eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
754 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔳 غارت لباس های حضرت حسین علیه السلام در نقل الفتوح القصّه چون حسين بن على (ع) به درجه شهادت فائز شد، شخصى از بنى تميم، نام او أسود بن حنظله شمشير حسين (ع) برگرفت و جعونة بن الجونة الخضرمىّ جامه از تن مبارک آن حضرت بيرون كرد و در پوشيد در حال أبرص شد و موى سر او فرو ريخت. پس، أبحر بن العمر الجرمىّ ازار از پاى او بيرون كرد و در پوشيد در حال زمين گير شد و از جاى نتوانست برخيزد و تا آخر عمر بر پاى‏ نخواست. جابر بن يزيد الأزدى دستار آن حضرت برگرفت و بر سر پيچيد در حال به علت جذام مبتلا شد. مالك بن بشر الكندى زره او در پوشيد هم در حال معتوه شد و ديوانه ‏سار گشت و ندانست كه چه گويد و چه كند. القصّه مقارن آن حال غبارى سرخ پديد آمد و جهان تاريک شد چنانچه مردمان يکديگر را نمى‏ديدند. گمان بردند كه مقدمه عذاب خداى تعالى است و همين ساعت عذاب نازل خواهد شد. ساعتى همچنان بود. پس، آن غبار و ظلمت منجلى شد و اسب حسين (ع) به هر جانب مى‏دويد. پس، باز آمد و موى پيشانى خود را در خون حسين (ع) بماليد و شيهه‏ها زد. چون خواستند كه او را بگيرند، بگريخت و گرد خيمه ‏هاى زنان مى‏دويد و شيهه مى‏زد. چون اهل بيت حسين (ع) صداى اسب آن سرور را شنيدند، پنداشتند كه حسين (ع) از ميدان مراجعت كرده است. لهذا اطفال و خواهران آن جناب از خيمه ‏ها بيرون دويدند، ديدند كه اسب حسين (ع) بى صاحب و غرقه به خون گرد خيمه ‏ها همی گردد و شيهه همى زند، دانستند كه حال چيست. پس، آواز نوحه و فرياد برآوردند. زينب نوحه مى‏كرد و طپانچه بر روى مى‏زد و مى‏گفت: وا محمّداه، خبر ندارى كه با حسين (ع) تو چه رفت و بر چه صفت او را كشته ‏اند و جسد مطهّرش را در صحرا انداخته ‏اند. وا محمّداه، اهل بيت تو اسيران شده‏اند و فرزندان تو در صحرا بى‏فريادرس مانده و دشمن و دوست بر ايشان مى‏گريند. 📚منبع: ترجمه الفتوح، ص ۹۱۲ ۱۴۴۴ .
. 🔳 غارت خیام مخدرات حسینی در نقل الفتوح پس، شمر بيامد و در حوالى خيمه ‏هاى عورات بايستاد و لشكر را گفت فرود آيند و در خيمه روند و هر چيز كه يابند برگيرند. لشكريان خود را در خيمه ‏ها انداختند و هر چه يافتند از قليل و كثير برگرفتند. شمر ذى الجوشن در خيمه‏اى كه على بن حسين (ع) در بستر بيمارى تكيه داشت، درآمد و شمشير كشيده خواست كه او را به قتل رساند، حميد بن مسلم گفت: سبحان الله! از سر قتل اين جوان بيمار درگذر كه مريض است. شمر گفت: فرمان عبيد الله بن زياد چنين است. حميد بن مسلم گفت: واى بر تو جواب محمّد مصطفى (ص) را چه گويى؟ آخر تو مى‏دانى كه اينها اهل بيت پيغمبرند. شمر از اين سخنان خجل شده، برگشت و از سر قتل على بن الحسين در گذشت و حكم كرد تا آتش به خيام اهل بيت رسول خدا (ص) زدند و بسوختند و دود از دودمان‏ نبوت برآوردند. القصّه هفتاد و دو كس از اهل بيت و قرابتان و اصحاب اميرالمؤمنين حسين (ع) در كربلا به درجه شهادت رسيدند. از موالى آن حضرت در آن روز دو كس نجات يافتند يكى مرقع بن ثمامه أسدى و ديگر غلام ام سكينه و همچنين از اولاد آن حضرت دو نفر باقى ماندند يكى على بن حسين كه مرضى داشت و ديگر عمر بن حسين كه هفت ساله بود. 📚منبع: ترجمه الفتوح، ص ۹۱۳ ۱۴۴۴
