eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
7.9هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
752 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
PTT-20230328-WA0004.opus
زمان: حجم: 185K
روایته تو مقتل سه ساعت افتادی آه... بند اول این چه جور کشتنه میزنن تورو با صبر و حوصله این چه بـــــد رسمیه میکشن تورو به امــید صله روایته تو مـــــــــــــقتل سه ساعت افتادی آه روایته از رو اسب با صـــــــــــورت افتادی آه سه ساعته بیهوشی با نیـــــزه به هوش میای تأثیرِ زخـــــــم نــــــــیزس به لکنت افتادی آه بند دوم ته گــــــــــــودال نرو نیزه رو تو بدنت جا میزنن واسۀ کشتنت جماعت بـــــــــــــــهم بفرما میزنن سه ساعته که ذبـــــــــــــــــــــحت طاقتتو برده آه ســـــــرت رو خولی میخواد که خورجین آورده آه سه ساعته که چشمات ، بـسمت خـــــــیمه مونده سه ساعته که با زخــــــم جسم تو چین خورده آه
. حضرت زینب در در مقایسه با کوچه بنی هاشم و مادر *یه کاری کردن با آقای ما که خواهر اومد بالاسرش..اما نشناخت، هی میگفت: حسین! کجایی داداش؟ مثل همونجوری که مادرش تو کوچه سیلی خورد، میگشت دور خودش... زینبم توی گودال میگشت، اونجا حسن اومد دست مادر رو گرفت، اینجا زینب شنید از زیر سنگها یکی میگه "اُخَیَّ!" چرا اینجوری شدی داداش؟*
. علیه‌السلام سلام‌الله‌علیها اولین ندایی که زینب سلام‌الله‌علیها سر داد زمانی بود که دست زیر پیکر برادر برد و قدری بالا آورد جسم پاک حسین را و این چنین رجزی عابدانه خواند: «اِلهي‌ تَقَبِّل‌ مِنّا هذاَالقربان‌» «خداوندا، اين‌ قرباني‌ را از ما قبول‌ كن‌» . پی نوشت: 📚 مقتل الحسين مقرّم، ص 307. (
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#ظهر_عاشورا #حاج_حیدر_خمسه #تحلیل_مداحی #زاویه_دید_به_روضه #روضه_قتلگاه #روضه_امام_حسین #دکتر_
👆 ‍ توسط🔎🔎 نمونه برای روضه 📝📝 ✏️ غروب بود هراسی به خیمه گاه افتاد غروب بود که از پشت ذوالجناح افتاد غروب بود که نامحرمان به خیمه زدند شیعه خوب نمی دونه صدای ناله زن بالا بره یعنی چی، با اسب رفتند تو خیمه ها... غروب بود که نامحرمان به خیمه زدند غروب بود که سیلی بر رقیه زدند شب جمعه است کاش حرم بودیم، دلم برا حرمت تنگ شده از بالای تل نیگا کرد، چه رفت و آمدیه، هر چی داد می زد صداش نمی رسید، چادر و بست گفت اومدم، اما هی چادر زیر پاش می گرفت بعضیا می گن سند حرفت کجاست، مدینه خبر برا علی آوردن، مادرشون افتاد، راه صاف عبا سه بار گرفت، با صورت مولا افتاد. حالا بلندی تل، خاکه، هی چادر می گرفت، پا می شد، نزن، پات و بردار، شکست، یقه اش و واکن، یاد پیغمبر افتاد، بچه ها افتادن رو سینه اش علی یقه رو باز کرد، گفت کسی که جون می ده باید نفس بکشه... داد می زد: پیراهنش و باز کن، نه نه، پیراهنش و