.
#امام_حسین
#قتلگاه
بخشِ مَقتَل الحُسین (ع)
.
✅ #نور_سیدالشهدا_در_قتلگاه
.
نورى كه بر پيشانى مادران به هنگام باردار شدن به يكى ازاجدادپيامبر(ص ) ظاهر مى شد و همچنين بر جبين آمنه به وقت باردار شدن به پيامبر اسلام ظاهر شد، نشانه آن است كه آن مادران از اين انوار نيستند؛ بنابراين وقتى به آن نور حامله مى شدند، اثر نور در پيشانى آنان ظاهر مى شد، اما آنجا كه مادر خود از انوار باشد، وجهى براى ظهور نور نيست و بويژه نور بر چهره ظاهر نمى شود. به همين خاطر وقتى حضرت زهرا سلام الله عليها به امام حسن مجتبى عليه السلام حامله شد، نور ديگرى بر چهره زهرا ظاهر نشد؛ لكن ويژگى امام حسين عليه السلام طورى است كه وقتى مادر به حسين عليه السلام حامله شد، پيامبر اسلام (ص ) به فاطمه فرمودند: ((من در چهره تو نورى مى بينم و به زودى حجتى براى خلق خدا از تو متولد مى شود.)) و زهرا (س ) فرمود: ((چون به اين فرزند حامله شدم ، در شب نيازى به چراغ نداشتم .))
.
◀️بنابراين خصوصيت نور حسين اين است كه بر نور ظاهر مى شود و بر آن غالب مى گردد؛ لذا شخصى كه در هنگام شهادت آن حضرت ، در وسط روز پيكر مباركش را بر زمين افتاده ديد، گفته است : ((به خدا سوگند نور سيماى او مرا به خود مشغول كرد، بدان گونه كه از نظر و تاءمل در كيفيت قتل آن بزرگوار غافل شدم .))
.
◀️و از ديگر ويژگى هاى آن حضرت اين كه ؛ هيچ مانع و حاجبى نور ايشان را نمى پوشاند، همان شخص راوى مى گويد: ((نديدم كشته آغشته به خاك و خونى را كه نورانى تر از چهره حسين باشد.)) خاك و خون ، مانع از نور حسين كه بر هر نورى غالب است ، نشده بود.
@gorizhaayemaddahi
#شیخ_جعفر_شوشتری
#خصائص_الحسینیه
.
.
روضه شهادت #شهید_محسن_حججی و گریز به روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
📝📝📝📝📝📝📝📝📝
#متن_روضه 👇
وقتی میخواستن حلقوم شهید حججی رو ببرّن دستاش بسته بود.
اما دستای اربابتون باز بود.یه وقت دید آقا دستشو گذاشت رو خنجر فرمود:اگه دستتو برداری میگذارمت تو آغوش پیغمبر،نجات پیدا میکنی.
(فدات بشم آقا جان)
آی اونایی که مثل من در خانه ارباب آبرو ندارید،یه وقت نا امید نشی❗️
آقا به اون ملعون هم عنایت کرد❗️
فرق بعدی‼️
تا خنجرُ رو حلقوم شهید محسن کشید دیدم خون جوشید، اما اون نانجیب هرچی خنجرُ کشید دید نمی بُره ،فکر کرد اثر تشنگیه❗️ آی روزه دارا تشنه شدی❓
آخه آدم تشنه پوستش سفت میشه❗️فکر کرد اثر تشنگیه،فرمود نه مادرم بوسیده،جدّم بوسیده،زینبم بوسیده❗️
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#نکات
#گریز
گریز یعنی ایجاد حلقه ارتباطی بین روضه ای که در آن واقع هستیم و روضه حضرت ابا عبدالله،که اعظم مصیبات است
حال آنکه دو راه برای این کار وجود دارد
۱- اشاره به تفاوت روضه ها
مثال: زمانی که امام رضا علیه السلام در لحظات آخر عمر شریفشان بودند ،امام جواد علیه السلام از مدینه خود را به مرو رساند و سر پدر را به دامن گرفت 👈هر پدری آرزو داره لحظات آخر سرش روی دامن پسرش باشه❗️ولی کربلا برعکس شد ،وقتی ابی عبدالله رسید کنار بدن علی اکبرس دیگه زانوهاش توان نداشت.....
۲- اشاره به شباهتها
در فایل پیوستی ،استاد معظم #دکتر_محمد_فراهانی ابتدا به شباهت شهادت #شهید_محسن_حججی و حضرت اباعبدالله اشاره کردند و در نهایت به تفاوتها ختم شد
اگه سر از تن شهید حججی جدا کردند دستاش بسته بود اما اربابش اباعبدالله.....