. 🔸مجلس يازدهم 🔸(نماز ظهر عاشورا) لحظة عشق با خداست نماز اوج معراج اولیاست نماز خلوت انس عاشق و معشوق رمز پرواز تا خداست نماز مقصد انبیا الی الله است عرش پیمای انبیاست نماز خیز و قد قامت الصلاة بگو بهترین وقت التجاست نماز سر که بر خاک قبر بگذاریم یار دیر آشنای ماست نماز سند بندگی است سجده به خاک معنی قرب کبریاست نماز هر رکوعش هزار رکعت نور هر قنوتش گل دعاست نماز چشم دل باز کن که عاشورا وسط معرکه به پاست نماز از نماز حسین فهمیدیم هدف از رزم کربلاست نماز چه رازی است در نماز که انبیای و اولیای الهی اینقدر به آن عشق می‎ورزند تا بدانجا که که معراج المومنش می‎خوانند و تنهی عن المنکرش می‎دانند. رسول خدا سنگ و چوب می‎خورد اما نمازش را قطع نمی‎کند دخترش فاطمه آنقدر به نماز می‎ایستد (حتی تورمت قدماه) تا پاهایش ورم می‎کند. علی را در نماز تیر از پای بیرون می‎کشند و دردی حس نمی‎کند در هیاهوی صفین، نگاه به آسمان می‎کند و می‎گوید وقت نماز است و عاقبت هم در سجدة نماز سحرگاه پیشانی اش به تیغ شقاوت شکافت. مجتبای اهلبیت را سجادة از زیر پای می‎کشند. چه حلاوتی در نماز است که حجر ابن عدی‎ها و مسلم ابن عقیل‎ها قبل از شهادت اجازه می‎خواهند تا دو رکعت نماز بخوانند و حسین، نامش بر تارک شهیدان نماز می‎درخشد. چرا که هیچ کدام از شهدای نماز، نماز خوف نخواندند جز حسین.   اى قبول ماسوا در دست تو انبيا و اوليا پابست تو انبيا در تو چه رازى ديده‏اند در تو سر عشقبازى ديده‏اند اوليا باتو به حق واصل شدند دل به تو دادند تا بيدل شدند نخلهاى كوفه را گيرم گواه يا شب شهر مدينه يا كه ماه با على حال و هوايى داشتى در دل او تا سحر گل كاشتى با تو او فارغ ز هرچه هست شد جرعه‏ نوش از جام تو سرمست شد مسجد و محراب را معنا تويى مظهر (تنهى عن الفحشا ) تويى پیکرهای قطعه قطعه پیش روی کربلایی هاست و از چهارطرف در محاصره دشمن، عظش و آفتاب هم از یک سو امانشان را بریده است و زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی را صدا زد و امر فرمود تا پیش روی او بایستند عمرو بن قرظه هم آمد. چونان سپر مقابل صف نماز جماعت ایستادند و شگفت این که به استقبال تیرها می‎رفتند نماز حسین که تمام شد سعید بن عبدالله روی خاک افتاد، مولا سرش را به دامن گرفت. سعید چشم باز کرد و عرض کرد : اَوَفَیتُ؟ آیا به عهدم وفا کردم؟ مولا فرمود : نعم انت امامی فی الجنه ، بله تو جلوتر از من در بهشت هستی! از همه نمازها گفتم اما یک نماز دیگر مانده است نمازی که حسین هم شیفتة آن بود. نماز زینب، مخصوصا نمازهای نشسته بی‎بی، برای همین بود که در وداع آخر به زینبش فرمود (اختی زینب لاتنسینی فی صلاة اللیل) خواهرم زینب مرا در نماز شب فراموش نکن. وقت نماز شبب مرا هم یاد کن زینب روح مرا با یک دعایت شاد کن زینب .
