احمد گرفتند و دستور داد همه از گریه و عزادارى خوددارى كنند تا خبر رسمى برسد. امام دیگر بعد از آن شب در رختخواب پدر خود نخوابیدند. چند روز بیشتر نگذشته بود که نامه‏اى رسید كه حاكى از درگذشت آن جناب بود. وقتى تاریخ را دقت كردیم و حساب روزهاى گذشته را نمودیم دیدیم در همان شبى كه حضرت رضا(ع) براى خوابیدن نیامدند و فردا صبح امانتها را گرفتند، امام موسی بن جعفر(ع) ‏از دنیا رفته بودند.🔶 📚اصول الكافی ج : 1 ص : 382 .
. آمدن امام رضا(ع) به بالین پدر و غسل و کفن نمودن وی توسط حضرت 🔶امام علیه السّلام مسیّب را خواست سه روز قبل از وفاتش بود مسیب نگهبان آن آقا بود به او فرمود: مسیب! من امشب عازم مدینه هستم همان مدینه جدم پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله تا وصیت لازم و آنچه پدرم با من قرار گذاشته من با پسرم على عهد ببندم و او را جانشین و وصى خود قرار دهم و دستورات لازم را به او بدهم مسیب گفت: عرض كردم: چطور می فرمائید من قفل درها را باز كنم با این كه نگهبانان پشت درب‏ها كشیك می دهند فرمود: مسیب یقین تو در باره خدا و ما ضعیف است. عرض كردم نه آقاى من. فرمود: پس چرا چنین حرفى را می زنى. گفتم:آقا از خدا بخواه مرا در راه ایمان ثابت بدارد فرمود: خدایا او را ثابت قدم بدار.آنگاه فرمود: من خدا را با همان اسم اعظمى كه عاصف خواند و تخت بلقیس را قبل از چشم بهم زدن در مقابل سلیمان گذاشت می خوانم تا خداوند وسیله دیدار فرزندم على را در مدینه برایم فراهم كند مسیب گفت: صداى دعا خواندن آن جناب را شنیدم ناگاه متوجه شدم در محل نماز خود نیست همان جا ایستادم تا دو مرتبه برگشت و با دست خود آهن ها را بپاى خویش بست من بشكرانه نعمت معرفت امام بسجده افتادم.فرمود: سر بردار مسیب، بدان كه سه روز دیگر من از دنیا خواهم رفت اشكم جارى شد فرمود: گریه نكن پسرم على مولاى تو و امام بعد از من است چنگ بزن به دامن او تا وقتى كه دست به دامن او داشته باشى گمراه نخواهى شد گفتم: الحمد للَّه. مسیب گفت: در شب روز سوم مولایم مرا خواست فرمود: همان طورى كه برایت توضیح دادم فردا من از دنیا می روم وقتى از تو آب خواستم و نوشیدم دیدى ورم كردم و شكمم بالا آمد و رنگم زرد و سرخ و سبز مى‏شود و پیوسته رنگ به رنگ می شوم به این ستمگر اطلاع بده كه من از دنیا رفته‏ام وقتى این جریان‏ها را دیدى مبادا بكسى اطلاع دهى تا بعد از فوتم. مسیب بن زهیر گفت: پیوسته مواظب آن جناب بودم تا این كه آب خواست و آشامید بعد مرا خواست فرمود این مرد ناپاك پلید سندى بن شاهك خیال می كند او مرا غسل می دهد و دفن مى‏كند هرگز چنین كارى از او ساخته نیست. وقتى مرا به قبرستان قریش بردید در لحد بگذارید و قبرم را بلندتر از چهار انگشت باز نكنید مبادا از تربت قبر من براى تبرك بردارید تربت و خاك قبر همه ما براى چنین كارى حرام است مگر تربت جدم حسین علیه السّلام كه تربت او را خداوند شفا براى شیعیان و دوستان ما قرار داده. بعد من شخصى را دیدم بیشتر شباهت به موسى بن جعفر(ع) است كنار موسى بن جعفر علیه السّلام نشسته بود وقتى من مولایم على بن موسى الرضا را دیده بودم هنوز پسر بچه‏اى بود خواستم صدا بزنم كیستى. مولایم موسى بن جعفر علیه السّلام فرمود: مگر نگفتم چیزى نگوئى. بالاخره صبر كردم امام علیه السّلام از دنیا رفت و آن شخص از نظرم ناپدید شد من به هارون الرشید اطلاع دادم سندى بن شاهك آمد. به خدا قسم با چشم خود دیدم آنها خیال كردند موسى بن جعفر(ع) را غسل می دهند ولى دستشان باو نمی رسید گمان مى‏كردند آنها سدر و كافور می زنند و كفن مى‏كنند. من با چشم می دیدم كه هیچ كارى از آنها ساخته نبود.  