#نکته
💯جهت دستیابی به این شباهتها و تفاوتها ،توصیه می شود کتاب ارزشمند #خصائص_الحسینیه #حضرت_آیت_الله_شیخ_جعفر_شوشتری_ره را مطالعه کنید و یا می توانید مباحث آن را در کانال پیگیری کنید❗️
✅اشاره به حوائج مستمع🔸
در این فایل، استاد فراهانی ،به این مطلب اشاره داشتند که اگه مثل من گنهکاری اما نا امید نباش چون اربابمون دست شمر رو هم میخواست بگیره،، که برای ایجاد امید و نرم کردن دل مستمع و آمادگی برای پذیرش روضه بسیار مفید است 🔻اما توصیه میشود در جلساتی که نزد مستمع مقبولیت دارید خودتان را مثال بزنید چون #حاج_محمد_فراهانی در مجلس خودشان می خواندند مقبولیت کامل داشتند🔸
#تاثیر_نفس
بارها گفته شده که اگر مداح بخواهد روی مستمع تاثیر بگذارد مهمترین عامل آن تاثیر گرفتن خود از روضه ای که میخواند ،به همین دلیل بود که تاثیر کلام استاد فراهانی روی مستمع بیشتر شد که ایشان خودشان از روضه بیشترین تاثیر را گرفته بودند و حال گریه داشتند
#استفاده_از_شواهد_در_روضه
چون مستمع ایشان در جلسه هیات روزه دار بود ایشان از احساس تشنگی مستمع برای لمس بیشتر روضه توسط مستمع استفاده کردند❗️
آدم وقتی تشنه میشه پوستش سفت میشه .....
#قتلگاه
🔆 @gorizhaayemaddahi
.
.
#قتلگاه
قسمت چهارم ، گریز به
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#استاد_حیدرزاده
من میخام یک سوال از خواهرانی که برادر دارند بکنم ، بگم کدوم خواهری طاقت داره ببینه قاتل روی سینه ی برادرش نشسته ؟ بمیرم برات زینب زینب ... تا نگاه کرد دید شمر روی سینه ی حسینش نشسته ، اول رویش را کرد جانب « عمرسعد ملعون » ، فرمود :
یا عُمَر اَیُقْتَلُ اَبوعَبْدِ الله
وَ اَنْتَ تَنْظُر ؟
نانجیب تو ایستادی ، دارن حسین منو سر می برند ؟ میگن آنقدر جانسوز ، بی بی این جمله رو فرمود ، که اشکِ نحس « عمرسعد ملعون » هم جاری شد !! اما اعتنا نکرد و روشو از حضرت برگردوند ...
دختر امیرالمومنین (علیه السلام ) رو به لشکریان ، فرمود :
وَیْحَکُمْ « وای بر شما »
اَما فیکُمْ مُسْلِمْ ؟
آیا یک نفر مسلمان بینِ شما نیست ؟
ارشاد مفید ص۱۱۱
بحارالانوار ج۴۵ ص۵۵
متقل الحسین ابومخنف ص۱۹۵
این حالت بود که بی بی مضطر شده بود ، یک جمله گفت با بدن برادر ، صدا زد حسینم :
یَومٌ عَلیٰ صَدرِ المصطفیٰ
یه روز دیدم ، رو سینه ی پیغمبر بودی ، حسین ، ... ( اینجارو به یاد شهدا ناله بزن ) ، امروز هم رو خاک گرم کربلایی حسین ... هر کجا نشستی ناله بزن : یا حسیییین
شمر دون لحظه ای
خنجر مکِش از جفا
پيش زینب مبر
رأس برادر از قفا ..
آخر هم ندید بی بی ، اگه می دید که « دق » میکرد ؟ ابی عبدالله تا متوجه شد زینب اومده بالا بلندی ، دیگه نای حرف زدن نداشت ، آخه خیلی نیزه خورده بود ، خیلی تیر خورده بود ، تشنه بود ، دیگه صداش جوهره نداشت ، با چشمش اشاره کرد : برگرد ...
خواهره ، پنجاه و چند سال با حسین بوده ، می فهمه ... با گردش چشم هم می فهمه حسینش چی میگه ... « برگرد »
چشم داداش ، میگی برگرد برمیگردم ، برگشت ...
این دختر همون زهرائیه که تو مسجد مدینه تا علی ، سلمان را فرستاد ، فرمود سلمان برو به فاطمه بگو نفرین نکنه ، تا سلمان به حضرت گفت ، بی بی جان نفرین نکن ، بی بی یه نگاه کرد ، فرمود : سلمان ؟؟
سلمان عرضه داشت ، من نمیگم ، آقا امیرالمومنین میگه
تا گفت علی میگه ، بی بی سرش رو پائین انداخت ، چشم ، نفرین نمیکنم ...
زینب هم تا گردش چشم حسین رو دید ، برگشت ... چشم ، بلند شد برگشت ... اما سیدا ، عمه جان شما ، دو قدم میرفت ، بر میگشت ، هی نگاه به قتلگاه میکرد ، نزدیک خیمه که رسید ، دید زمین داره میلرزه ، هوا تیره و تار شد ، ناله داری بگم یا نه ؟ دوید تو خیمه ی زین العابدین ، آرام گریه نکن ، ناله بزن ، پسر برادرم چی شده ، زمین داره میلرزه ؟ فرمود عمه جان پرده رو بالا بزن ، تا پرده رو بالا زد ، دید سر بریده ی بابا ... ، حسییین ...