🔸چقدر نام تو زیباست اباعبدالله 🔸حرمت عرش معلّاست اباعبدالله 🔸زائر کرببلا حق شفاعت دارد 🔸قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله روز عاشوراست... روز مصیبت عظمی است... امروز زمین و آسمان در عزای شما گریه می‌کنند یااباعبدالله... 🔸هر کسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت 🔸او نظر کرده ی زهراست اباعبدالله امام صادق علیه السلام فرمود... أَبَا بَصِيرٍ إِنَّ فَاطِمَةَ لَتَبْكِيهِ وَ تَشْهَقُ  مادرم فاطمه دائما در عزای حسینش گریه میکنه...  أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ فِيمَنْ‏ يُسْعِدُ فَاطِمَةَ آیا دوست داری مادرم زهرا رو یاری کنی یا نه... دلت آماده است بریم کربلا... آخه امروز زهرای مرضیه میاد کربلا... 🔸مادرت گفت "بنیَّ" دل ما ریخت به هم 🔸بردن نام تو غوغاست اباعبدالله 🔸مادرت گوشه ی گودال تماشا می کرد 🔸بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله سید بن طاووس میگه... فَوَقَفَ يَسْتَرِيحُ سَاعَةً... از شدت‌ تشنگی و خستگی..‌. لحظه ای ایستاد استراحت کنه.‌.. نانجیب با سنگ بر پیشانی حضرت زد... پیراهن عربی رو بالا زد.... میخواد خون از صورت مبارک پاک‌ کنه... فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ... حرمله تیر سه شعبه از کمان رها کرد... تیر آمد و بر قلب عزیز زهرا... صدای غربتش بلند شد... بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا... 🔸نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت 🔸نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت   🔸هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید 🔸عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید   🔸بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد 🔸اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد به قصد فرج... بگو یاحسین... ..... خدا به داد دل زینب برسه... دید صدای هلهله دشمن میاد... اومد کنار برادر عرضه داشت... چه خبر شده حسینم... قراره چه اتفاقی بیفته... ابی عبدالله فرمود خواهرم زینبم... الان پیغمبر خدا رو در خواب دیدم... صدازد حسینم تو به زودی به ما ملحق میشی... ایی وای.. ای وای.. جدم پیغمبر فرمود فردا کنار منی... تا این حرف و بی بی زینب کبری شنید... دیگه طاقت نیاورد صدای ناله اش بلند شد... یعنی حسینم م میخواهی بری... منو تنها بگذاری... باورم نمیشه برادر... تمام دلخوشی من تویی حسین... وقتی جدم رسول خدا رو از دست دادم... صبر کردم داداش... جلو چشمام مادرم پرپر شد... صبر کردم داداش... فرق شکسته ی بابام امیرالمومنین رو دیدم... صبر کردم... تکه های جگر برادرم حسن رو دیدم صبر کردم... الان تمام دلخوشیم تویی داداش حسین... چطوری منو تنها بگذاری... زینب بدون تو میمیره... 🔸امان از دل زینب 🔸چه خون شد دل زینب ابی عبدالله خواهر رو آروم کردم... هر کجا خانم زینب کبری بی تابی میکرد... ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد... روز عاشورا هم وقتی ابی عبدالله ميخواست بره میدان... دید خواهر خیلی بی تابی میکنه... اگه دست ولایت حسین نبود زینب جان داده بود خدا... زینبم خواهرم... تا صدای الله اکبر منو میشنوی... بدونید من هنوز زنده ام ... خدایا حسین رفت میدان... زینب کبری... داخل خیمه.. تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آروم میگیره... حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله... امان... از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... داخل خیمه... هی بلند ميشه.... هی میشینه روی زمین.... میگه حسین...برادر... زینب به فدات حسین... چرا صدای تکبیرت نمیاد داداش... یکدفه دید صدای ذوالجناح اومد.... دوان دوان اومد بیرون... شاید خوشحال شده زینب... الحمدلله بردارم حسین برگشته... یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته اما حسین نیومده.. همین جا بود که دیگه... 🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند 🔸ولی سالار زینب را ندیدند بی تاب شده زینب.. یاصاحب الزمان... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... هی صدا میزنه....وای عزیز مادرم حسین... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین اومد بالای تل زینبیه... یه نگاه کرد... دید... والشمر جالس علی صدره... شمر روی سینه برادر... خدا چکار کنه زینب... دستاش رو گذاشت روی سر هی صدا میزنه.... وامحمدا... واعلیا... تسلای دل زینب صدا بزن یاحسین... 🔸 حسین آرام جانم 🔸 حسین روح و روانم .
