eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🎤 ✏️ فاطمیه آمد و آن مونس و همدم کجاست شمع می‌پرسد ز پروانه گل نرگس کجاست ✏️ در عزای مادرت یابن الحسن یک‌دم بیا تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست وجود نازنین پیغمبر ص فرمود: فاطمه جان، هر کس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را می آمرزد و در هر جای بهشت که باشم او را به من ملحق می‌کند امشب این صلوات را با هم زمزمه کنیم اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک ✏️ هرکه با زهراست احساس سخاوت می‌کند مور این وادی سلیمان را ضیافت می‌کند دست پخت فاطمه نان است و نانش جذبه است هر که شد یک بار سائل کم‌کم عادت می‌کند فرشیان نه عرشیان هم رو به او می‌ایستند در میان خانه‌اش وقتی عبادت می‌کند ✏️ هرچه مولا مدح خود را کرد مدح فاطمه است آینه از شان همتایش روایت می‌کند روز محشر که بیاید کار دست فاطمه است مرتضی می‌ایستد زهرا قیامت می‌کند ✏️ رشته‌ای از چادرش هم دست ما باشد بس است رشته‌ای از چادرش آری قیامت می‌کند آره والله همین‌طوره__ رشته‌ای از چادرش آری شفاعت می‌کند__ اما کدوم چادر؟... همون چادری که ابن شهرآشوب و قطب راوندی نقل می‌کنند : یه روزی امیر المؤمنین محتاج به قرض شد... یه چادر پشمی از حضرت زهرا رو به یه مرد یهودی به امانت داد.. یه مقدار جو قرض گرفت یهودیه چادر و برد تو خونه‌اش.. داخل حجره گذاشت.. نیمه‌های شب زن یهودیه دید تمام حجره نورانی شده.. شوهرش رو صدا زد.. هر دوتایی سراسیمه اومدن تو حجره... دیدند تمام این انوار مقدس از چادر حضرت فاطمه داره ساطع می‌شه.. همون شب خبر پیچید.. همه فامیل و همسایه‌ها شون خبردار شدند.. تو روایت اومده هشتاد نفر یهودی اون‌شب مسلمان شدند چادرت وقتی یهودی را مسلمان می‌کند یک نگاهت عالمی را مثل سلمان می‌کند اما بمیرم یه روزی اومد.. همین چادری که یهودی مسلمان کرد.. حسنین دیدند زیر دست‌وپا افتاده یا زهرا این‌جا یه خانم بود وقتی از خواب بیدار شد دید نوری به آسمان ساطع شد و به برکت این نور مسلمان شد.. اما من یه خانم رو می‌شناسم.. نیمه‌شب از خواب بیدار شد.. دید از تنور خانه نوری به آسمان ساطع می‌شه... زن خولی می‌گه وقتی اومدم کنار تنور.. دیدم هودجی از آسمان به زمین داره نازل می‌شه.. یه بانوی قد خمیده ای روی هودج ایستاده.. یه حوریه ای صدا می‌زد راه بدید_ راه بدید.. فاطمهٔ زهرا برا دیدن سر فرزندش حسین می‌آید.. وقتی کنار تنور رسید دست برد میان تنور.. سر نورانی را بیرون آورد.. سر رو بغل گرفت و با گریه صدا زد ولدی ولدی یا حسین.. أیها الشهید أیها مظلوم... قتلوا که وما عرفوک.. و من شرب الماء منعوک ... کشتنت ولی آبت ندادند.. حسین.... ✏️ شب است و مادری پهلو شکسته کنار مطبخ خولی نشسته بریز ای دیده خون دل ز دیده که رنگ از صورت زهرا پریده بگوید از غمت در شور و شینم حسینم وا حسینم وا حسینم مولف فیش:حجت الاسلام سمیعی✍ .👇
1402.09.07_3.mp3
7.3M
🔻 حجت الاسلام استاد 🔊 📆 سه‌شـنبه ۷ آذر مـاه ۱۴۰۲ 🕌 صفاییه | حسینیه شهداء 
. سلام_الله_علیها بسم الله الرحمن الرحیم اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ... و یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ... 🔸تسلیت یابن الحسن خاتون محشر کُشته شد 🔸میوه قلب رسول از ضربت در کُشته شد آجرک الله یا صاحب الزمان... 🔸آه ای سادات عالم بر سر و سینه زنید 🔸عصمت حق از نفس افتاد، مادر کشته شد سادات منو ببخشید... بچه های فاطمه منو ببخشید... چطوری مادرتون رو کشتند... 🔸صورت زهرا کجا و دست نامحرم کجا 🔸صَدمه دید آن نوگل باغ پیمبر کشته شد واويلا.. 🔸من ندانم پشت در مسمار یا شمشیر بود 🔸فاطمه با تازیانه یا که خنجر کشته شد 🔸نور چشم مصطفی شد پیش مرگ مرتضی 🔸بشکند دست عدو زهرای اطهر کشته شد (شاعر: ولی الله کلامی زنجانی) حالا میخوای منتقمش رو صدا بزنی بسم الله... از سوز دل صداش بزن... یا صاحب الزمان... 👇
. سلام_الله_علیها پیغمبر اکرم فرمودند: أَلَا إِنَّ فَاطِمَهَ بَابُهَا بَابِی وَ بَیْتُهَا بَیْتِی خانه ی فاطمه... خانه منِ... یعنی مردم بدونید... خانه ی دخترم فاطمه احترام داره... مبادا به این خانه و اهلش بی حرمتی کنید... عرضه بداریم یا رسول الله... نبودید ببینید با این خانه و اهلش چه کردند... 🔸شعله می ریخت ز دیوار و در بیت الله یا رسول الله 🔸شعله می ریخت ز دیوار و در بیت الله 🔸پشت در پیرهن شعله وری گفت علـی خونه ی زهرای مرضیه رو آتیش زدند... اما به همین اکتفا نکردند... دومی نامرد خودش میگه... وقتی دیدم زهرای مرضیه... پشت در ایستاده... آنچنان به در کوبیدم... صدای ناله دختر پیغمبر... بین در و دیوار... 🔸لَگدی خورد به دَر، در که نه، دیوار شِکَست 🔸خانه لَرزید و تَمامِ تَنِ تَب دار شِکَست یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا... 🔸کاش درهای مَدینه وَسَطش میخ نَداشت 🔸پهلوی زخمی او با نوک مسمار شِکَست نانجیب میگه... دیدم فاطمه با همون حال... اجازه نمیده کسی وارد بشه... میگه دستم بردم بالا... فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّیْهَا از روی مقنعه... آنچنان سیلی زدم... گوشواره شکست و به زمین افتاد... ناله بزن یا زهرا... 🔸بابا ببین که مادر،خورده زمین پشت در 🔸پاشیده روی دیوار ،خون پهلوی مادر 🔸وقتی مادر راه میره بابا نیگاه کن ببین 🔸کنار پای مادر خون می چکه رو زمین اگر اینجا مادر رو زدن... کربلا هم دخترش زینب رو زدند... کنارِ بدنِ بی سر برادر... نانجیبها با تازیانه... با غلاف شمشیر... ناله بزن یا حسین... 🔸چون چاره نیست میرومُ میگذارمت 🔸ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت 👇