نَبَر باز کن... هی دارن من و می کشن، «او می کشید و .... » او خنده می کرد من گریه کردم 🔶🔸 1⃣زاویه دید به روضه هنر بزرگان روضه خوانی همچون حاج منصور ارضی در روضه این است که در روضه تدبر می کنند و از زاویه های مختلف به واقعه می نگرند. این تدبر، حاصلش مطالبی همچون مطلبی است که آقای خمسه بیان می کنند که : «با اسب رفتند تو خیمه ها» 2⃣آرزوی کربلا در جلسات اگر به موقع و با حضور قلب، زیارت کربلا آرزو شود، در تأثیر گرفتن مستمع بسیار مؤثر است. نمونه ای از این آرزو، در این جلسه مورد بحث ما صورت گرفت با جملات « شب جمعه است کاش حرم بودیم، دلم برا حرمت تنگ شده» 3⃣شاهد آوردن گاهی روضه در قالب شاهد آوردن از روضه ای دیگر، اثر گذارتر می شود. در این جلسه آقای خمسه به روضه «گرفتن چادر به پای حضرت زینب (س)» اشاره کرده و به عنوان شاهد و سند روضه «آمدن امیرالمؤمنین(ع) به بالین حضرت زهرا(س) پس از شنیدن خبر شهادت آن حضرت» می خوانند. این گونه روضه خواندن از جهت محتوا، نوعی نوآوری است. 4⃣استفاده از اتفاقات جلسه در روضه اگر در جلسه اتفاقی رخ دهد که بتوان از آن در روضه استفاده کرد، این اثر کلام را چند برابر می کند. در این جلسه یکی از مستمعین، با گرفتن دست آقای خمسه، به ایشان اشاره می کنند که دیگر روضه را ادامه نده. آقای خمسه از همین اتفاق استفاده کردند و به یک شعر بسیار معروف اشاره کردند و به دو کلمه آن که عبارت است از: «او می کشید و...» این استفاده به موقع اثر این کلام را چندین برابر کرد. در ادامه ایشان در همین وزن یک مصراع را اضافه کردند که «او خنده می کرد، من گریه کردم» این کلام نو در ادامه آن شعر معروف، حق مطلب را کامل ادا کرد. 🔎🔎🔎
. 🥀 هنگامی که زنان و فرزندان علیه‌السّلام از شام بازگشتند و به عراق رسیدند، ساربان را گفتند: که ما را از طریق ببر... 🥀 هنگامی که به موضع رسیدند، جابر بن عبداللَّه انصاری را با گروهی از بنی‌هاشم و مردی از آل رسول‌اللَّه یافتند که برای امام حسین علیه السّلام وارد شده بودند. 🥀 فَوَافَوْا فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ تَلَاقَوْا بِالْبُکَاءِ وَ الْحُزْنِ وَ اللَّطْمِ وَ أَقَامُوا الْمَآتِمَ الْمُقْرِحَةَ لِلْأَکْبَادِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِمْ نِسَاءُ ذَلِکَ السَّوَادِ وَ أَقَامُوا عَلَی ذَلِکَ أَیَّاماً 🥀 همه در یک وقت وارد شدند و با یکدیگر شروع به و گریه کردند و به صورت زدند. و ماتمی به پا کردند دلخراش و جگرسوز... 🥀 پس، زنان آن دیار نیز به ایشان پیوستند و همگی چند روزی عزاداری کردند. 