مرثیۀ روز عاشورا🏴 فَلَمّا رَأَیْنَ النِّـسآءُ جَوادَک َ مَخْزِیّاً ، وَ نَظَرْنَ سَرْجَک َ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً ، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ،... لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات ، وَ بِالْعَویلِ داعِیات ، وَ بَعْدَالْعِزِّ مُذَلَّلات، وَ إِلى مَصْرَعِک َ مُبادِرات پس چون بانوانِ حَرَم اسبِ تیز پاى تو را خوار و زبون بدیدند،و زینِ تورابراو واژگونه یافتند، ازپسِ پرده ها(ىِ خیمه) خارج شدند،... بر صورت ها طپانچه مى زدند و بصداى بلندشیون میزدند، و ازاوجِ عزّت به حضیض ذلّت درافتاده بودند،وبه سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، درهمان حال شِمرِملعون برسینه مبارکت نشسته، وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک َ ، وشمشیرخویش رابرگلـویت سیراب مینمود، قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ ، بادستى مَحاسنِ شریفت را درمُشت میفِشرد، ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ ، (وبادست دیگر)باتیغِ کشیده شده، سراز بدنت جدامى کرد، قَدْ سَکَنَتْ حَوآسُّک َ، تمامِ اعضاوحواسّت ازحرکت ایستاد، وَ خَفِیَتْ أَنْفاسُک َ ، نَفَسهاىِ مبارکت درسینه پنهان شد ، وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُک َ ، وسرِمقدّست برنیزه بالارفت، وَ سُبِىَ أَهْلُک َ کَالْعَبیدِ ، اهل وعیالت چون بردِگان به اسیرى رفتند، وَ صُفِّدُوا فِى الْحَدیدِ ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِیّاتِ ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، یُساقُونَ فِى الْبَراری وَالْفَلَواتِ ، أَیْدیهِمْ مَغلُولَةٌ إِلَى الاَعْناقِ ، یُطافُ بِهِمْ فِى الاْسْواقِ... ودرغُل وزنجیرآهنین برفرازجهازِشتران دربندشدند، گرماى )آفتابِ) نیمروز چهره هاشان مى سوزاند ، درصحراها وبیابانها کشیده میشدند، دستانشان به گَردَنهازنجیرشده،درمیان بازارها گردانده میشدند... 📙بخشی از زیارت ناحیه
. ◾️ گریز روضه پیراهن امام حسین(ع)، فاطمه(س) تاب دیدن پیراهن پیامبر(ص)‌ را ندارد؛ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: من پیغمبر را از زیر پیراهن غسل دادم. یک روز فاطمه سلام الله علیها فرمود: میل دارم پیراهن پدرم را ببینم وقتی پیراهن را به او دادم بویید و بوسید و گریست و بی‌اختیار از فراق پدر از حال رفت و بر روی زمین افتاد. بعد از آن پیراهن را از فاطمه سلام الله علیها مخفی کردم. گریز به روضه پیراهن خونین حضرت سیدالشهدا علیه السلام که همیشه در نزد حضرت زینب سلام الله علیها بود. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی(ره) گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۲۲ .