. ‍ بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست صفای فاطمیه از صفای مادرتوست اگر که سائلم و نوکر همیشه گی ام فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست *می خوای با امام زمان بگی بگو:مادر مادر...داری می ری مادر، کجا می خوای بری مادر* تمام عزت شیعه رحین منت اوست تمام زندگی ما فدای مادر توست ز نور چادر او ما همه مسلمانیم *نه فقط اون هفتادتا یهودی، هشتاد تا یهودی مسلمان شدند، ما هم تا ابد، اسلام مون مدیون چادر زهرا ست، این چادر سیاه پرچمه تا آخر عمرت، تا دنیا دنیا است این پرچم بالاست،* زنور چادر او ما همه مسلمانیم که اصل طینت ما خاک پای مادر توست به وقت مرگ که دستم زهر دری کوتاست *آی، فکر نکنی رفیق من فقط حرف مرگ می زنم، یا ما حرف مرگ می زنیم، خود بی بی به مولا علی فرمود: علی جان، من از شب اول قبر نگرانم، زهرا بگه من چی بگم، صدا زد علی جان تنهام نذاری بری، بایست بالای قبرم تا من این تنهایی قبر و حس نکنم، الله اکبر زهرایی که زهرا است، زهرایی که همه کاره ی زمین و زمان و سماوات و ملک و ملکوته، به علی می گه، علی جان قرآن برام بخون، علی می خوام آروم بشم با صدات، علی می خوام اُمدن بهم گفتن: امامت کیه بگم همین آقایی که بالا سرمه امام منه، آخ چی می شه ، ماهم این جوری بگیم، چی می شه به ما بگن اممت کیه بگم همین امام زمانی که بالاقبرمه امام منه* به وقت مرگ که دستم زهر دری کوتاست امید و دل خوشیه من وفای مادر توست *من شک ندارم، مادرت میاد، یه چیزی بگم شب جمعه ای گریه کنی، خودشم نیاد، بچه اش و می فرسته، می گه حسینم، پاشو برو، سینه زنت وحشت قبر داره، حسینم این یه عمر برات سینه زده، حسین، داد بزن، ناله بزن صداتو فاطمه بشنوه، ای تشنه لب حسین، امشب مادرشم داره همین و می گه، حسین، عشق زینب حسین* .
626.8K
. بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته... همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته حسن ای نورچشمانم! حسین ای راحت جانم! بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته روم شب‌ها سراغ او، به قبر بی‌چراغ او کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته .
. 📜 سلام الله علیها 🔺شروع با مناجات عجل الله فرجه الشریف حضرت علی اکبر علیه السلام بسم الله الرحمن الرحیم يَا أَيُّهَا الْعَزِيز، مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّر، وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاه، فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْل، وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا، إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين (۱) به سوی ما بنما دلبرا نظر، گاهی به غمزه ای دل دیوانه را ببر، گاهی عنایتی، نظری، گوشه چشمی ای آقا به این گدای نشسته به پشت در، گاهی 🔺آقای من، یوسف فاطمه... نگویمت که همیشه حزین هجرانم ولی صدا زدمت با دو چشم تر، گاهی 🔺اگه گدای دَرِ این خونه هستی و میخوای آقا دَر رو به روت باز کنه، به نام مادرش صداش بزن: 🌀یابن الزهرا، یابن الزهرا... نگویمت که مقیمم همیشه در کویت نهاده ام به درِ خانه ی تو سر، گاهی فدای سوز قنوت نماز نافله ات چه می شود که ببینم تو را سحرگاهی؟ 🔺مرحوم فشندی تهرانی، میگه رفتم مسجد مقدس جمکران، بعد اینکه اعمال رو انجام دادم و نمازمو خوندم، از مسجد اومدم بیرون از دور دیدم یه سیدی داره میاد به سمت مسجد. با خودم گفتم این بنده خدا توی این هوای گرم، تازه از راه رسیده و حتماً تشنه ست. جرعه آبی بهش میدم، میگم برا فرج مهدی زهرا دعا کنه. میگه وقتی به این سید نزدیک شدم، آب رو بهش دادم، گفتم آقاسید بفرما، نوش جانت، برا فرج امام زمان دعا کن. دیدم بعد از اینکه آب رو میل کرد، فرمود: اگه شیعیان به اندازه آب خوردنی، فرج ما رو می خواستن، دعا می کردن و فرج ما می رسید... میگه تا به خودم اومدم دیدم کسی دور و برم نیست، فهمیدم ایشون امام زمان بودن (۳) برا ما هم شاید اینطور شده باشه، چه بسا توی همین روضه ها و جمکران رفتن ها و زیارت ها... آقا رو دیدیم و نشناختیم. خودم می دونم گیرم کجاست... بَدم... 🔺آره آقاجان...خودم دارم اعتراف می کنم بَدم اگر چه ولی، بهر مادرت زهرا کشیده ام به خدا ناله از جگر، گاهی (۴) 🔺منو ببخش آقا، درسته اونجوری که میخواستی هنوز نشدم، درسته گاهی اوقات با لغزش و گناهام شما رو ناراحت می کنم ولی امید دارم ایشالا یه روز، اونی بشم که شما میخوای... یه اعتراف دیگه هم می خوام انجام بدم اونم اینه که هر موقع اسم مادرت میاد، دلم می شکنه و صدای آه و نالم بلند میشه. کدوم مادر؟ همون مادری که امام صادق می فرماد: حال و روز مادر ما روزای آخری اینجوری بود... لَزِمَتِ الفِراش و نَحَلَ جسمها و ذابَ لَحْمُها و صارَت کَالْخیال (۵) می دونی یعنی چی... یعنی کاری با مادر سادات کردن که دیگه زمین گیر شد، و نمی تونست راه بره. وقتی می خواست بلند بشه از دیوار کمک می گرفت... اما یه روز برا دلخوشی اميرالمؤمنين و بچه هاش بلند شد تا کارای خونه رو انجام بده. به اسماء گفت آب گرم کن میخوام بچه هامو استحمام کنم. یکی یکی بچه ها رو تر و خشک کرو موهاشونو شونه زد براشون غذا و نون درست کرد بچه ها خوشحال شدن که خب الحمدلله حال مادر بهتر شده اما بمیرم برا اون لحظه ای که گفت اسماء لحظاتی استراحت می کنم منو صدا بزن اگه جواب ندادم علیمو صدا بزن. اسماء میگه بعد لحظاتی بی بی رو صدا زدم اما جوابی نشنیدم. اومدم بالای سرش نگاه کردم دیدم دختر رسول الله جان در بدن نداره یهو حسنین وارد منزل شدن ایشالا چشمت روز بد نبینه ایشالا نری خونه ببینی روی مادرت یه پارچه سفید انداختن. تا چشم این آقازاده به بی بی افتاد خودشون انداختن رو بدن مادر. شروع کردن گریه کردن امام حسن هی بدن مادر رو حرکت میداد و می گفت: يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي مادر قبل از روح از بدنم جدا بشه باهام حرف بزن دیدن امام حسین اومد پائین پای مادر. پاها رو بوسید. با یه سوزی گفت: يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْن كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوت (۶) مادر جان من حسینتم قبل از اینکه قلبم از حرکت وایسته و بمیرم باهام حرف بزن... نمی دونم اینجا به ابی عبدالله بیشتر سخت گذشت یا کربلا اون موقعی که دیدن خودشو سریع رسوند بالای بدن جوانش هی صدا می زد ولدی علی... علی جان پاشو با من حرف بزن پاشو یه باز دیگه بگو بابا پاشو ببین دشمن داره به گریه های بابای پیرت می خنده. هر کاری کرد آروم نشد یهو دیدن وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّه... صورت گذاشت روی صوت غرق به خون علیش عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاء (۷) 🌀ناله بزن یاحسین... 📚منابع: (۱) آیه ۸۸ سوره مبارکه یوسف (۲) بحارالأنوار | ج۵۳ | ص۱۷۵ (۳) شیفتگان حضرت مهدی | احمدقاضی زاهدی (۴) شاعر ناشناس (۵) موسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا | ج۱۰ | ص۳۰ (۶) بحارالأنوار | ج۴۳ | ص۱۸۶ (۷) لهوف سیدبن طاوس | ص۱۱۳ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🖋 | ✍ 🎁 | .
. 📋 بمیرد زینبت مادر، چرا از درد می‌نالی؟! (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بمیرد زینبت مادر، چرا از درد می‌نالی؟! گذشته چند ماه اما کماکان ناخوش احوالی چنان گیسوی من احوال بازویت پریشان است نزن موی مرا شانه، ندارد هیچ اشکالی چه معنا دارد این که در جوانی قد کمان باشی؟! چه معنا دارد اصلا این علامات کهنسالی؟! شنیدم که شبانه رفته‌ای تا خانه‌ی انصار شنیدم که دلت خون شد از ایمان‌های پوشالی طلوعت را مگیر اینقدر از شام سرای ما تمام روز می‌بندی چرا بر صورتت شالی؟! دو ماه و نیم، دلتنگِ لب خندان تو بودم شنیدم پیش اسما خنده کردی، جای من خالی همان میخی که بر در کوفت بابا کار دستش داد امان از تیزی میخ و امان از این بداقبالی پرت سرخ و رخت زرد و تبت پایین نمی‌آید نمانده از جراحاتت برای دخترت حالی *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 ایستادم به روی پنجه‌ی پایم اما (س) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آخه صدا زد:« اسماء! من نگرانم؛ وقتی بدنم و رو تخته می‌گذارن می‌خوان ببرن می‌ترسم حجم بدنم مشخص بشه، نامحرم ببیند. یه وقت اسماء صدا زد:« بی‌بی جان! ما در شهرمون، در دیارمون یه تابوت‌هایی می‌سازن دیواره داره. بدن و داخلش می‌گذارن؛ از اطرافش بدن مشخص نیست. بی‌بی یه خنده‌ای کرد، صدا زد:« اسماء! میشه یکی از این تابوتا رو به علی بگی برام بسازه»؟! تصور کن وسط حیاط خونه امیرالمومنین داره تابوت می‌سازه؛ بچه‌ها هی میان سوال می‌پرسند:« بابا! این چیه؟! برای کی داری این تابوت و می‌سازی»؟! موقع تشییع شد، امیرالمومنین یه نگاهی کرد به دور و برش؛ دید کسی نیست کمک علی کنه. حالا می‌خواد زیر تابوت و بگیره؛ صدا زد:« حسنم! بدو برو سلمان و خبر کن؛ سلمان بیاد کمک علی». سلمان میگه:« توو خونه نشسته‌م؛ دیدم توو دل شب در خونه رو می‌زنند، تا در و باز کردم دیدم حسن سر به دیوار گذاشته. سلمان بدو بیا! مادرم و می‌خوایم ببریم. سلمان میگه:« بدو بدو رسیدم خونه‌ی علی دیدم عجب اوضاعیه! حسین یه طرف، زینب یه طرف، امیرالمومنینم یه طرف؛ یه تابوتم وسط حیاط خونه‌ست». دوتایی با علی آروم آروم زیر تابوت و گرفتیم، امیرالمومنین توو دهنه‌ی در خونه صدا زد:« بچه‌ها! اگه می‌خواین دنبال تابوت بیاین یه شرط داره؛ یه وقت کسی ناله نزنه؟! یه وقت کسی بلند بلند گریه نکنه؟! مادر سفارش کرده کسی نباید بفهمه». همه‌ی بچه‌ها دنبال تابوت مادر راه افتادن؛ به عزت