📕 لهوف، صفحه ١٩۶ 📕 بحارالانوار، جلد ۴۵، صفحه ١۴٧ .............. . طبق نقل مرحوم سیدبن طاووس مثل امروز کاروان امام حسین بعد از اینکه ماموریتا رو کاملا انجام دادند بدون هیچ کاستی، برای زیارت به کربلا آمدند؛ آری! وقتی داشتند از کربلا می رفتند در مسیر تا شام دشمن بهشون اجازه عزاداری نداده؛ هرجا که طفلی، بزرگی نام امام حسین علیه السلام رو برده هدف تازیانه ی دشمن قرار گرفته؛ از یک طرف دشمن منعشون می کرد،از یک طرف تکلیف مانع عزاداریشون بود باید بار تکلیف رو به سرمنزل برسانند ولی دیگه این کاروان بار تکلیف رو به سرمنزل رسانده،دیگه دشمنم ممانعت نمیکنه،لذا یه جور عزاداری می کردن…” در نقل داره بی بی زینب سلام الله علیها برای امام حسین عزاداری میکرد،میفرمود:“واحسیناه واحبیباه یابن مکة و منا …. آه ثم آه ….”نمی دونم این جمله قابل ترجمه هست یا نه! “آه ثم آه”یه جوری عزاداری کردند که اگر تو کربلا می موندند دیگه کسی زنده از کربلا بیرون نمی رفت لذا مقاتل نقل کردند بعد سه روز امام سجاد به عمشون فرمودند:عمه جان دیگه کاروان رو آماده کن باید از کربلا بریم؛ بعضی مقاتل نقل کردند وقتی این کاروان میخواد از کربلا جدا بشه بی بی دو عالم سکینه دختر امام حسین همه رو گرد قبر امام حسین جمع کرد برا وداع آخر؛ اشعاری خونده؛ الا يا كربلاء نُودِّعُكَ جسماً بلا كفنٍ ولا غسلٍ دَفينا الا يا كربلاء نُودِّعُكَ روحاً لأحمد و الوصى مع الأمينا هان اى كربلا! با تو در مورد پيكرى وداع مى‌كنيم كه بدون غسل و كفن در اين مكان دفن شد. اي كربلا! آگاه باش! جسمي را كه بي كفن و بي غسل مدفون شده است، به تو مي سپاريم. اي كربلا، آگاه باش! روحي را كه متعلق به احمد و وصي و جبرئيل امين است به تو مي سپاريم نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد  روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود(۳) 🏴 و گریه های حضرت زینب(ع) در کنار قبر شش گوشه برادر شور دیگری داشت او که با صبر بی نظیر خود اجازه نداد سختی مصیبت ها مانع مأموریت ش شود اما اکنون که مأموریتش را به پایان برده می‌تواند گریه کند و ناله سر دهد برای مظلومیت برادر 🌸شعر مظهر صبر خدای حی داور زینبم!  یادگار حیدر و زهرای اطهر زینبم!  فتح کردی شام را سنگر به سنگر زینبم!  آمدی همچون علی از فتح خیبر زینبم!  گرچه آهی نیست از آه تو ظالم سوزتر  بازگشتی از همه سردارها پیروزتر  باغبان از بهر گل‌هایت گلاب آورده‌ام  بحر بحر از چشم گریان بر تو آب آورده‌ام  روی نیلی گیسوی از خون خضاب آورده‌ام  پرچم پیروزی از شـام خـراب آورده‌ام  آه دل را آتش فریـاد کـردم یـا حسین شام ویران را حسین‌آباد کردم یا حسین 🌸دو بیتی حسینم واحسین گفت و شنودم  زیارت نامه ام جسم کبودم  چه در زندان، چه در ویرانه شام  دعا می خواندم و یاد تو بودم  برای هر بلا آماده بودم  چو کوهی روی پا استاده بودم  اگر قرآن نمی خواندی برایم  کنار نیزه ات جان داده بودم ــــــــــــــــــــــــــــ 📎پی نوشتها ۱.بحار الأنوار, ج۸۲, ص۷۵ ۲.اعراف/۲۷. ۳.سوگنامه آل محمد ، ص۵۰۰، قصه کربلا ، ص۵۴۷ .