. (ع) غربت معنا شده چی با این قدّ رعنا شده اینهمه تیر و نیزه چطور توی پیکر تو جا شده غربت معنا شده داداشت دیگه تنها شده گُرزِ آهنی با تو چه کرد فرق سر تا ابرو وا شده پاشو ببین داداش اشک رَوون مُو فکر نبودنت بُرید امون مُو برای خیمه ها دلنگرون مُو فکر نبودنت بُرید امون مُو پس چرا اینقَدَر کوچیک شده این قدّ رشید دیدم با نیزه دشمن تو رُو رو خاک علقمه می‌کِشید کاش بدونم کجا افتاده دست آب آورت برگشتن حتی فراری ها هر کی زد زخمی به پیکرت خوردی زمین و من شکستم از کمر وقتی تورو زدن چهار هزار نفر تو خیمه از غمت همه زدن به سر وقتی تورو زدن چهار هزار نفر دیگه تنها شدم مُردم تا از زمین پا شدم بدجوری از غم پشتم شکست بدجوری از کمر تا شدم ای یار و یاورم بعد از تو می پاشه لشکرم فکری کن به حال خیمه ها به حال رقیه دخترم نبودنت شده عزای زینبم به فکر غربت فردای زینبم پاشو یه کاری کن برای زینبم به فکر غربت فردای زینبم ✍ .......... . (ع) آخرین لحظه هاست توو قلب زینب غوغا به پاست می‌خوای از پیش زینب بری این تازه آغاز ماجراست این دَمِ آخری یک لحظه م پیش زینب بشین کاری کن قلبم آروم بشه آشوب و دلهره م رو ببین آواره ی توئه این دل دربدر بذار نگات کنم امشب و تا سحر اگه میخوای بری زینبتم بِبَر بذار نگات کنم امشب و تا سحر می‌سوزم از درون کاش می‌شد برگردیم شهرمون جون من بسته به جونِته می‌میرم بی تو اینو بدون بیچارم می‌کنه فکرِ فردا و تنهایی هات کاش می‌شد از پیش من نری کاش می‌شد من می‌مُردم به جات با غصه ی دلت دلم شده سهیم ای کاش می‌شد باهم از کربلا بریم بارونیه چشام حال دلم وخیم ای کاش می‌شد باهم از کربلا بریم عصر فردا باید رقیه تُ و چیکارش کنم؟ واسه نکشتن تو حسین از شمر و خولی خواهش کنم! عصر فردا تنت میشه توی مقتل زیرورو خواهر تنها و بی کست میشه با نامحرم روبرو باید چیکار کنم غریب و بی پناه چطور ببینمت میون قتلگاه وقتی که رو سرِت می‌ریزه یک سپاه چطور ببینمت میون قتلگاه ✍بهمن عظیمی ........... . خیلی آزُردنت توو اوج نامردی کُشتنت یه جای سالم واست نذاشت چه قَسیُ القلبه دشمنت انقد زدن تو رو قتلگاه پر شد از خون تو اینکه تشنه سر بُریدنت کشته زینب و به جون تو تا مدینه می‌ره صدای آه من چقد تو رو زدن پیش نگاه من ای کشته ی غریب و بی گناه من چقد تو رو زدن پیش نگاه من دست و پا می‌زنی قلب مو از سینه می‌کَنی ای کاش می‌مُردم نمی‌دیدم با این وضع روبروی منی نیزه ها اومدن دور تن تو حلقه زدن کاری کردن با جسمت حسین چیزی نمونده از این بدن کی دیده نیزه رو تو گلو جا کنن! چیکار کنم حسین تو رو رها کنن ریختن تو قتلگاه محشر به پا کنن چیکار کنم حسین تو رو رها کنن تا رو سینه ت نشست نامردِ پستِ دنیا پرست از غصه لرزید عرش خدا وقتی که حرمتت رو شکست تا خنجر و کشید من بالای تل می‌لرزیدم از قعر گودال قتلگاه ناله ی مادر و می‌شْنیدم برای غارتت ریختن همه سرت زجرت دادن چقد بمیره خواهرت پر از جراحته تموم پیکرت زجرت دادن چقد بمیره خواهرت ✍بهمن عظیمی .. ............. رسم نامردی و ، بعد از تو خوب آوردن به جا  بد تا کردن بعد از تو باهام ، اسارت کجا و من کجا توو اوج