همان شخص را دیدم غسل و كفن مى‏كند ظاهراًچنان وانمود می كند كه به آنها كمك می نماید آنها او را نمی شناختند.پس از اینكه فارغ شد همان شخص به من گفت: در چه شك مى‏كنى در این شك نداشته باشى كه من امام و مولاى تو هستم و حجت خدایم بعد از پدرم، مسیب كار من شبیه یوسف پیغمبر و برادران اوست كه برادرها پیش یوسف آمدند ولى او را نشناختند یوسف آنها را شناخت. جنازه امام را بردند و در قبرستان قریش دفن كردند. قبرش را بلندتر از مقدارى كه فرموده بود نكردند بعد قبر را بلند نمودند و مقبره برایش ساختند.🔶 📚 عیون ‏أخبار الرضا(ع) ج : 1 ص : 103 .
. . 🏷با این دل پر دردم سلام_الله ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با این دل پر دردم با این چشمِ گریونم دارم این دم آخر واست روضه میخونم یادمه قرآن می‌خوندی توی گودال میونه جنجال تشنگی لبهات اَمونت رو گرفت هی رفتی از حال با هم می‌زدن سر نیزه هاشونو در هم می‌زدن یک عده با عصا محکم می‌زدن تو تنها شدی با این که پامال مرکب ها شدی تا اسم خیمه ها اومد پا شدی ۰ وای حسین ای وای ای وای ای وای حسین ۰ داغ تو منو پیر کرد داغ تو منو کشته زخم کبودی روم جای سیلی و مشته یادمه تا رو لبام اسمت رو بردم سیلی خوردم تا صدا زدن منو با اسم کوچیک همونجا مردم قلبم رو شکست حرمله با خنده دستامونو بست معجرِ رقیت می شد دست به دست تو قلبم عزاست اصلا بگو به من عباسم کجاست خواهرش راهیِ شامِ پر بلاست ۰ وای حسین ای وای ای وای ای وای حسین ۰ دنبال تو می‌گردم وای از دل پر دردم این قدر بدنت زخمِ آروم بغلت کردم یادمه می‌خوابوندمت رویِ شونم دردت به جونم یاد اون روزا لالایی تویِ گودال واست می‌خونم تنها کشتنت لب تشنه رو خاک صحرا کشتنت وقت مغرب پیش زهرا کشتنت آخر اومدم توی قتلگاهت با سر اومدم زیر دست و پای لشکر اومدم ــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍ 🔻
. وصیت های علیه السلام هنگام شهادت 💢 ابو بصیر گفت خدمت ام حمیده رسیدم كه او را به در گذشت‏ حضرت صادق علیه السّلام تسلیت بگویم. شروع به گریه كرد. من نیز از گریه او اشكم جارى شد. گفت اگر هنگام درگذشت حضرت صادق(ع) مى‏بودى چیز عجیبى مشاهده می كردى.گفت حضرت صادق چشم باز كرد و فرمود هر كس با من خویشاوندى دارد بگوئید بیاید. همه را جمع كردیم. نگاهى به آنها نموده فرمود:  «ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاة» به شفاعت ما نخواهد رسید كسى كه نماز خود را سبك شمارد.- هشام بن احمر از سالمه كنیز حضرت صادق علیه السّلام نقل كرد كه گفت من هنگام درگذشت آن جناب حضور داشتم. بی هوش شد همین كه به هوش آمد فرمود به حسن بن على بن علی بن الحسین كه مشهور بافطس بود هفتاد دینار بدهید و به فلان كس فلان مبلغ و به فلانى این قدر. عرض كردم آقا به كسى پول می دهى كه با كارد به شما حمله كرد و قصد كشتن شما را داشت؟! فرمود نمی خواهى از كسانى باشم كه خداوند درباره آن ها فرموده‏ وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ‏- رعد آیه 21 كسانى كه به دستور خدا مراعات حال خویشاوند می كنند و از خدا و حساب بد بیم دارند. - بلى سالمه! خداوند بهشت را آفرید و آن را خوش بو كرد كه بوى خوش آن از دو هزار سال راه به مشام می رسد ولى بوى بهشت را نافرمان پدر و مادر و قطع‏كننده رابطه‏ى خویشاوندى حس نخواهد كرد.