. خلاصه پرسش آیا حضرت فاطمه(س) بعد از شهادت امام حسین(ع)، این جمله را در باره ایشان فرمودند: «یا بنی قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک‏»؟ پرسش این کلامی که از حضرت زهرا(س) درباره امام حسین(ع) نقل شده است آیا صحیح است و از ایشان است؟ «بنی قتلوک، ذبحوک، و من الماء منعوک». پاسخ اجمالی بنابر تحقیق و جست‌وجو در منابع حدیثی و تاریخی که در دسترس ما بود؛ حسین بن حمدان‏ خصیبی (متوفای 334ق) اولین فردی بود که با سند خودش از سعید بن مسیّب  مشابه چنین گزارشی را ارائه کرده است. اعتبار یا عدم اعتبار این خبر بستگی به عواملی دارد؛ مانند نگاه ما به اصل کتابی که آن‌را برای اولین‌بار نقل کرده است؛ یعنی کتاب «الهدایة الکبری» خصیبی؛ در خصوص این کتاب از قدیم، اظهار نظرهاى شدیدى نسبت به محتواى آن وجود داشته، آن‌را غیر معتبر و غلوّ آمیز دانسته و برخى آن‌را از کتب فرقه منحرف نصیریه می‌دانند. پاسخ تفصیلی بنابر تحقیق و جست‌وجو در منابع حدیثی و تاریخی که در دسترس ما بود؛ حسین بن حمدان‏ خصیبی (متوفای 334ق) اولین فردی بود که با سند خودش از سعید بن مسیّب[1] مشابه چنین گزارشی را ارائه کرده است.[2] و طبق برخی از نسخه‌ها، جمله «یَا بُنَیَّ قَتَلُوکَ وَ مَا عَرَفُوکَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوک‏» در آن وجود دارد (در این‌باره نکاتی تذکر داده می‌شود).  مؤلفان دیگری نیز این گزارش را به نقل از او مطرح کرده‌اند.[3] اصل خبر سعید بن مسیّب به شرح زیر است:  هنگامى که امام حسین(ع) شهید شد و مردم در سال بعد براى اعمال حج رفتند. من به حضور حضرت على بن الحسین(ع) مشرف شدم و به آن بزرگوار گفتم: اى مولاى من! موسم حج نزدیک شده. شما چه دستورى به من می‌دهى؟ آن‌حضرت فرمود: «برو حج بجاى بیاور». من رفتم و مشغول اعمال حج شدم. در آن زمانی که مشغول طواف کعبه بودم، ناگاه با مردى مواجه شدم که دست‌هایش قطع و صورتش نظیر شب تار بود. وى به پرده‌هاى کعبه آویزان شده بود و می‌گفت: اى خدایى که پروردگار کعبه‌اى، مرا بیامرز، گرچه می‌دانم مرا نمی‌آمرزى، گرچه ساکنان آسمان‌ها و زمین و آنچه را که آفریده‌اى براى من شفاعت نمایند؛ زیرا جرم من خیلى بزرگ است! سعید بن مسیب می‌گوید: من و عموم مردم دست از طواف برداشتیم و در اطراف آن مرد اجتماع کردیم و به او گفتیم: واى بر تو! اگر تو ابلیس می‌بودى، جا نداشت که از رحمت خدا مأیوس شوى. تو کیستى و گناه تو چیست؟ و گریان شد و گفت: من خود را با این گناه و جنایتى که انجام داده‌ام، بهتر می‌شناسم. ما گفتیم: گناه خود را براى ما بگو. گفت: در آن موقع که امام حسین(ع) از مدینه خارج و متوجه عراق شد، من ساربان (شتربان) آن‌حضرت بودم. وقتى امام حسین(ع) براى وضو گرفتن می‌رفت لباس خود را نزد من می‌گذاشت. من بند لباس آن‌حضرت را دیدم به قدرى می‌درخشید که چشم‌ها را خیره می‌کرد. من دوست داشتم که آن بند لباس برای من باشد. تا این‌که وارد کربلا شدیم و آن‌حضرت شهید شد و آن بند لباس با آن بزرگوار بود. من خود را در مکانى پنهان نمودم. وقتى شب فرا رسید و از مخفی‌گاه خود خارج شدم و در آن صحنه نورى را بدون ظلمت و روزى را بدون شب دیدم و جسد کشتگان روى زمین افتاده بود. من به علت آن شقاوت و خباثتى که داشتم، به یاد آن بند لباس افتاده و در دل خود گفتم: به خدا قسم! من به دنبال حسین(ع) می‌گردم، شاید آن بند لباس در لباس او باشد و من آن‌را غارت کنم. من همچنان به صورت کشتگان نگاه می‌کردم تا این‌که با جسد حسین(ع) مصادف شدم و دیدم از ناحیه صورت به روى زمین افتاده است. ولى جسد مقدّسش سر ندارد. نور آن‌حضرت می‌درخشید و بدنش غرقه به خون بود. بادها به بدن مبارکش می‌وزید. با خویشتن گفتم: به خدا قسم! این حسین است. وقتى به لباس آن‌حضرت نگاه کردم، دیدم همان‌طور است که دیده بودم. نزدیک آن بزرگوار رفتم و دست بردم تا آن بند لباس را غارت نمایم. ولى دیدم آن‌حضرت چندین گره به آن زده است. من همچنان سعی می‌کردم تا یک گره از آنها را باز کردم. ناگاه دیدم آن بزرگوار دست راست خود را آورد و به نحوى آن بند لباس را گرفت که من نتوانستم دست مقدسش را رد کنم و به بند لباس دست یابم. نفس ملعون من، مرا وادار نمود تا چیزى به دست آورم و دست‌هاى حسین را به‌وسیله آن قطع نمایم. لذا شمشیر شکسته‌اى را برداشتم و دست راست مقدس آن‌حضرت را به وسیله آن از بند جدا کردم.