بی کسی ، تنهام مابین خوف و رجا  بستن دستامون و با طناب ، اسارت کجا و من کجا مگه یادم می‌ره چجوری کشتنت داره به گریه هام می‌خنده دشمنت مقابل چشام رو نیزه بردنت داره به گریه هام می‌خنده دشمنت گریه های مُدام ، خون کرده قلب بیچاره رو پیش چشمای خیس رباب ، به غارت بردن گهواره رو  هستم خونه خراب ، بیچارم کرده اشک رباب به اشکش می‌خنده حرمله ، روز و شب میده مارو عذاب تا آخرین نفس با غصه درگیرم سرت بیفته از رو نیزه میمیرم به زور تازیونه از پیشت میرم سرت بیفته از رو نیزه میمیرم من میرم می‌مونه ، رو زمین پیکر بی سرت نذاشتن چادر مادرم ، رو بِکِشم روی پیکرت می‌سپارم به خدا ، این جسم خونی و بی سر و دعا می‌کنم آمین بگو ، تو هم بخواه مرگ خواهر و یه بار دیگه منو صدا بکن حسین  برای مُردنم دعا بکن حسین منو ازین عذاب رها بکن حسین  برای مُردنم دعا بکن حسین ✍ مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇
. سروده ی شب عاشورا در کربلا😭😭😭 ای بی پناه کربلا در بین گودال رفتی به زیر دست و پا در بین گودال یک جای سالم که نداری خورده از بس نیزه به جای نیزه ها در بین گودال یک پیرمرد بد دهن آمد تو را زد با بغض حیدر با عصا در بین گودال آمد سنان و شد تداعی داغ کوچه زد بر تو سیلی بی هوا در بین گودال هر استخوان سینه ی تو جابه جا شد از چکمه ی یک بی حیا در بین‌ گودال هرنقطه ای که بوسه زد احمد شده زخم با بوسه ی تیغ جفا در بین گودال یک گوشه افتاده تن صدپاره ی تو یک گوشه انگشت جدا در بین گودال هر کس به تو زخمی زده هم با سلاحش هم با زبان ِ ناسزا در بین گودال با ضربه های خنجر کُندی به زحمت رأست جدا شد از قفا در بین گودال چل نعل تازه آمد و چل سو تنت رفت شد عضوعضوت جا به جا در بین گودال در کربلا هر کافری غسل و کفن شد اما تن تو شد رها در بین‌ گودال ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/abdolmohsen158 .
. مرحوم شیخ جعفر شوشتری می گوید: در روز عاشورا، چهار جا، چهار عضو بدن ابی عبدالله به خاطر بی آبی از کار افتاده بود، که حتی شاید اگر آب هم می دادند، کار از کار گذشته بود و فایده نداشت. اولین جایی که از عطش از کار افتاد چشمان امام حسین (علیه السّلام) بود، امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: جدّ ما در روز عاشورا، از شدت عطش چشمانش آسمان را دود می دید. دومین عضو، لبهای آقا بود، می دونی چرا؟ حمیدبن مسلم می گه دیدم لب های حسین علیه السلام مانند دو چوپ خشک شده به هم می خورد، دیدم از لبهای حسین داره خون می آید. سومین عضو زبان حضرت بود، همان زمان که علی اكبر را بغل گرفت، زبان در دهان علی گذاشت، علی اکبر دید بابا از خودِ او تشنه تر است. چهارمین عضو جگر حسین بوده، هلال بن نافع می گوید، آمدم نزدیک گودال، جنگ تمام شده، از بالای گودال نگاه کردم، دیدم لبهای حسین تکان می خورد، نزدیک تر رفتم، گفتم شاید حسین نفرین می کنه، دیدم می گوید: «لشگر جگرم از تشنگی می سوزد» از گودال آمدم بیرون، سریع رفتم آب آوردم، دیدم شمر داره بیرون می آید، گفت کجا می روی، گفتم می روم پسر فاطمه را سیراب کنم، گفت زحمت نکش، من سیرابش کردم .