💢 ♦️متن عربی: 💢-ثواب الأعمال مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْكُوفِیِّ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ:  دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ حَمِیدَةَ أُعَزِّیهَا بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَبَكَتْ وَ بَكَیْتُ لِبُكَائِهَا ثُمَّ قَالَتْ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَوْ رَأَیْتَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عِنْدَ الْمَوْتِ لَرَأَیْتَ عَجَباً فَتَحَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ اجْمَعُوا لِی كُلَّ مَنْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ قَرَابَةٌ قَالَتْ فَلَمْ نَتْرُكْ أَحَداً إِلَّا جَمَعْنَاهُ قَالَتْ فَنَظَرَ إِلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ. (1)-الغیبة للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنِ الْبَزَوْفَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ ابْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ أَحْمَرَ عَنْ سَالِمَةَ مَوْلَاةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَتْ‏ كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ أُغْمِیَ عَلَیْهِ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ أَعْطُوا الْحَسَنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ هُوَ الْأَفْطَسُ سَبْعِینَ دِینَاراً وَ أَعْطِ فُلَاناً كَذَا وَ فُلَاناً كَذَا فَقُلْتُ أَ تُعْطِی رَجُلًا حَمَلَ عَلَیْكَ بِالشَّفْرَةِ یُرِیدُ أَنْ یَقْتُلَكَ قَالَ تُرِیدِینَ أَنْ لَا أَكُونَ مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ‏- نَعَمْ یَا سَالِمَةُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْجَنَّةَ فَطَیَّبَهَا وَ طَیَّبَ رِیحَهَا وَ إِنَّ رِیحَهَا یُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ أَلْفَیْ عَامٍ وَ لَا یَجِدُ رِیحَهَا عَاقٌّ وَ لَا قَاطِعُ رَحِم‏.(2)💢 ✅منابع: 🔹1.ثواب الأعمال ص 205 و  بحار الأنوار (ط - بیروت)،ج‏47،2     🔹2.غیبة الشیخ الطوسیّ ص 128و بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏47،2     .
. گریه علیه السلام برای جد اطهرش (ع) ♦️شيخ جليل جعفر بن قولويه در کامل از ابن خارجه روايت کرده است:  ♦️روزي در خدمت امام صادق عليه السّلام بوديم و امام حسين عليه السّلام را ياد کرده و از او نام برديم. حضرت صادق عليه السّلام بسيار گريستند و ما نيز به تبع ايشان گريستيم. پس حضرت صادق عليه‌السّلام فرمودند که امام حسين عليه السّلام مي‌فرمود من کشته اشکم هستم نام من در نزد هيچ مؤمني برده نمي‌شود مگر آن که محزون و گريان مي‌شود.  ♦️در روايت آمده است هيچ روزي نبود که اسم امام حسين عليه السّلام در نزد امام صادق عليه السّلام برده شود و آن امام در آن روز تبسمي بر لب بياورند. آن حضرت در تمام روز گريان و محزون بودند و مي‌فرمودند: «امام حسين عليه السّلام سبب گريه هر مؤمن است» ✅کامل‌الزیارة .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #فاطمیه #حضرت_زهرا #مناجات_امام_زمان_علیه_السلام گریز به #جواد الائمه ع امام #رضا 🔸صاحب عزا کجای