🩸شفاعت در قتلگاه🩸 📎 علیه‌السلام 📎 | 🥀 پس یکی از پیادگان آمد تا سر مبارک حضرت را جدا کند. 🥀 امام به او نظری کرد و فرمود: برگرد که کشندهٔ من تو نیستی، حیف است تو را که به آتش جهنم گرفتار شوی... 🥀 آن مرد گریان شد و عرض کرد: یابن رسول‌الله؛ تو با این حال هنوز غم ما را در دل داری؟! 🥀 پس آن شمشیر که برای کشتن امام کشیده بود در دست جنبانید و دوان دوان نزد امیر اهل ظلم و طغیان، عُمَر آمد. 🥀 عمرسعد گفت: آیا کار حسین علیه‌السلام را تمام کردی؟! 🥀 آن مرد گفت: آمده‌ام تا کار تو را تمام کنم، پس شمشیر را حواله عمر کرد! 🥀 خادمان عمر او را گرفتند؛ او رو به جانب امام کرد و عرض نمود: یابن رسول‌الله شاهد باش که در کوی محبت تو کشته می‌شوم! 🥀 امام فرمود: خوشحال باش که ما تو را شفاعت خواهیم کرد! 🥀 پس یاران عمر سر آن سعادتمند را از بدن جدا کردند. 📕 مقتل ، صفحه ۱۳۳ 🏷 .
. گریز به کربلا سلام‌الله‌علیها 🩸هجومِ نابرابرانه‌ای که به ارث رسید... امان از دو حملهٔ نابرابرانه و ظالمانه‌... یکی در بین «خانه» و دیگری در بین «گودال» ... یکی برای یک «مادر» و دیگری برای «فرزندش» ... 🥀 وقتی که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بین آن نانجیبان و امیرالمومنین علیه‌السلام حائل شد تا نتوانند مولا علی علیه‌السلام را به زور به مسجد ببرند، تاریخ می‌نویسد: 📋 فَالْتَفَتَ عُمَرُ إلىٰ مَن حَولِهِ وَ قال: «إضرِبُوا فاطمةَ» فَانْهٰالَتِ السِّياطُ عَلَى حَبيبةِ رَسولِ اللهِ...حتّى أدمُوا جِسمَها! ▪️عمر رو کرد به همه اطرافیانش و فریاد زد: «فاطمه را بزنید!» پس، از زمین و هوا تازیانه‌ها بر جسم شریف آن حضرت فرود می‌آمد و آن قدر آن مظلومه را زدند تا که خون از جای جای جسم شریفش جاری شد.(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 این واقعه دردناک از مادر به پسرش هم به ارث رسید... «مقاتل» می‌نویسند: آنچنان سیدالشهداء علیه‌السلام مثل یک شیر غضبناک در دل میدان می‌جنگید که شمر ملعون با مشاهده این مبارزهٔ بی‌بدیل ، به نزد عمر بن سعد ملعون آمد و گفت: 📋 أيُّهَا الْأميرُ إنَّ هٰذا الرَّجُلَ يُفنينا عَن آخِرنا مُبارِزَةً! ▪️ای امیر ! این مرد از اول تا آخر ما را با مبارزه تن به تن از بین خواهد برد. ➖ عمرسعد گفت: چه کنیم؟ شمر گفت: 📋 نَتَفَرَّقُ عَلَيْهِ ثَلاثَ فِرَقٍ: فِرقَةٌ بِالنِّبالِ و السِّهامِ، و فِرقَةٌ بِالسُّيُوفِ و الرِّماحِ، و فِرقَةٌ بِالنَّارِ و الْحِجارَةِ، نُعَجِّلُ عَلَيْهِ ▪️باید سه دسته بشویم؛ عده‌ای تیر بیاندازند؛ عده‌ای با شمشیر و نیزه او را بزنند؛ عده‌ای نیز، پاره‌های آتش و سنگ به سمت او پرتاب کنند ؛ و بر او باید شتاب کنیم. 📋 فَجَعَلوا يَرشُقونَهُ بِالسِّهامِ، و يَطعَنونَهُ بِالرِّماحِ... ▪️پس تیرها را به سمت امام علیه‌السلام پرتاب می‌کردند و با نیزه‌ها به او ضربه می‌زدند. 