#بیت_پایانی
سری به نیزه بلند است
در برابر زینب ؟
خدا کند که نباشد ،
سرِ برادر زینب ...
حوائجتو بخواه ، مریضی داری ، حاجتی داری ؟ گرفتاری ؟
امام جواد کسی رو دست خالی رد نمیکنه ، خود امام رضا به ایشون نامه نوشت ...
نوشت باباجان ، شنیدم بعضی از همراهانتون ، شما را از دری می برند و میارن ، که فقرا کمتر هستند ... بابا ، از دری رفت و آمد کن که فقرا بیشترن ... به فقرا کمک کن ..
امشب بگو آقا فقیرم ، بگو یا امام جواد دستم خالیه ، یا امام جواد چیزی ندارم ، آقا گنهکارم ، بهم نگاه کن ...
.
40.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸#زمینه ( خواهش کردم ....)
🔹به قلم و نفس کربلایی محمد جواد توحیدی
#تک #قتلگاه
#حضرت_زینب #امام_حسین
#محمدجواد_توحیدی✍
خواهش کردم پیرهنتو پس بدن، ندادن
نیزه نیزه .. به کشتنِ تو ادامه دادن
خواهش کردم وقتی سرو میبرن نباشم
حالا باید چه جوری از بدنت جداشم
آه.. به حسین
پاشو بگو اینا همش خوابه حسین
آه.. به حسین
سرِ تو زیرِ نورِ مهتابه حسین
آه.. تنِ تو
چقدر نفسگیر شده کشتن تو
آه.. تنِ تو
من روی سینه میزارم پیرهنتو
زیر تیغ و شمشیر و سنان بود
ای وای... نگران بود۲
خاتمش بدست ساربان بود
ای وای... نگران بود۲
َآه جگرم
بعد تو سوخت ، حرمتِ اهل حرم
َآه جگرم
زمونه کرده با سرت همسفرم
چی به روز خیمه ها آوردن
سَرو بردن
یادگاریِ مادرو بردن
ای وای سَرو بردن
https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/3471
.
#روضه_متنی
•|⇦ #روضه_امام_صادق علیه السلام و گریز به #قتلگاه _حاج محمدرضا بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
*آقاجان!خیلی بد میشد ما امشب برات روضه نمیگرفتیم ....آقاجان! همین کم هم قبول کن ازما، بیشتر از این از ما برنیومد، ان شاالله، برایِ ساختِ حَرَمت جبرانکنیم آقاجان ..
درد دارم که آمدم امشب
چارۀ درد، راهِ چاره بساز
با کسی که پیاده در راه است
ای به دوشِ مَلَک سواره بساز
سازِ ما کوک میشود با اشک
چشمِ ما را پُر از ستاره بساز
*خب مقدمه بسه بریم سَرِ روضه...*
*منصور لعنت الله علیه یه قصری داشت، هر وقت داخل این قصر میرفت، میگفتن: «یَومُالذِّبح» امروز روزِ ذبحِ، مخالفین خودش رو میکشت.
منصور داخل قصر، رَبیع روخواست، شب شده بود، گفت: میری دَرِخونۀ امام صادق، از دیوار وارد میشی، در هرحالی که حضرت هست، همون جوری حضرت رو میاری، ربیع میگه: من از منزل اومدمبیرون، گفتم:منصور میخواد حضرت رو بِکُشه، میگه به خودملرزیدم، پسری داشتم بنام محمد ابن ربیع، میگه: پسرم خیلی قصی القلب بود، گفتم بیا، اَمرِ امیر نباید زمین بیوفته، میری در خونۀ امام صادق، از دیوار وارد میشی هرجوری وهر حالی که حضرت هست
همون جور میکِشونی میاری، محمد بن ربیع رفت با نردبان وارد منزل حضرت شد، میگه دیدم حضرت یه لباسی به تنشه و یه پارچه ای به کمرش بسته، داره عبادت میکنه، میگه حیا کردم نماز حضرت روخراب کنم، نماز تمام شد گفتم: پاشو بریم. گفت اجازه بده یه دعایی بعد نماز بخونم،گفت فرصت نداری پاشو بریم.
گفت: اجازه بده یه عبایی رویِ دوشم بندازم، گفت پاشو بریم.
حضرت رو بی عبا، بی عمامه، باهمون لباس، با پای برهنه.
حضرت شیخ الائمه است، از همۀ أئمه ما سنش بیشتر بوده امام صادق.
ملعون سوارِ، امام صادق پیاده،پابرهنه ، دستای حضرت رو بست، حضرت روکشید به سمت اونملعون...