. امام جواد(ع) مقتل آرزوی انتقام از قاتلین مادرش (س) زكریا بن آدم مى‏گوید: خدمت ‏حضرت رضا (علیه السلام) نشسته ‏بودم كه امام جواد(علیه السلام)را پیش او آوردند. پس آن حضرت از چهار سال كمتر بود. حضرت جواد(علیه السلام) دست هایش را بر زمین نهاد، سرش را به طرف آسمان ‏بلند كرد و در فكرى عمیق فرو رفت. امام رضا(علیه السلام) فرمود: جانم ‏فدایت چرا در فكرى؟ امام جواد(علیه السلام) فرمود: به آن چه درباره مادرم ‏زهرا(علیها السلام) انجام شد، مى‏اندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است كه ‏اگر دستم به آن ها برسد، آنان را سوزانده، تكه تكه كنم و ریشه‏شان را بر كنم. در این هنگام، امام رضا(علیه السلام) او را در آغوش ‏كشید، میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت، به‏راستى كه تو لایق امامت‏ شیعه هستى. 🔷متن عربی: وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ زَكَرِیَّا بْنِ آدَمَ قَالَ: إِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا إِذْ جِی‏ءَ بِأَبِی جَعْفَرٍ ع وَ سِنُّهُ أَقَلُّ مِنْ أَرْبَعِ سِنِینَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى الْأَرْضِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَطَالَ الْفِكْرَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع بِنَفْسِی فَلِمَ طَالَ فِكْرُكَ فَقَالَ فِیمَا صُنِعَ بِأُمِّی‏ فَاطِمَةَ أَمَا وَ اللَّهِ لَأُخْرِجَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُحْرِقَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُذْرِیَنَّهُمَا ثُمَّ لَأَنْسِفَنَّهُمَا فِی الْیَمِّ نَسْفاً فَاسْتَدْنَاهُ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتَ لَهَا یَعْنِی الْإِمَامَةَ. ✅منبع:  🔹إثبات الوصیة: 184. 🔹بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏50، 59   ✅با توجه به مبحث فوق : آن فرقه که تیشه به نخل ولا زدند آتش به درب خانه شیر خدا زدند با ثامن الائمه جواد الائمه گفت با تازیانه مادر ما را چرا زدند .
. سروده ی شب عاشورا در کربلا😭😭😭 ای بی پناه کربلا در بین گودال رفتی به زیر دست و پا در بین گودال یک جای سالم که نداری خورده از بس نیزه به جای نیزه ها در بین گودال یک پیرمرد بد دهن آمد تو را زد با بغض حیدر با عصا در بین گودال آمد سنان و شد تداعی داغ کوچه زد بر تو سیلی بی هوا در بین گودال هر استخوان سینه ی تو جابه جا شد از چکمه ی یک بی حیا در بین‌ گودال هرنقطه ای که بوسه زد احمد شده زخم با بوسه ی تیغ جفا در بین گودال یک گوشه افتاده تن صدپاره ی تو یک گوشه انگشت جدا در بین گودال هر کس به تو زخمی زده هم با سلاحش هم با زبان ِ ناسزا در بین گودال با ضربه های خنجر کُندی به زحمت رأست جدا شد از قفا در بین گودال چل نعل تازه آمد و چل سو تنت رفت شد عضوعضوت جا به جا در بین گودال در کربلا هر کافری غسل و کفن شد اما تن تو شد رها در بین‌ گودال ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/abdolmohsen158 .