📋 فَجَعَلَ يَنزِعُ السَّهمَ بِيَدِهِ، و يَتَلَقَّىٰ الدَّمَ بِكَفَّيْهِ و يُخَضِّبُ بِهِ لِحيَتَهُ و رأسَهُ الشَّريف ▪️آن حضرت هم تیرها را با دست از بدن مطهرش در می‌آورد و کف دستش را پر از خون کرده و سر و صورتش را با آن خضاب می‌کرد و می‌فرمود: 📋 هٰكَذا ألقَىٰ رَبِّي، و ألقَىٰ جَدِّي، و أشكُو إلَيْهِ ما نُزِلَ بِي.و خَرَّ صَريعاً مَغشيّاً عَلَيْهِ ▪️اینگونه پروردگارم را ملاقات می‌کنم؛ اینگونه جدم را می‌بینم و آنچه را که به سرم آوردند برایش شکایت می‌برم و در همین حال بی هوش بر روی زمین افتاد.(۲) 📚(۱)مؤتمر علماء بغداد، ص۶۳ 📚(۲)معالی السبطین، ج۲ ص۳۶؛ و وسيلة الدّارين، ص۳۲۱ .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بند اول: چقدر خجالت کشیدم/تو رو برهنه که دیدم/دیگه بریدم کنار جسمت نشستم/ تو که شکستی شکستم/ یار شهیدم ترسیده بودم من/ از این جدایی ای زینت دوش نبی اینجا کجایی دیدم زبونم لال/ میون گودال سنان چه‌ها نکرد برای خودنمایی چیزی به جز غمخانه نیست/ مقصودم از کرببلا جان خودت تا زنده‌ام/ نابودم از کرببلا (حسین شاه سرجدا) بند دوم: میون اون جار و جنجال  /تو رو کشوندن تو گودال/ شدی لگدمال سنان بهت وقت نمی‌ده/ خولی بهت رخت نمی‌ده/ امون از این حال بدتر نداریم از/ فردای کوفه تنها سپردی ما رو به مردای کوفه چشات به من باشه/از روی نیزه واسه تو میشمارم من از دردای کوفه از اسب افتادی و من/ از حال افتادم حسین رقیه رو تا بزم شام/ دست خودت دادم حسین (حسین شاه سرجدا) مظاهرکثیری‌نژاد @mazaherkasiri
🏴 علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ مظلوماً غریبا چند نفر به یک نفر آه ای نانجیبا مظلوماً غریبا قلب زینب شده از داغت ناشکیبا یه نفر نگفت که مظلومی تو یه نفر نگفت که معصومی تو مگه آب مهریه ی زهرا نیست؟ از یه قطره‌ش چرا محرومی تو وای اباعبدالله ۲ (لبِ تشنه کُشتنت - آی اباعبدالله ۲) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ مظلوماً وحیدا با صورت خوردی زمین زینب داشت می‌دیدا مظلوماً وحیدا سه ساعت زجرت دادن توو مقتل پَلیدا یه نفر نگفت که مسدومی تو هستیِ زینب و کلثومی تو خنجر کهنه و دستای شمر کشته ی بُریده حلقومی تو وای اباعبدالله ۲ (لبِ تشنه کُشتنت - آی اباعبدالله ۲) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ افتادی دلم ریخت توی قتلگاه تموم عالم به هم ریخت افتادی دلم ریخت همه اعضای تنت پیش مادرم ریخت همه ی هستیتو غارت کردن نیزه ها تو رو زیارت کردن! توی قتلگاه تنت عریان موند بمیرم بهت جسارت کردن وای اباعبدالله ۲ (لبِ تشنه کُشتنت - آی اباعبدالله ۲) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ پیش چشم مادر تک و تنهایی گیرِت انداختن یه لشکر پیش چشم مادر همه ریختن واسه ی تاراج یه پیکر هم زره هم جوشنت رو بُردن تیکه تیکه بدنت رُو بُردن! نه فقط عبا و عمامه ت رو حتی پیرهنِ تنت رو بُردن وای اباعبدالله ۲ (لبِ تشنه کُشتنت - آی اباعبدالله ۲) ۲ . 👇