تا منصور حضرت رو دید شروع کرد جسارت کردن، بی ادبی کردن ،تهمت زدن توهین کردن، شمشیرش رو درآورد، غلاف کرد، بارِ دوم بیشتر شمشیرش رو کشید بیرون اما دوباره غلاف کرد، بار سوم بیشتر بازم غلاف کرد،بعد با احترام حضرت رو روانه کرد.
گفتن:منصور اونخشم و عصبانیت و اون داغیِ تو یکدفعه سرد شد؟علت چی بود سه بار شمشیر کشیدی غلاف کردی؟
گفت: هر سه باری که شمشیر کشیدم دیدم پیغمبر داره نگام میکنه، فرمود: اگه یه تار مو از پسرِ ما کم بشه، اینکاخ رو بر سرت ویران میکنیم .
*نوشتن بنا نبود اول شمر سر آقارو بِبُره،
خولی میگه: رفتم تو گودال دیدم برگشت، چرا برگشتی؟ گفت: دیدمچشماش مثل پیغمبر داره نگام میکنه...
.
.
#شور_روضه_امام_حسین_ع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شمر اگه بره ، سنان نمیگذره
تو قتلگاهِ تو ، زمان نمیگذره
حتی ازت دمِ ، اذان نمیگذره
تو قتلگاهِ تو ، زمان نمیگذره
غروب شد ، خورشید نشست
شمر ولی از تنت پا نشد
اذون شد ، نمازش رو بست
راهِ حلقت ولی وا نشد
یک زنِ تنهام چطور
شمر و ازت جدا کنم
پا شو اذون مغربه
من به کی اقتدا کنم؟
(سید مظلوم حسین)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با مرکب از تن ، برادرم گذشت
آب از سرت گذشت ، آب از سرم گذشت
خودم دیدم چیا ، به مادرم گذشت
آب از سرت گذشت ، آب از سرم گذشت
خلاصه ، راحت شدی
من بمیرم بهت سخت گرفت
میدونم ، این نصف روز
قدر یک عمر ازت وقت گرفت
ص جلو نامحرما
تورو بلند صدا کنم
پا شو اذون مغربه
من به کی اقتدا کنم؟
(سید مظلوم حسین)
#شور #قتلگاه #امام_حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#محمدصادق_باقی_زاده
#یزدان_رنجبر
#امیرحسین_ثابتی
👇
.
#زمینه
📖تو رو صدا که میزنم شمر جواب میده....
#گودال #قتلگاه
#حضرت_رقیه
#بند_اول
دو خط احکام یادش بده
اسلام یادش بده
که بدونه تشنه لب سر نَبُره
دو خط احکام یادش بده
اسلام یادش بده
که جلو چشای مادر نَبُره
منو عذاب میده
به مرکب آب میده
تو رو صدا که میزنم شمر جواب میده
تازه نفس اومد
خوده شبث اومد
یه پیره مرده بی حیا عصا به دست اومد
حسین مظلومم....۲
حسین من حسین من....
#بند_دوم
زینب و کاش یاد نره
داداش یادت نره
که از این قافله چش برنداری
زینب کاش یادت نره
داداش یادت نره
دست و پا نزن که مادر نداری
عرش و بهم میریخت
غصه و غم میریخت
خون ابلفضل روی ؛ پر علم میریخت
نگاه به خاک میکرد
منو هلاک میکرد
با پیرهن کهنه ی تو دشنه شو پاک میکرد
حسین مظلومم....۲
حسین من حسین من....
#بند_سوم
نفسش باز بند اومده
ای زجر ؛ زجرش نده
بچه که بترسه لکنت میگیره
نفسش باز بند اومده
ای زجر ؛ زجرش نده
عمه واسه تن زخمیش بمیره
پاهاش ترک خورده
چوبه فدک خورده
جلو چشای بچه ها خیلی کتک خورده
تنش سیاه میشه
گریه براه میشه
اگه یکم نازش بدید مگه گناه میشه؟
حسین مظلومم.....۲
حسین من حسین من....
#محمدصادق_باقی_زاده #کمیت✍
.👇
.
حجم روضه بالاست شاید فقط #ظهر_عاشورا.
برگردنتون میگذارم قولی رو که مراقب باشید حقش ادا شود .