🏴مقتل خوانی شب/روز ششم - قاسم بن الحسن ع 🔻شب عاشورا/آیا من هم شهید میشوم؟ ▪️... فقال له القاسم بن الحسن: و أنا فيمن يقتل؟... فقال له: يا بني كيف الموت عندك. قال: يا عم أحلى من العسل. فقال: أي و اللّه فداك عمك إنك لأحد من يقتل من الرجال معي بعد أن تبلو ببلاء عظيم و ابني عبد اللّه...(قاسم بن حسن ع به او گفت: آیا من از شهدا هستم؟... به او گفت: پسرکم! مرگ در نظرت چگونه است؟ گفت: ای عمو! شیرینتر از عسل. گفت: آری به خدا که عمویت فدایت باد، تو قطعاً از مردانی هستی که با من کشته خواهی شد پس از آنکه بلایی بزرگ بر تو وارد آید و پسرم عبدالله نیز...)/نفس المهموم ج1ص208 🔻یعنی کار به خیمه ها هم میرسد؟ ▪️بعد از اینکه حضرت قاسم متوجه شدند طفل شش ماهه نیز شهید میشود... فقال: يا عم و يصلون إلى النساء حتى يقتل عبد اللّه و هو رضيع؟... (گفت: ای عمو! آیا حتی به زنان هم میرسند تا عبدالله را در حالی که شیرخوار است بکشند؟...)/نفس المهموم ج1ص208 🔻با اصرار و بوسه بر دست و پای سیدالشهداء ع اذن میدان گرفت ▪️... فلما نظر إليه الحسين اعتنقه، و جعلا يبكيان حتى غشي عليهما، ثمّ استأذن الغلام للحرب فأبى عمّه الحسين أن يأذن له، فلم يزل الغلام يقبّل يديه و رجليه و يسأله الإذن حتى أذن له... (وقتی امام حسین(ع) او را دید، او را در آغوش گرفت و هر دو به گریه افتادند تا از حال رفتند. سپس آن نوجوان اجازه میدان خواست، اما عمویش حسین(ع) ابتدا به او اجازه نداد. آن جوان دست و پای امام را بوسید و پی در پی اجازه میطلبید تا اینکه امام به او اجازه داد...)/مقتل خوارزمی ج2ص31 🔻سید الشهدا ع به سمت قاسم ع ▪️... ضرب رأسه بالسيف، فوقع الغلام لوجهه و صاح: يا عماه! فانقض عليه الحسين كالصقر، و تخلّل الصفوف ... و الحسين يقول: «عز و اللّه على عمّك أن تدعوه فلا يجيبك، أو يجيبك فلا يعينك، أو يعينك فلا يغني عنك ... ( دشمن ... سرش را با شمشیر زد، پس او به رویش افتاد و فریاد زد: ای عمو! حسین مانند شاهین به سمت او رفت و از میان صفها گذشت... و حسین می‌گفت: «به خدا سوگند، بر عمویت سخت است که او را صدا بزنی و پاسخ ندهد، یا پاسخ دهد ولی یاریت نکند، یا یاری کند ولی سودی نبخشد...)/مقتل خوارزمی ج2ص32 - ثمّ حملَه على صدرِه ، فكأنِّي أنظرُ إِلى رِجْلَيِ الغلام تخطّانِ الأرضَ ، فجاءَ به حتّى ألقاه معَ ابنهِ عليِّ بنِ الحسينَِ والقتلى من أهلِ بيتهِ ، فسألْتُ عنه فقيلَ لي : هوالقاسمُ ابنُ الحسنِ بنِ عليِّ بنِ أبي طالبٍ (آن‌گاه او را بر سینه گرفت، و گویا هم‌اکنون می‌بینم که پاهای نوجوان بر زمین کشیده می‌شد. پس آمد و او را نزد پسرش علی بن الحسین(ع) و دیگر کشتگان اهل‌بیتش نهاد. پرسیدم که او کیست؟ گفتند: «این قاسم بن حسن بن علی بن ابی‌طالب(ع) است)/ارشادج2ص107 🔻استغاثه سید الشهداء ع بعد از شهادت جوانان حرم/فریاد زنان بلند شد ▪️این نقل بعد از شهادت حضرت قاسم ع آمده است ... ولما رأى الحسين مصارع فتيانه وأحبته ، عزم على لقاء القوم بمهجته، ونادى: هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحدٍ يخاف الله فينا؟ هل من مغيثٍ يرجو الله بإغاثتنا؟ هل من معينٍ يرجو ما عند الله في إعانتنا؟ فارتفعت أصوات النساء بالعويل... (هنگامی که حسین(ع) کشته‌شدگان جوانان و عزیزانش را دید، مصمم شد تا با جان خود به مقابله با دشمن برود و فریاد زد: آیا کسی هست که از حریم رسول خدا(ص) دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که در مورد ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که با یاری ما امید به پاداش خدا داشته باشد؟ آیا یاوری هست که برای کمک به ما طمع در ثواب الهی کند؟ در این هنگام صدای ناله و شیون زنان بلند شد...)/ 📖ملهوف ج1ص168 .