و شرف لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰه. امیرالمومنین آروم آروم داره می‌خونه، بقیه هم آروم آروم دارن زمزمه می‌کنند:« محمد است رسول و علی ولی الله». اما یه مرتبه سلمان میگه: یه مرتبه یه نقطه از کوچه که رسیدیم، دیدم امام حسن رو زمین نشست؛ دستاش و رو سرش گذاشت. شروع کرد داد بزنه، ناله بزنه زیر بغلاش و گرفتن؛ حسن جان! مگه به بابات قول ندادی ناله نزنی؟! صدا زد:« سلمان! دست به دل حسن نگذار، اون چیزی که من با چشمام توو این کوچه دیدم هیشکی ندیده»... ایستادم به روی پنجه‌ی پایم اما دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد شب آخر دست دختر کفنا رو میده مادر می خونه ذکر مصیبت برای حسین بی‌سر لااقل اینجا مدینه بدن این خانم و تشییع کردن، به خاک سپردن. اما دلا بسوزه برای اون آقایی که هی پرده‌ی خیمه رو بالا می‌زد؛ صدا میزد:« عمه جان! اینا کشته‌های خودشون و همه رو خاک کردن. ولی نگاه کن بابام و همینجوری برهنه رها کردن و رفتن... تشییعم کردن، ده نفر سوار بر مرکب شدن اون نانجیب صدا زد:« مَن ینتَدِبُ لِلحُسَینِ» اینقدر با سُّم مرکب رو این بدنا... 👇 https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/10155 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
. 📋من را ببخش دست به گيسوي تو زدند (س) (س) (س) (ع) 🏴مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام 1446 ............................................ .( یادته مادرمو می‌زدن جلو چشمای ما ، این نوه‌های «اسماء بنت عمیس » ، همون خانومی که اون شب آب می‌ریخت ، مخفیانه علی بدن فاطمه رو می‌شست بریز آب روان اسما ولی آهسته آهسته یه وقت دیدن داد مولا بالا رفت ، سر به دیوار گذاشت شروع کرد های های گریه کردن ، اسماء هرچی آب می‌ریزی خون تازه میاد. حتماً مادربزرگشون گفت مدینه چه خبر بود ، حتماً یادشون داده ، بچه‌ها یه وقتی دیدیم دایی حسینتون دایی حسنتون اومدن وارد حجره مادرشون شدن ، دیدن مادر رو به قبله خوابیده یه وقت دایی حسینتون صورت به کف پای مادر گذاشت ، شروع کرد ناله کردن یه کاری کردن جان دوباره به بدن نحیف و رنجور زهرا برگشت بند کفن‌ها باز شد. بچه‌ها رمزش نام مادرمون زهراست اومدن به پای دایی افتادن نذار اسیری مادرمون رو ببینیم ، آخ دایی تو یه بار دیدی مادرو کتک زدن ما تحمل نداریم. اجازه گرفتن رفتن میدان اما نوشتن پسر اول شهید شد محمد وارد میدان شد هم می‌جنگه از خودش دفاع می‌کنه هم از بدن برادر ، تربیت تربیتِ زینبِ یه وقت یکی نیاد بدن برادر رو غارت کنه ، محمد از عون داره اینجور دفاع می‌کنه ، یه وقت نیان سرو ببرن جدا کنن ، خانوم توام همین جور بودی روز عاشورا راوی میگه زینب زودتر از شمر رسید تو قتلگاه ). من را ببخش دست به گيسوي تو زدند من را ببخش چكمه به پهلوي تو زدند فرصت نشد ز خاك بگيرم سر تو را فرصت نشد در آورم انگشتر تو را .(یه وقت دید شمر عقیله بنی هاشم بالای سر حسین نشسته می‌ذارم کار داداشمو یکسره کنید ، زودتر از شمر رسید توی گودال). از تل زينبيه رسيدم كه واي واي بالا سرت نشستم و ديدم كه واي واي نيزه ز جاي جاي تن تو در آمده حتي لباسهاي تن تو در امده جمعيتي كه بود به گودال جا نشد يك ضربه و دو ضربه... ولي سر جدا نشد شاعر : ................................................ حاج مسعود پیرایش 👇
. 📋 ببخش ای ابر، اگر صحرا نبودیم (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ببخش ای ابر، اگر صحرا نبودیم ببخش ای آسمان، دریا نبودیم بخش ای حاضرِ غائب، که هر وقت سراغ از ما گرفتی، ما نبودیم برای با تو بودن قول دادیم زمان وعده شد اما نبودیم تمامِ جمعه‌ها در خواب ماندیم همانطوری که عاشورا نبودیم سحرگاهان دعای عهد خواندیم سر عهد آمدی، آنجا نبودیم ببخش ای یادگارِ فاطمیه اگر هم‌ناله با زهرا نبودیم اگر دیدیم در را بینِ آتش ولی آن ابرِ باران‌زا نبودیم اگر دیدیم حیدر دست بسته‌ست برای یاری‌اش مِنّان نبودیم اگر دیدیم ظهرِ کربلا را ولی سربازِ آن غوغا نبودیم اگر دیدیم لبها تشنه‌اند و برای کودکان سقا نبودیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 شبِ تاریک در حال عبور است با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شبِ تاریک در حال عبور است نسیمی می‌وزد بوی ظهور است به یُمن نهضتِ سرخِ خمینی جهان یک سر حسینی شد حسینی برای پاسخ هَل مِن مُعینش چه غوغایی به پا شد اربعینش سپیده دَم ندیده آفتاب است جهان آماده‌ی یک انقلاب است ببخش آقا، اگر بی‌نور ماندیم اگر تاریک و سوت و کور ماندیم اگر شبهای حمله با شهیدان نرفتیم و ز مقصد دور ماندیم خوشا خرازی و همت که رفتند دریغ از ما اگر مهجور ماندیم خوشا آنان فقط گمنام ماندند دریغ از ما فقط مشهور ماندیم رها از تن به آزادی رسیدن ولیما همچنان محصور ماندیم خوشا دست جدای حاج قاسم دریغا ما که از او دور ماندیم ولی امروز پای عهد هستیم همان عهدی که در آغاز بستیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 به رغمِ ظلم دژخیمان صَهیون (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به