#شور
#قتلگاه
#عاشورا #شب_دهم_محرم
#سعیده_کرمانی ✍
#بهمن_عظیمی✍
سبک از محمد اسداللهی 🎼
بین قتلگاه ، به پَرِت می زد
با تهِ خنجر به ، پیکرت می زد
تو رو پیش چشمِ ، مادرت می زد
طعنه به اشکای ، خواهرت می زد
تو بی تاب و
پیش چشمت رو زمین ، می ریخت آب و
همه دیدن
به لب تشنه ی تو ، می خندیدن
چه بد حالی
بمیرم که غرق خون ، تو گودالی
شدم مضطر
برا غارتت هجوم ، آوُرد لشکر
بین قتلگاه ، غرورت شکست
پیش چشم زینب ، رو تنت نشست
با یه نیزه راهِ ، نَفَست رو بست
خواهرت هی می زد ، دست به روی دست
عمیق زدن
زن و بَچَت توی خیمه جیغ زدن
جفا کردن
زنده زنده سرت و جدا کردن
کجا بُردن
سرتُو به روی نیزه ها بُردن
دلم پُر غم
زینبِ تو موندُ و خِیلِ نامَحرم
بین قتلگاه ، همه دشمنت
بمیرم برات که بد ، جوری کشتنت
یهو ریختن واسه ، غارت تنت
یکی بُرد عمامه ، یکی پیرهنت
چه بد می زد
به تن زخمیِ تو ، لگد زدن
دل و سوزوند
سرتُ و بُردن ولی ، تنت جاموند
چرا کشتن
هستیِ زینب و نا روا کشتن
چه ها کردن
منو از تو آخرش ، جدا کردن
__
بین قتلگاه ، شدی زیر رو
وصیت کردی با ، خس خس گلو
پنجه تو موهات زد ، شمر بی وضو
بدنت سرتاسر ، زخمه مو به مو
عمود افتاد
خیمه هات بین آتیش و دود افتاد
چکار کردن
زن و بچه ها همه ، فرار کردن
کم آوُردن
چندتا بچه زیرِ دست و پا مُردن
دلم شد ریش
دامن دخترکی ، گرفت آتیش
.👇
PTT-20230328-WA0004.opus
185K
روایته تو مقتل سه ساعت افتادی آه...
#زمزمه
#گودال #قتلگاه
بند اول
این چه جور کشتنه میزنن تورو با صبر و حوصله
این چه بـــــد رسمیه میکشن تورو به امــید صله
روایته تو مـــــــــــــقتل سه ساعت افتادی آه
روایته از رو اسب با صـــــــــــورت افتادی آه
سه ساعته بیهوشی با نیـــــزه به هوش میای
تأثیرِ زخـــــــم نــــــــیزس به لکنت افتادی آه
بند دوم
ته گــــــــــــودال نرو نیزه رو تو بدنت جا میزنن
واسۀ کشتنت جماعت بـــــــــــــــهم بفرما میزنن
سه ساعته که ذبـــــــــــــــــــــحت طاقتتو برده آه
ســـــــرت رو خولی میخواد که خورجین آورده آه
سه ساعته که چشمات ، بـسمت خـــــــیمه مونده
سه ساعته که با زخــــــم جسم تو چین خورده آه
#جعفر_خدری✍
#روز_دهم_محرم
#زمزمه_عاشورا
.
حضرت زینب در #قتلگاه در مقایسه با کوچه بنی هاشم و مادر
*یه کاری کردن با آقای ما که خواهر اومد بالاسرش..اما نشناخت، هی میگفت: حسین! کجایی داداش؟ مثل همونجوری که مادرش تو کوچه سیلی خورد، میگشت دور خودش... زینبم توی گودال میگشت، اونجا حسن اومد دست مادر رو گرفت، اینجا زینب شنید از زیر سنگها یکی میگه "اُخَیَّ!" چرا اینجوری شدی داداش؟*
.
#روز_دهم_محرم
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گودال #قتلگاه
#تاریخ_مقتل
اولین ندایی که زینب سلاماللهعلیها سر داد زمانی بود که دست زیر پیکر برادر برد و قدری بالا آورد جسم پاک حسین را و این چنین رجزی عابدانه خواند:
«اِلهي تَقَبِّل مِنّا هذاَالقربان»
«خداوندا، اين قرباني را از ما قبول كن»
.
پی نوشت:
📚 مقتل الحسين مقرّم، ص 307.
(
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#ظهر_عاشورا #حاج_حیدر_خمسه #تحلیل_مداحی #زاویه_دید_به_روضه #روضه_قتلگاه #روضه_امام_حسین #دکتر_
👆
#تحلیل_مداحی
#ظهر_عاشورا #روز_دهم_محرم
#حاج_حیدر_خمسه
توسط🔎🔎 #دکتر_محمد_فراهانی
#زاویه_دید_به_روضه
نمونه برای روضه #قتلگاه
📝📝
#متن_روضه ✏️
غروب بود هراسی به خیمه گاه افتاد غروب بود که از پشت ذوالجناح افتاد
غروب بود که نامحرمان به خیمه زدند
شیعه خوب نمی دونه صدای ناله زن بالا بره یعنی چی، با اسب رفتند تو خیمه ها...
غروب بود که نامحرمان به خیمه زدند غروب بود که سیلی بر رقیه زدند
شب جمعه است کاش حرم بودیم، دلم برا حرمت تنگ شده
از بالای تل نیگا کرد، چه رفت و آمدیه، هر چی داد می زد صداش نمی رسید، چادر و بست گفت اومدم، اما هی چادر زیر پاش می گرفت بعضیا می گن سند حرفت کجاست، مدینه خبر برا علی آوردن، مادرشون افتاد، راه صاف عبا سه بار گرفت، با صورت مولا افتاد.