. به روایتی فرازهایی از روضه های امام سجاد علیه السلام مقتل  روزی امام سجاد (ع )در بازار مدینه شنید مردی می گوید: اِرحَمُونی اَنا رَجُلٌ غَریبٌ به من رحم کنید که من مردی غریب هستم. حضرت به او فرمود: اگر مقِّدر شده باشد که تو در اینجا از دنیا بروی آیا جنازه ات بدون دفن می ماند؟  آن مرد با تعجب گفت: الله اکبر، چگونه جنازه ام را دفن نمی کنند با اینکه در برابر دید مردم مسلمان می باشد. امام سجاد ع منقلب شد و گریست و با همان حال فرمود: «و اسَفاه عَلَیکَ یا اَبَتاهُ! ثُبقی ثَلاثَهَ اَیّامِ بِلا دَفنِ وَ اَنتَ اِبنٌ بِنتِ رَسُولِ الله». ای وای، فریاد از اندوه جانکاه تو ای پدر! که جنازه ات سه روز بدون دفن باقی ماند با اینکه پسر دختر پیامبر خدا ص هستی. سیره امام سجاد علیه السلام ص۱۵۴   ذبح گوسفند روزی امام زین العابدین (ع )از بازار مدینه عبور می کرد دید قصّابی گوسفندی را می کشاند تا آن را در کشتارگاه ذبح نماید. به او فرمود: آیا این گوسفند را آب داده ای. قصاب گفت: ما قصاب ها تا آب به گوسفند ندهیم او را ذبح نمی کنیم. امام سجاد ع گریه کرد و فرمود: «و اَلهفاهُ عَلَیکَ یا اَبا عَبدِالله، الشّاهُ لاتُذبَحُ حَتّی تُسقی الماءُ وَ اَنتَ اِبنُ رَسُولُ الله تُذبَحُ عَطشانا». ای داد و بیداد بر مصائب تو ای اباعبدالله (ع)، گوسفند بدون نوشاندن آب ذبح نشود ولی با اینکه تو پسر رسول خدا (ص) بودی با لب تشنه سر از بدنت جدا کردند. ماساه الحسین ۱۵۳ مقتل  نحوه انتقال اسرا از زبان امام باقر علیه السلام   منبع: اقبال؛ سیدبن طاووس، ج ۳ ص ۸۹ مُحَمَّد بن عليّ [الباقر] عليهما السلام: سَأَلتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام عَن حَملِ يَزيدَ لَهُ، فَقالَ: حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَطلُعُ‏ بِغَيرِ وِطاءٍ، ورَأسُ الحُسَينِ عليه السلام عَلى عَلَمٍ، ونِسوَتُنا خَلفي عَلى بِغالٍ اكُفٍ‏، وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَينٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حَتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: يا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعون‏ ترجمه: امام باقر عليه السلام: از پدرم على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در باره بردن او به سوى يزيد پرسيدم. فرمود: «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار كردند و سر حسين عليه السلام بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان، سوار بودند. كسانى كه ما را مى‏بردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نيزه، ما را احاطه كرده بودند و آزار مى‏دادند. اگر اشكى از ديده يكى از ما فرو مى‏چكيد، با نيزه به سرش مى‏كوبيدند، تا آن كه وارد شام شديم. جارچى جار زد: اى شاميان! اينان، اسيران اهل بيتِ ملعون اند» مقتل  نحوه انتقال اسرا به شام در بیان امام زمان عج منبع:زیارت ناحیه مقدسه  وَ سُبِیَ اَهلُکَ کَالعَبِیدِ وَ صُفِدُوا بِالحَدیِدِ فُوقَ اَقتابِ المَطّیات تَلفَحُ وُجُوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ یُساقُونَ فِی البَرارِی وَ الفَلَوات اَیدِیَهُم مَغلُولَهٌ اِلَی العِناقِ یُطافُ بِهِم فِی الاَسواقِ فَوَیلٍ لِلعُصاه الفُسّاقِ ...» ای جد بزرگوار فراموش نمی کنم آن هنگام را که پس از شهادتت افراد خانواده ات را مانند بردگان اسیر کردند و زنجیر آهنین از پشت گردن  به آنها بستند و آنها را بر فراز شتران تندرو بی سرپوش و فاقد محمل (با کمال بی احترامی) سوار نمودند که پوست صورتشان از شدت گرمای سوزان سوخت، آنها در بیابان ها و راه ها حرکت داده شدند، دست هایشان را به گردن هایشان بستند و در کوچه ها و میدان ها عبور دادند وای بر آن مردم گنهکار و بی شرم .