. 🔸دارم به سر هوای تو یا ایهاالغریب 🔸دارم به لب نوای تو یا ایهاالغریب 🔸حسرت به دل نشسته ام و زار می زنم 🔸در داغِ کربلای تو یا ایهاالغریب 🔸عمری است بین هیئت تو خو گرفته ام 🔸با بیرق عزای تو یا ایهاالغریب 🔸ایل و تبار من همگی نوکر تواند 🔸من هم شدم گدای تو یا ایهاالغریب 🔸شکر خدا که بینِ سلاطینِ این جهان 🔸افتاده ام به پای تو یا ایهاالغریب 🔸لعنت به آن کسی که سرت را بریده است 🔸در پیش بچه های تو یا ایهاالغریب 🔸تنها شدی و پیروهنت پاره پاره شد 🔸ای جان من فدای تو، یا ایهاالغریب روز عاشوراست... روز مصیبت عظمی است... امروز زمین و آسمان در عزای شما گریه می‌کنند یااباعبدالله... امام صادق علیه السلام فرمود... أَبَا بَصِيرٍ إِنَّ فَاطِمَةَ لَتَبْكِيهِ وَ تَشْهَقُ  مادرم فاطمه دائما در عزای حسینش گریه میکنه...  أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ فِيمَنْ‏ يُسْعِدُ فَاطِمَةَ آیا دوست داری مادرم زهرا رو یاری کنی یا نه... دلت آماده است بریم کربلا... آخه امروز زهرای مرضیه میاد کربلا... روز عاشورا وقتی ابی عبدالله ميخواست بره میدان... دید خواهر خیلی بی تابی میکنه... اگه دست ولایت حسین نبود زینب جان داده بود ... امام فرمود: زینبم خواهرم... تا صدای الله اکبر منو میشنوی... بدونید من هنوز زنده ام ... خدایا حسین رفت میدان... زینب کبری... داخل خیمه.. تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آروم میگیره... حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله... امان... از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... داخل خیمه... هی بلند ميشه.... هی میشینه روی زمین.... میگه حسین...برادر... زینب به فدات حسین... چرا صدای تکبیرت نمیاد داداش... بچه ها هم بی قرار شدن میگن عمه چرا صدای تکبیر بابا نمیاد... ❤️همه منتظرن ، مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه دست قاتل اگه ، به سرش برسه آخ خدا به داد موی دخترش برسه "سیدالشهدا ، سیدالشهدا سیدالشهدا یا مقطع الاعضا"❤️ یکدفه دید صدای ذوالجناح اومد.... دوان دوان اومد بیرون... شاید خوشحال شده زینب... الحمدلله بردارم حسین برگشته... یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته اما حسین نیومده.. همین جا بود که دیگه... 🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند 🔸ولی سالار زینب را ندیدند بی تاب شده زینب.. یاصاحب الزمان... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... هی صدا میزنه....وای عزیز مادرم حسین... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین اومد بالای تل زینبیه... یه نگاه کرد... دید... والشمر جالس علی صدره... شمر روی سینه برادر... و بعد از لحظاتی صدای تکبیر بلند شد اما این بار لشکر دشمن داره تکبیر میگه .... آخه راس بریده ی حسین رو بر نیزه، سوار کردند تسلای دل زینب صدا بزن یاحسین... 🔸 حسین آرام جانم 🔸 حسین روح و روانم  ....... 🔸روضه نمی‌خواهد تنی که سر ندارد 🔸قربان آن آقا که انگشتر ندارد 🔸یک تکه‌ای سالم همه پیکر ندارد 🔸جایی برای بوسۀ مادر ندارد   🔸گوید بنی، یا بنی، یا بنی 🔸برخیز آمد مادرت زهرا، بنی 🔸دیدم خودم در عصر عاشورا، بنی 🔸افتاده بودی زیر دست و پا، بنی   🔸من بی وضو موی تو را شانه نکردم 🔸حالا به دنبال سرت باید بگردم امروز روز روضه ست .... شاید بپرسی چی شد که کارِ رزم امام به اینجا رسید؟ سید بن طاووس میگه... فَوَقَفَ يَسْتَرِيحُ سَاعَةً... از شدت‌ تشنگی و خستگی..‌. لحظه ای ایستاد استراحت کنه.‌.. نانجیب با سنگ بر پیشانی حضرت زد... پیراهن عربی رو بالا زد.... میخواد خون از صورت مبارک پاک‌ کنه... فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ... حرمله تیر سه شعبه از کمان رها کرد... تیر آمد و بر قلب عزیز زهرا... صدای غربتش بلند شد... بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا... 🔸نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت 🔸نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت   🔸هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید 🔸عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید   🔸بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد 🔸اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد به قصد فرج... بگو یاحسین... . خدا چکار کنه زینب... دستاش رو گذاشت روی سر هی صدا میزنه.... وا مُحَمَّداه یا جدا صَلّى عليكَ مَليك السَّمَاء هَذَا حُسَيْنُ مُرَمَّلُ بالدِّمَاءِ مُقَطَعُ الْأَعضَاءِ وَبَنَاتُكَ سَبايا» مجزور الرّاس من القفا، مسلوب العمامة و الرّداء…بابي المهموم حتي قضي ، بابي العطشان حتي مضي ، بابي من شيبته تقطر بالدماء…))؛ اي جد بزرگوار، اين حسين تو است كه سرش را از قفا بريده اند، لباس و عمامه اش را به يغما برده اند، پدرم به فداي آن كسي كه با غمها و داغهاي فراوان شهيد شد، پدرم به فداي آن تشنه كامي كه با لب تشنه جان داد، پدرم به فداي آن كسي كه قطرات خون از محاسن شريفش مي ريزد…
🏴 علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ مظلوماً غریبا چند نفر به یک نفر آه ای نانجیبا مظلوماً غریبا قلب زینب شده از داغت ناشکیبا یه نفر نگفت که مظلومی تو یه نفر نگفت که معصومی تو مگه آب مهریه ی زهرا نیست؟ از یه قطره‌ش چرا محرومی تو وای اباعبدالله ۲ (لبِ تشنه کُشتنت - آی اباعبدالله ۲) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ مظلوماً وحیدا با صورت خوردی زمین زینب داشت می‌دیدا مظلوماً وحیدا سه ساعت زجرت دادن توو مقتل پَلیدا یه نفر نگفت که مسدومی تو هستیِ زینب و کلثومی تو خنجر کهنه و دستای شمر کشته ی بُریده حلقومی تو وای اباعبدالله ۲ (لبِ تشنه کُشتنت - آی اباعبدالله ۲) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ افتادی دلم ریخت توی قتلگاه تموم عالم به هم ریخت افتادی دلم ریخت همه اعضای تنت پیش مادرم ریخت همه ی هستیتو غارت کردن نیزه ها تو رو زیارت کردن! توی قتلگاه تنت عریان موند بمیرم بهت جسارت کردن وای اباعبدالله ۲ (لبِ تشنه کُشتنت - آی اباعبدالله ۲) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ پیش چشم مادر تک و تنهایی گیرِت انداختن یه لشکر پیش چشم مادر همه ریختن واسه ی تاراج یه پیکر هم زره هم جوشنت رو بُردن تیکه تیکه بدنت رُو بُردن! نه فقط عبا و عمامه ت رو حتی پیرهنِ تنت رو بُردن وای اباعبدالله ۲ (لبِ تشنه کُشتنت - آی اباعبدالله ۲) ۲ . 👇