حالا بلندی تل، خاکه، هی چادر می گرفت، پا می شد، نزن، پات و بردار، شکست، یقه اش و واکن، یاد پیغمبر افتاد، بچه ها افتادن رو سینه اش علی یقه رو باز کرد، گفت کسی که جون می ده باید نفس بکشه...
داد می زد: پیراهنش و باز کن، نه نه، پیراهنش و نَبَر باز کن...
هی دارن من و می کشن، «او می کشید و .... » او خنده می کرد من گریه کردم
🔶🔸
#نکات
1⃣زاویه دید به روضه
هنر بزرگان روضه خوانی همچون حاج منصور ارضی در روضه این است که در روضه تدبر می کنند و از زاویه های مختلف به واقعه می نگرند. این تدبر، حاصلش مطالبی همچون مطلبی است که آقای خمسه بیان می کنند که : «با اسب رفتند تو خیمه ها»
2⃣آرزوی کربلا
در جلسات اگر به موقع و با حضور قلب، زیارت کربلا آرزو شود، در تأثیر گرفتن مستمع بسیار مؤثر است. نمونه ای از این آرزو، در این جلسه مورد بحث ما صورت گرفت با جملات « شب جمعه است کاش حرم بودیم، دلم برا حرمت تنگ شده»
3⃣شاهد آوردن
گاهی روضه در قالب شاهد آوردن از روضه ای دیگر، اثر گذارتر می شود. در این جلسه آقای خمسه به روضه «گرفتن چادر به پای حضرت زینب (س)» اشاره کرده و به عنوان شاهد و سند روضه «آمدن امیرالمؤمنین(ع) به بالین حضرت زهرا(س) پس از شنیدن خبر شهادت آن حضرت» می خوانند. این گونه روضه خواندن از جهت محتوا، نوعی نوآوری است.
4⃣استفاده از اتفاقات جلسه در روضه
اگر در جلسه اتفاقی رخ دهد که بتوان از آن در روضه استفاده کرد، این اثر کلام را چند برابر می کند. در این جلسه یکی از مستمعین، با گرفتن دست آقای خمسه، به ایشان اشاره می کنند که دیگر روضه را ادامه نده.
آقای خمسه از همین اتفاق استفاده کردند و به یک شعر بسیار معروف اشاره کردند و به دو کلمه آن که عبارت است از: «او می کشید و...» این استفاده به موقع اثر این کلام را چندین برابر کرد.
در ادامه ایشان در همین وزن یک مصراع را اضافه کردند که «او خنده می کرد، من گریه کردم» این کلام نو در ادامه آن شعر معروف، حق مطلب را کامل ادا کرد.
🔎🔎🔎
#دکتر_محمد_فراهانی
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
#آموزش_مداحی
.
#اربعین
🥀 هنگامی که زنان و فرزندان #امام_حسین علیهالسّلام از شام بازگشتند و به عراق رسیدند، ساربان را گفتند: که ما را از طریق #کربلا ببر...
🥀 هنگامی که به موضع #قتلگاه رسیدند، جابر بن عبداللَّه انصاری را با گروهی از بنیهاشم و مردی از آل رسولاللَّه یافتند که برای #زیارت امام حسین علیه السّلام وارد شده بودند.
🥀 فَوَافَوْا فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ تَلَاقَوْا بِالْبُکَاءِ وَ الْحُزْنِ وَ اللَّطْمِ وَ أَقَامُوا الْمَآتِمَ الْمُقْرِحَةَ لِلْأَکْبَادِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِمْ نِسَاءُ ذَلِکَ السَّوَادِ وَ أَقَامُوا عَلَی ذَلِکَ أَیَّاماً
🥀 همه در یک وقت وارد شدند و با یکدیگر شروع به #صیحه و گریه کردند و #لطمه به صورت زدند. و ماتمی به پا کردند دلخراش و جگرسوز...
🥀 پس، زنان آن دیار نیز به ایشان پیوستند و همگی چند روزی عزاداری کردند.
📕 لهوف، صفحه ١٩۶
📕 بحارالانوار، جلد ۴۵، صفحه ١۴٧
..............
.