رغمِ ظلم دژخیمان صَهیون نخواهد شد خزان این باغ زیتون گرفتند از فلسطین دل‌خوشی را بنا کردند اگر کودک‌ کشی را ولی از خونِ سرخِ بی‌گناهان به پا خواهد شد از نو سیل و طوفان برای قدس پیروزی یقین است که این تفسیرِ آیاتِ مبین است فلسطین بر تنِ اسلام بازوست کلید رمزآلود فرج اوست خوشا وقتِ سحر آغاز می‌شد دعا آماده‌ی پرواز می‌شد نشد آتش، گلستان و در این غم گلِ یاس پیمبر داشت می‌سوخت نمازِ شب که می‌خواندند عشاق شبِ سنگر پُر از اعجاز می‌شد دعا بود و مناجات و توسل تمام جبهه غرق راز می‌شد هوای روضه می‌کردیم و غم با صدای تورجی دَم‌ساز می‌شد چه رازی بین آن دیوار و در بود که او می‌خواند و معبر باز می‌شد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 وای من و وای من و وای من (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ توو کربلای پنج وقتی که شهید حسین خرازی دید کار گره خورده؛ گفت بی‌سیم بزنید محمد رضا بیاد پشت بی‌سیم یکم روضه برامون بخونه. شروع کرد محمدرضا روضه بخونه: وای من و وای من و وای من میخ در و سینه‌ی زهرای من در وسطِ کوچه تو را می‌زدند کاش به جای تو مرا می‌زدند بچه‌ها رو صدا زد:« بچه‌ها میاین؟! می‌خوام برای خودم دعا کنم، بچه‌ها اومدند. مادر جانمازش و پهن کرد؛ حسنین اومدند، زینبم اومد نشستند دور مادر. مادر می‌خواد برای خودش دعا کنه؛ دستاش بالا نمیاد، حسن داره کمک مادر می‌کنه دستاش و بالا بیاره. - حسین جان کمکم می‌کنی؟! حسن جان کمکم می‌کنی؟! آروم آروم دستا رو بالا برد؛ همه منتظرن مادر دعا کنه آمین بگن برا دعای مادر. اما دیدن همین طور که این دستا رو آروم آروم بالا می‌آورد زیر لب هی داشت دعا می‌کرد: « اَللَّهُمَّ عَجِّلْ وَفَاتِي سَرِيعا». - چی داره میگه مادر؟! - مادر این حرفا چیه داری میزنی؟! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. |⇦•این سخن ورد زبانها... سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس کربلایی حسین طاهری ●━━━━━━─────── *از امشب همه آستین به دهان میگرفتن گریه می کردن تو اومدی میتونی ناله بزنی کسی بتو نمیگه یا روز ناله بزن یا شب ..دیگه ناله مدینه خاموش شد.دیگه از این‌ خونه صدا بیرون نمیاد. امیرالمومنین می‌فرماید: نیمه شبها بذارید همه چراغهای مدینه خاموش بشه، همه اهل مدینه بخوابن.. حالا حسینم جلو برو،حسنم تو بیا من هم میام کسی قامت زینبم و نبینه، میرن بالای سر مزار مادر..امیرالمومنین اومد خودشو انداخت رو قبر فاطمه آروم آروم با فاطمه اش حرف میزنه...کجا رفتی عزیزم..همین یه دونه تو بودی جواب سلامم رو میدادی. از وقتی رفتی..* این سخن ورد زبانها افتاد دیدی آخر علی از پا افتاد *با دلمون بریم مدینه..الان یه دختر بچه ای روی قبر مادرش افتاده یه پسر بچه رو قبر مادر افتاده، همه گریه میکردن ام کلثوم گریه می کرد، زینب گریه میکرد، اباعبدالله گریه میکرد، امیرالمومنین دست رو دیوار میگذاشت گریه میکرد.. اما دیدن امام حسن یه گوشه نشسته زانوی غم بغل گرفته. تو کوچه جلو در می‌نشست تو کوچه‌ رو نگاه میکرد هی به دیوار زل میزد..امیرالمومنین می اومد چی شده پسرم؟ میگفت: بابا! دست رو دلم نزن بابا اون رد رو میبینی رو دیوار مادرم گفته بود هیچی نگم... بعد شهادت بچه ها بیچاره میشن..امیرالمومنین یاد حرف فاطمه افتاد علی جانم نکنه بری بیا بالا سر قبرم بشین قرآن بخون من از تاریکی قبر میترسم.. امشب بگو مادر! اون لحظه ای که همه میرن تو باید به دادم برسی با علی بیا ما رو تنها نذارید.. تو چطور میترسی از تاریکی قبر من نترسم ؟مادر ما به شما زحمت نمیدیم با اون حالتون.. اما به حسینت بگو بیا ما یه عمر برا حسینت سینه زدیم به آقامون بگو آبرومون رو بخره .. گفت: یادم اومد فاطمه گفت بالا سر قبرم بنشین قرآن بخون نشستم قرآن میخوندم در همون حال بودم خوابم برد.. خواب فاطمه رو دیدم پریشونه.. علی جان! چکار میکنی؟ گفتم‌:مگه چیکار میکنم عزیز دلم؟میبینم‌ که خوب شدی زیر چشمات دیگه کبود نیست.. علی جان الان اومدی بالا سر قبر من خوابت برده اما حسینم تو خونه بیدار شده تشنه اشه برو به داد حسینم برس...سراسیمه از خواب بیدار شد بریم حسین بیدار شده .. «صلی الله علیک یا ابا عبدالله» مادره دیگه..مادر نگران بچه اشه.. قبل از اینکه خواست بره گفت: علی جان!" ابکنی وابک للیتامی" برا من گریه کن برا بچه هام گریه کن اما! علی حواست باشه من خیلی حواسم به حسین هست.. علی جان! حوایت باشه نیمه شب ها بیدار میشه تشنه اش میشه من همیشه بالا سرش یه ظرف آب میذارم..فکر میکنی مادر از دنیا بره تموم میشه نه.. همه‌ی حواسش به کربلا بود.. سه روز بود هیشکی آب نخورده بود.دخترِ این مادر شب عاشورا داره دونه دونه وصیتهای مادر یادش میاد..مادر گفت یه روز میاد من نیستم. یه پیرهن گذاشت کنارش یادش نره به من گفت داداشت داره میره زیر گلوش رو ببوس..یادم نره. بابام شب بیست و یک رمضان وصیت کرد.وصیت بابام این بود: همه رو بیرون کرد. فقط بچه های فاطمه بمونن ..همه دارن آروم آروم بیرون میرن دید قمر بنی هاشم خجالت زده داره بیرون میره.ام البنین همیشه می گفت: عباسم! تو غلام بچه های فاطمه ای...تا دم‌حجره رفت امیرالمومنین فرمود: تو کجا میری عباس؟گفت:آقاجان فرمودین بچه های فاطمه بمونن..من غلام اونها هستم. فرمود:بیا همه حرفهام با توعه..عباسم بیا، حسینم بیا زینب داره میبینه دستاتون رو‌گذاشتم تو‌ دست هم ..عباس! یه روزی میاد کربلا من نیستم..حسینم رو‌ یادت نره یاری کنی..هرچی شد حسین منو‌ تنها نذاری. .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