هدایت شده از امام حسین ع
🏴 علیه السلام عجل الله تعالی فرجه 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ عزا عزای گوداله ، عجل فرج اباصالح 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ چقد توو سینه غم داری ، هنوز غریب و بی یاری الان هزار و چند ساله ، برا حسین عزاداری فدای اون شال سیاهت با روضه های قتلگاهت گریه‌م می‌گیره ۲ جدت رُو تشنه سر بریدن چه بد به خاک و خون کشیدن عالم بمیره ۲ عزا عزای گوداله ، عجل فرج اباصالح 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ همیشه اشک تو جاری ، براش همیشه غمباری هزار و نهصد و پنجاه ، زخم و جراحت کاری از گریه های روز و شبهات برای عمه جانِ سادات گریه‌م می‌گیره ۲ محاله توو هیئت نباشی صورت توو روضه می‌خراشی عالم بمیره ۲ عزا عزای گوداله ، عجل فرج اباصالح 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ بخونید آیه زِلزال ، قیامته تهِ گودال برای خون به پا کردن ، شمر اومده به استقبال! تا نیزه نیزه روی هم ریخت تمامِ صورتش به هم ریخت فرزند مولا ۲ از قتلگاه بیرون نِمیره یکی بِره شمر و بگیره  آه و واویلا ۲ عزا عزای گوداله ، عجل فرج اباصالح 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ رفته حسین دیگه از حال ، قیامته تهِ گودال لگد به پیکرش می‌زد ، ای وایِ من زبونم لال بیچاره کردش عالمینو رفتش رو سینه ی حسینو زد ناله مادر ۲ صبر از دلِ ملائکه بُرد دوازده ضربه پشته هم خورد از کهنه خنجر ۲ عزا عزای گوداله ، عجل فرج اباصالح 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ از تیر و نیزه مالامال ، قیامته تهِ گودال شد شَرحه شَرحه یک پیکر ، به دستِ عده ای قَتّال از روی عمد کردن مُعطّل سه ساعته تموم توو مقتل  دادن عذابش ۲ این لحظه ها چه سخت شدن طی دوباره نیزه میزدن هِی واسه ثوابش ۲ عزا عزای گوداله ، عجل فرج اباصالح . 👇
هدایت شده از امام حسین ع
. به قتل صبر، سرم شد جدا رِضاً بِرِضائك نه ذبح ساده، به ذبح از قفا رِضاً بِرِضائك به پیش دیده ی مادر، میان گودی گودال سه ساعت است زدم دست و پا، رِضاً بِرِضائك نداد کوفه به مهمانِ خویش جرعه‌ی آبی چه خوش نمود به عهدش وفا رِضاً بِرِضائك ببین به جرم علی گفتنم میانه‌ی مقتل زدند بر دهنم با عصا رِضاً بِرِضائك به شیعیان برسان ضرب نیزه دوخت لبش را امام تشنه‌ی‌شان گفت تا رِضاً بِرِضائك اگر به غارت جسمم به قتلگاه رضایی ازین عذاب ندارم إبا رِضاً بِرِضائك گلایه نیست که حتی کفن نمانده برایم اگر شود کفنم بوریا رِضاً بِرِضائك بناست تا بدنم زیر آفتاب بماند به روی ریگ بیابان رها رِضاً بِرِضائك بناست نیمه‌ی جان مرا برند اسیری دلم شکسته ازین ابتلا... رِضاً بِرِضائك ✍ .