#روضه_امام_حسین
طبق نقل مرحوم سیدبن طاووس مثل امروز کاروان امام حسین بعد از اینکه ماموریتا رو کاملا انجام دادند بدون هیچ کاستی، برای زیارت به کربلا آمدند؛ آری! وقتی داشتند از کربلا می رفتند در مسیر تا شام دشمن بهشون اجازه عزاداری نداده؛ هرجا که طفلی، بزرگی نام امام حسین علیه السلام رو برده هدف تازیانه ی دشمن قرار گرفته؛ از یک طرف دشمن منعشون می کرد،از یک طرف تکلیف مانع عزاداریشون بود باید بار تکلیف رو به سرمنزل برسانند ولی دیگه این کاروان بار تکلیف رو به سرمنزل رسانده،دیگه دشمنم ممانعت نمیکنه،لذا یه جور عزاداری می کردن…”
در نقل داره بی بی زینب سلام الله علیها برای امام حسین عزاداری میکرد،میفرمود:“واحسیناه واحبیباه یابن مکة و منا …. آه ثم آه ….”نمی دونم این جمله قابل ترجمه هست یا نه! “آه ثم آه”یه جوری عزاداری کردند که اگر تو کربلا می موندند دیگه کسی زنده از کربلا بیرون نمی رفت لذا مقاتل نقل کردند بعد سه روز امام سجاد به عمشون فرمودند:عمه جان دیگه کاروان رو آماده کن باید از کربلا بریم؛ بعضی مقاتل نقل کردند وقتی این کاروان میخواد از کربلا جدا بشه بی بی دو عالم سکینه دختر امام حسین همه رو گرد قبر امام حسین جمع کرد برا وداع آخر؛ اشعاری خونده؛
الا يا كربلاء نُودِّعُكَ جسماً
بلا كفنٍ ولا غسلٍ دَفينا
الا يا كربلاء نُودِّعُكَ روحاً
لأحمد و الوصى مع الأمينا
هان اى كربلا! با تو در مورد پيكرى وداع مىكنيم كه بدون غسل و كفن در اين مكان دفن شد.
اي كربلا! آگاه باش! جسمي را كه بي كفن و بي غسل مدفون شده است، به تو مي سپاريم. اي كربلا، آگاه باش! روحي را كه متعلق به احمد و وصي و جبرئيل امين است به تو مي سپاريم
نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود(۳)
🏴 و گریه های حضرت زینب(ع) در کنار قبر شش گوشه برادر شور دیگری داشت او که با صبر بی نظیر خود اجازه نداد سختی مصیبت ها مانع مأموریت ش شود اما اکنون که مأموریتش را به پایان برده میتواند گریه کند و ناله سر دهد برای مظلومیت برادر
🌸شعر
مظهر صبر خدای حی داور زینبم!
یادگار حیدر و زهرای اطهر زینبم!
فتح کردی شام را سنگر به سنگر زینبم!
آمدی همچون علی از فتح خیبر زینبم!
گرچه آهی نیست از آه تو ظالم سوزتر
بازگشتی از همه سردارها پیروزتر
باغبان از بهر گلهایت گلاب آوردهام
بحر بحر از چشم گریان بر تو آب آوردهام
روی نیلی گیسوی از خون خضاب آوردهام
پرچم پیروزی از شـام خـراب آوردهام
آه دل را آتش فریـاد کـردم یـا حسین
شام ویران را حسینآباد کردم یا حسین
🌸دو بیتی
حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانه شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.بحار الأنوار, ج۸۲, ص۷۵
۲.اعراف/۲۷.
۳.سوگنامه آل محمد ، ص۵۰۰، قصه کربلا ، ص۵۴۷
.
.
#قتلگاه #امام_حسین
#حضرت_زهرا
خلاصه پرسش
آیا حضرت فاطمه(س) بعد از شهادت امام حسین(ع)، این جمله را در باره ایشان فرمودند: «یا بنی قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک»؟
پرسش
این کلامی که از حضرت زهرا(س) درباره امام حسین(ع) نقل شده است آیا صحیح است و از ایشان است؟ «بنی قتلوک، ذبحوک، و من الماء منعوک».
پاسخ اجمالی
بنابر تحقیق و جستوجو در منابع حدیثی و تاریخی که در دسترس ما بود؛ حسین بن حمدان خصیبی (متوفای 334ق) اولین فردی بود که با سند خودش از سعید بن مسیّب مشابه چنین گزارشی را ارائه کرده است. اعتبار یا عدم اعتبار این خبر بستگی به عواملی دارد؛ مانند نگاه ما به اصل کتابی که آنرا برای اولینبار نقل کرده است؛ یعنی کتاب «الهدایة الکبری» خصیبی؛ در خصوص این کتاب از قدیم، اظهار نظرهاى شدیدى نسبت به محتواى آن وجود داشته، آنرا غیر معتبر و غلوّ آمیز دانسته و برخى آنرا از کتب فرقه منحرف نصیریه میدانند.
پاسخ تفصیلی
بنابر تحقیق و جستوجو در منابع حدیثی و تاریخی که در دسترس ما بود؛ حسین بن حمدان خصیبی (متوفای 334ق) اولین فردی بود که با سند خودش از سعید بن مسیّب[1] مشابه چنین گزارشی را ارائه کرده است.[2]
و طبق برخی از نسخهها، جمله «یَا بُنَیَّ قَتَلُوکَ وَ مَا عَرَفُوکَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوک» در آن وجود دارد (در اینباره نکاتی تذکر داده میشود). مؤلفان دیگری نیز این گزارش را به نقل از او مطرح کردهاند.[3] اصل خبر سعید بن مسیّب به شرح زیر است:
هنگامى که امام حسین(ع) شهید شد و مردم در سال بعد براى اعمال حج رفتند. من به حضور حضرت على بن الحسین(ع) مشرف شدم و به آن بزرگوار گفتم: اى مولاى من! موسم حج نزدیک شده. شما چه دستورى به من میدهى؟ آنحضرت فرمود: «برو حج بجاى بیاور».