Haftegi1403_08_03 (2).mp3
22.1M
🖋 🎤                         توسل به حضرت صدیقه طاهره (س) 📆پنج شنبه ۰۳ آبان ماه ۱۴۰۳ ه ش
۱ انس بن مالک مي‌گويد: به مادرم-که فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) را درک کرده بود- روزی گفتم: زهرا را برای من توصیف کن. سَاَلتُ اُمی عن صفةُ فَاطِمَةُ(س) فقالت: کانَتْ کاءنَّها اَلقَمَرُ لیلةُ البدر.. صورت زهرا مانند شب چهارده نورانی و درخشان بود.  او الشمس کُفِرَت غماماً او خَرَجَت من السَّحابِ، یا مانند خورشید... (شاهد روضه این فراز است) و کانت بیضاءِ بضَّةُ. علامه مجلسی در توضيح این فراز می‌نویسد: "والبضَّهُ رِقَّه اللّون و صَفاوءهُ الذی یوثِرُ فیه ادنی شیءٍ" معنی بضاضت عبارت است از نازکی و لطافت پوست، به گونه‌ای که کمترین چیزی در آن از خود اثر باقی می‌گذارد، یعنی پوست بدن بی‌بی به قدری نازک و لطیف بود که حتی اگر کسی انگشتش را به او میزد جای انگشت روی پوست می‌ماند!!! (از همینجا میشود گریزهایی به مصائب ایشان زد.) (بحارالانوار، ج43،ص6) ......... ۲ وقتی حضرت زهرا(س) از دنیا رفته بود و پیکر مطهر ایشان روی زمین بود، «لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ(س) قَامَ عَلَيْهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع)» آنگاه که زهرا درگذشت، امیرالمؤمنین کنار پیکر مطهر ایشان ایستاد.. «وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي رَاضٍ عَنِ ابْنَةِ نَبِيِّكَ» اینطور دعا کرد: خدا! من از دختر پیغمبرت راضی هستم. «اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ أُوحِشَتْ فَآنِسْهَا»؛ خدا! اکنون که فاطمه تنها شده، تو خودت همدم او باش. «اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ هُجِرَتْ فَصِلهَا» خدایا! فاطمه جدا شد، ولی تو وصلش کن. آخرین جمله اش اینست: «اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ ظُلِمَتْ فَاحْكُمْ لَهَا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ»[1] *خدایا! به فاطمه ستم شد، خودت دادِ او را بستان که تو بهترین دادستانی.* علی چه می‌خواهد بگوید؟ یک ستم این بود که فدکش را غصب کردند. اما ستم بالاتر چه بود؟ ستم بالاتر روایتی است که از خود فاطمه(س) نقل شده است. می‌گوید: من پشت درب بودم، درب خانه‌ام را آتش زدند؛ شعله آتش زبانه می‌کشید؛ «وَ رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ»؛ چنان لگدی به این درب نیم سوخته زد که این درب روی من افتاد؛ «وَ أَنَا حَامِلٌ»؛ در حالی که من باردار بودم؛ «فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي »[2] با صورت به زمین خوردم... در این حال فاطمه دو نفر را صدا کرد. اوّل گفت: «يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ»؛ ای پدر، آیا با دخترت اینطور رفتار می‌کنند؟! نفر دوم فضّه بود؛ گفت: «آهِ يَا فِضَّةُ إِلَيْكِ فَخُذِينِي! فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْل»[3] فضه بیا، محسنم را کشتند.. ↪️ منابع: [1].بحارالأنوار، ج 100،ص 256 . [2].بحارالأنوار،ج 30،ص 349. [3].بحارالأنوار،ج 30،ص 293. ✅ 🏴 .
. (س) السلام علیکِ یا سیدتی و مولاتی یا فاطمة الزهراء از بازی عجیب فلک آه میکشیم از زخمهای خورده نمک آه میکشیم *عجب روزگاری بازی درآورد ... خانومی که تا چند روز پیش ملیکهٔ عالم اسلام بود ، دختر رسول خدا بود ... حالا یه مشت رجّاله ریختند در خونش ... خدا شاهده مصیبت بی بی فقط لگد به در زدن و صورت مجروح و پهلوی شکسته نیست ... اونی که آدمو میکشه بد دهنی و بی ادبیه ...آی مادر ...الحمدلله امروز چشممون رو باز کردیم توی روضه ی مادرمون ... خداروشکر مادرمون دعوتمون کرد سر سفره ... با وجودی که حال مساعد نداره ... اما به زبان حال فرموده باشند ..بچه هام ، بیایید دورم بنشینید ... ماهم بچه های خانومیم دیگه ... هممون بچه های بی بی هستیم ... ان شا الله به جهت تشیّع ما درک میکنیم چی کشید خانوم ... اون بچه سید اهل شعر خیلی خوب و درست گفت ... عرض کرد خدمت بی بی ... خانوم جان ...* چرخ ها با چرخ نیلی خورده ایم با تو در آن کوچه سیلی خورده ایم *خیلی آماده ای الحمدلله ... * از بازی عجیب فلک آه میکشیم از زخمهای خورده نمک آه میکشیم آن صورتی که تاب نسیم سحر نداشت *... یادم میاد بعضی وقتا توی روضه عرض میکردم به رفقا ... روضه امام حسین که خونده میشد میگفتم عرض کنیم حسین جان ... ما هیچ مرهمی برای زخمات نداریم ، این چهارتا قطره اشک رو بذار روی زخمات ... الان میخواستم به بی بی عرض کنم دیدم اشکهای ما شوره ... زخم صورتش میسوزه ... آقا جان امام زمان کی میایی آقا ... یقهٔ این دوتا ملعون رو بگیری ازشون سؤال کنی ببینی چه جوابی دارن بدن ؟! ... آخه مادر هجده ساله من با شما چه کرده بود !؟... چه مادری ...* آن صورتی که تاب نسیم سحر نداشت حتی ز باد بال ملک آه می کشید حالا چه آمده به سرش که تمام شب از جای زخمهای فدک آه می کشید قربون ناله های دلتون برم آی دوستان زهرا سلام الله علیها ... الان که توی کوچه خیابون میومدیم همه دنبال کار و زندگیشون هستند ... با عجله میرن به مغازه ها ، به اداره ها ، به کاراشون برسند ، شما اینجا چی میخواهید؟ ... زبان حالت اینه ...کار و کاسبیم ، دار و ندارم مادرمه ... هر چی هست و نیست یه مادر جوونه ... اونم افتاده توی بستر ... آی بی بی ... والله سخته روشن خوانی سخته .. . جون دادن راحت تر از روضه خوندنه ... * او بار شیشه داشت که در کوچه خُرد شد آئینه بود و غرق ترک ، آه می کشید یه روضه خوان آذری خیلی درست و قشنگ میگفت ... میگفت همه کس همه مصیبتی رو درک نمیکنه باید وقتش برسه جایگاهشو داشته باشه ... راست میگفت ...میگفت الان به من بگن که یه مادری بچش از دست رفت ، من چه میفهمم ... به اندازه خودم میفهمم ... اما به یه مادر بگن بچش از دست رفت ... تا بگن اشکاش جاری میشه ... چون مادره خودش میفهمه دیگه ... خوب می‌فهمه ... * بین در و دیوار ، مادر ما ... صدا زد ... خدایا گنج با گنجینه ام سوخت یکی نبود بگه بیشرف ، نامرد ، مگه خبر نداشتی از حال و روز فاطمه ؟! ... مگه صدای زهرارو نشنیدی ؟! ... اگه بپرسید جوابش اینه ... خوده بیشرفش توی نامه اش برای معاویه نوشت ...معاویه! نزدیک بود دلم برای فاطمه بسوزه ... همین که صدای نفس نفس زهرارو میشنیدم ... اومد دلم به رحم بیاد ، یاد علی افتادم ، اینقدر بغض توی سینه ام جمع کردم ، هرچی زور داشتم توی پام جمع کردم* خدایا گنج با گنجینه ام سوخت میان شعله ها آئینه ام سوخت طاقت داری؟! ... خیلی معذرت میخوام ... هم از شما معذرت میخوام .. هم از آقا امام زمان ... اما چه کنم دیگه ... روضه هست ... باید بگم دیگه ... کار من اینه ... خدایا گنج با گنجینه ام سوخت میان شعله ها آئینه ام سوخت چنان مسمار در قلبم فرو رفت که محسن گفت مادر ، سینه ام سوخت .
فیش‌روضه‌فاطمیه1403.pdf
1.85M
﷽ 🔖🔖 pdf ـــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ 📜فیش روضه دهه ۱۴۰۳📜 مناجات و (س) ـــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ✍مـؤلــف و نویسنده : آماده چاپ و پرینت
• روضۀ متنی سلام الله علیها و گریز به روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه پرستویِ مهاجرم، چرا زلانه می‌روی؟ اگر ز لانه میروی، چرا شبانه می‌روی؟ قرارِ من،شَکیبِ من، مهاجرِ غریبِ من فدای غربتت شوم،که مخفیانه می‌روی حیاتِ جان، امیدِ دل، علی بُود ز تو خِجل که با کبودیِ بدن، زتازیانه می ‌روی کبوترِ شکسته پر،مرا به همرهت ببر چرا بدونِ جُفتِ خود، ز آشیانه می‌ روی چهار طفلِ خون جگر، زنند از غمت به سر تو بر زیارتِ پدر، چه عاشقانه می‌روی اَلا به رُخ نشانه ات،مگر شکسته شانه ات که مویِ زینبین خود، نکرده شانه می‌روی فتاده بر دلم شرر، که تو در این دلِ سَحَر ز همسرت غریب‌تر، برون زخانه می‌روی *بَدَنِ حضرت زهرا سلام الله علیها رو امیرالمؤمنین داره غسل میده،اسماء بِنتِ عُمَیس میگه من از چاه آب می آوردم،رو بَدَنِ حضرت زهرا سلام الله علیها آب می ریختم،علی بدنِ فاطمه رو غسل میداد،اسماء میگه رفتم دوباره از چاه آب بکشم،دیدن علی صدایِ فریادش بُلَند شده،برگشتم اومدم،دیدم سر به دیوار گذاشته،داره داد میزنه گریه میکنه،اومدم جلو...آقاجانم! مگه خودتون نفرمودید: آروم آروم گریه کنید،همسایه ها صداتون رو نَشنَوَن؟ فرموده باشند:اسماء این روشنایی رو بیار جلو،بیا ببین پهلویِ زهرام شکسته...صورتِ فاطمه کبوده،بازوش رو شکستن... امیرالمؤمنین دست از غسل دادن کشید،اما من یه غسّال دیگه هم میشناسم،موقع غسل دادن دست از غسل دادن کشید،کجا؟ زهرایِ سه ساله رو تویِ خرابه ی شام داشتن غسل میدادن، یه وقت دیدن،اون زَنِ غساله دست از غسل دادن کشید، گفت: من این بدن رو غسل نمیدم...چرا؟ بی بی جان! همین که لباس های این بچه رو دَر آوردم،خواستم بدنش رو غسل بدم،دیدم همه جایِ بدن این بچه سیاه و کبوده...می ترسم مرضی که این بچه داشته منم بگیرم،من این بدن رو غسل نمیدم...بی بی زینبِ کبری سلام الله علیها فرمود: آی زنِ غساله! بخدا از کربلا تا اینجا اینقدر این بچه رو زدن....ای حسین...* نَم نَم داره بارون میآد داره برام مهمون میآد خرابه بویِ خون میآد وای وای داره از راهِ دور میآد تو طبقی از نور میآد از سَفَرِ تنور میآد وای وای *دیدن این تشت رو گذاشتن جلویِ این بچه،دست بُرد،سر رو از تشت برداشت،نگاه کرد دید خدا سَرِ بُریده ی بابا....سَرِ بُریده رو برداشت،شروع کرد با بابا حرف زدن...* آروم آروم از طبق بیا كنارم سر رو سَرِت بذارم حرفِ نگفته دارم وای وای *چیه حَرفِ نگفته ات؟..* چند شبه بابا یه لقمه نون نخوردم اسم تو كه می بردم فقط كتك می خوردم وای وای *بابا! هر وقت صدات زدم کتکم زدن،بابا! هر وقت صدات زدم،تو صورتم سیلی زدن...