من رفتم و مشغول اعمال حج شدم. در آن زمانی که مشغول طواف کعبه بودم، ناگاه با مردى مواجه شدم که دستهایش قطع و صورتش نظیر شب تار بود. وى به پردههاى کعبه آویزان شده بود و میگفت: اى خدایى که پروردگار کعبهاى، مرا بیامرز، گرچه میدانم مرا نمیآمرزى، گرچه ساکنان آسمانها و زمین و آنچه را که آفریدهاى براى من شفاعت نمایند؛ زیرا جرم من خیلى بزرگ است!
سعید بن مسیب میگوید: من و عموم مردم دست از طواف برداشتیم و در اطراف آن مرد اجتماع کردیم و به او گفتیم: واى بر تو! اگر تو ابلیس میبودى، جا نداشت که از رحمت خدا مأیوس شوى. تو کیستى و گناه تو چیست؟ و گریان شد و گفت: من خود را با این گناه و جنایتى که انجام دادهام، بهتر میشناسم. ما گفتیم: گناه خود را براى ما بگو.
گفت: در آن موقع که امام حسین(ع) از مدینه خارج و متوجه عراق شد، من ساربان (شتربان) آنحضرت بودم. وقتى امام حسین(ع) براى وضو گرفتن میرفت لباس خود را نزد من میگذاشت. من بند لباس آنحضرت را دیدم به قدرى میدرخشید که چشمها را خیره میکرد. من دوست داشتم که آن بند لباس برای من باشد. تا اینکه وارد کربلا شدیم و آنحضرت شهید شد و آن بند لباس با آن بزرگوار بود.
من خود را در مکانى پنهان نمودم. وقتى شب فرا رسید و از مخفیگاه خود خارج شدم و در آن صحنه نورى را بدون ظلمت و روزى را بدون شب دیدم و جسد کشتگان روى زمین افتاده بود. من به علت آن شقاوت و خباثتى که داشتم، به یاد آن بند لباس افتاده و در دل خود گفتم: به خدا قسم! من به دنبال حسین(ع) میگردم، شاید آن بند لباس در لباس او باشد و من آنرا غارت کنم.
من همچنان به صورت کشتگان نگاه میکردم تا اینکه با جسد حسین(ع) مصادف شدم و دیدم از ناحیه صورت به روى زمین افتاده است. ولى جسد مقدّسش سر ندارد. نور آنحضرت میدرخشید و بدنش غرقه به خون بود. بادها به بدن مبارکش میوزید. با خویشتن گفتم: به خدا قسم! این حسین است. وقتى به لباس آنحضرت نگاه کردم، دیدم همانطور است که دیده بودم. نزدیک آن بزرگوار رفتم و دست بردم تا آن بند لباس را غارت نمایم. ولى دیدم آنحضرت چندین گره به آن زده است.
من همچنان سعی میکردم تا یک گره از آنها را باز کردم. ناگاه دیدم آن بزرگوار دست راست خود را آورد و به نحوى آن بند لباس را گرفت که من نتوانستم دست مقدسش را رد کنم و به بند لباس دست یابم. نفس ملعون من، مرا وادار نمود تا چیزى به دست آورم و دستهاى حسین را بهوسیله آن قطع نمایم. لذا شمشیر شکستهاى را برداشتم و دست راست مقدس آنحضرت را به وسیله آن از بند جدا کردم.
🩸شفاعت در قتلگاه🩸
📎 #امام_حسین علیهالسلام
📎 #قتلگاه | #مقتل
🥀 پس یکی از پیادگان آمد تا سر مبارک حضرت را جدا کند.
🥀 امام به او نظری کرد و فرمود: برگرد که کشندهٔ من تو نیستی، حیف است تو را که به آتش جهنم گرفتار شوی...
🥀 آن مرد گریان شد و عرض کرد: یابن رسولالله؛ تو با این حال هنوز غم ما را در دل داری؟!
🥀 پس آن شمشیر که برای کشتن امام کشیده بود در دست جنبانید و دوان دوان نزد امیر اهل ظلم و طغیان، عُمَر آمد.
🥀 عمرسعد گفت: آیا کار حسین علیهالسلام را تمام کردی؟!
🥀 آن مرد گفت: آمدهام تا کار تو را تمام کنم، پس شمشیر را حواله عمر کرد!
🥀 خادمان عمر او را گرفتند؛ او رو به جانب امام کرد و عرض نمود: یابن رسولالله شاهد باش که در کوی محبت تو کشته میشوم!
🥀 امام فرمود: خوشحال باش که ما تو را شفاعت خواهیم کرد!
🥀 پس یاران عمر سر آن سعادتمند را از بدن جدا کردند.
📕 مقتل #نخبة_المصائب، صفحه ۱۳۳
🏷 #المصیبة_الراتبة
.