بابا! هر وقت گریه کردم بهم تازیانه زدن...بابا!..* نبودی و اسیر شدم بسته به یك زنجیر شدم یه شبِ پیرِ پیر شدم وای وای یكی زد و همه ام زدند لگدِ مُحكمم زدند *حالا هر کجا صدایِ منو می شنوی صدات رو بلند کن...یاحسین...* گریز به حضرت رقیه صوت 👇 https://t.me/marssye/94460 ......................‌. دخترت برا تو گریونه کنج این خرابه مهمونه وای من خدا دلم خونه، دلم خونه یه روز خوش من ندیدم بابا جون چه طعنه هایی شنیدم بابا جون بابا بیا من بریدم وای که چقد دلم بابا برات خونه چشام یه کاسه خونه برا تو روضه میخونه وا ابتا غریب کربلا روضه هام شده غریبونه جای من شده یه ویرونه وای من خدا دلم خونه، دلم خونه رو قلب من غم نشسته بابا جون کی دندونات و شکسته بابا جون بابا شدم زار و خسته وای که چقدر شبا گرسنه خوابیدم سرت رو روی نی دیدم با تازیانه لرزیدم وا ابتاه غریب کربلا زندگیم بی سر و سامونه بغض من شبیه بارونه وای من خدا دلم خونه، دلم خونه یکی به من حرف بد زد بابا جون یکی به پهلوم لگد زد بابا جون نم نم داره بارون میاد داره برام مهمون میاد خرابه بوی نون میاد وای وای داره از راه دور میاد تو طبقی از نور میاد از سفر تنور میاد وای وای آروم آروم از طبق بیا كنارم سر رو سرت بذارم حرف نگفته دارم چند شبه بابا یه لقمه نون نخوردم اسم تو كه می بردم فقط كتك می خوردم نبودی و اسیر شدیم بسته به یك زنجیر شدیم بابا یه روزه پیر شدیم یكی زد و همه ام زدند لگد محكمم زدند وای وای،حسین.... حالا كه اومدی بمون یه ذره لالایی بخون حالا كه اومدی بمون یه ذره لالایی بخون میخوام بخوابم باباجون وای وای تا بینمون فاصله بود سهمم فقط آبله بود خندهای حرمله بود وای وای رباب و ببین اصلاً نمی خوره آب هر روز نشسته بی تاب تنها به زیر آفتاب شبا دیگه یا بچه اش و خواب میبینه یا خواب آب میبینه داره عذاب میبینه صوت👇میرداماد https://mobyan.ir/Paik/MediaShowOne.aspx?MediaId=5380
. |⇦•ابک لی و ابک اللیتامیٰ... سلام الله علیها اجرا شده به نفس حجت الاسلام شمس ●━━━━━━─────── "السلام علیک ایتهاالصدیقة الشهیدة" گریه ی تو فاطمیه خیلی با گریه توی محرم فرق داره، اگر هزار نفر تو محرم رزق بُکا بهشون داده شد تو فاطمیه از این هزار به ده نفر اجازه عزا میدن. آخه سِرُالله کُشته شد.. کسی نمیدونه بی بی چه کرد چی کشید. فقط امام صادق علیه السلام یه جمله فرموده تا قیامت شیعه رو بیچاره کرده، فرمود:"ما زالت بعد ابیها معصبة الراس"یعنی بعداز شهادت باباش هرموقع مردم فاطمه رامی دیدند، می دیدند یه دستمالی به سرش بسته بود.نمیدونم این دستمال رو برا چی بسته بود. خدا نکنه این حرف درست باشه.. بعضیا گفتن آخه بین در و دیوار یه جوری به سرش ضربه خورد.. "ناحلةَ الجسم" مادرمون دیگه جسمش ضعیف شده بود.. آخه یه نفر نبود بگه یا امام صادق یه بانوی هجده ساله مگه چی شد که جسمش نحیف شد؟ "باکیةَ اشک" چشماش گریان بود."محترِقَةَ القلب" قلبش سوزان.. یعنی یه جوری گریه می کرد که بند دل امام حسن و حسین پاره می شد. یه جوری گریه میکرد که مردم، نامرد مدینه فهمیدند مدینه داره با گریه ی زهرا زیرورو میشه.. یکی دو روز قبل اومدن به علی گفتند به فاطمه بگو یا روز گریه کنه یا شب گریه کنه..قربونت برم بی بی جانم نذاشتند راحت گریه کنید. لذا دست بچه هاشو میگرفت دوشنبه ها و پنج شنبه ها می رفت احد کنار قبرحمزه سیدالشهداء گریه می کرد. اما جمله آخر امام صادق حالت مادرمون اینگونه بود.."یُغشیٰ علیها ساعةً بعد ساعة" یعنی ساعت به ساعت مادرم بیهوش میشد.. علی رو صدا زد فرمود: علی جان چند تا وصیتی دارم اولم.. آیا می تونی عمل کنی یا نه؟ آری فاطمه جان بگو وصیت هاتو.. چند تا وصیت کرد. یه موقع نگاه کرد به یتیما حسن و حسین صدا زد. یا اباالحسن! "ابکنی" برام گریه کن آقاجان، می دونم تو این هفتاد و پنج روز نتونستی یه دل سیر گریه کنی. مرد یه سنگ صبور میخواد اما دیگه بسه برام گریه کن علی گریه کرد.. تا قطرات اشک علی جاری شد همون دست شکسته ای که بالا نمی اومد رو به سختی بالا آورد آروم اشکهای علی رو گرفت به سر و صورتش کشید. فرمود: از بابام شنیدم اشک مظلوم دوای درده لاعلاجه.. اما علی جان "إبک لی فَابکِ لِلیتامی " برا یتیمانم گریه کن.. حسینم رو فراموش نکن.. .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... .
. ‍ تصویری 🎞تصویری ـ سلام الله علیها تحلیل 👇 : نکته سنجی ـ حال مداح ـ تشویق و ترغیب 👇 🔻مرحوم استاد فیروز زیرک کار می سوخت در و فاطمه پشت در بود دل از در آتش زده سوزانتر بود هر چه شد بین در و دیوار شد 🔻استاد خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است کارم از گریه گذشته است به آن می خندم شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا یفرحون بفرحنا، نان از دست رفت مجلس و بی بی اداره می کنه خنده بر لب بینی و از گریة دل غافلی خانة ما از درون ابر است و بیرون آفتاب از اون روزی که اون نانجیب تو کوچه (به مادر سادات جسارت کرد برای شیعه شادی نموند)، موندم چی کار کنم، دنبال شما بیام یا مجلس و ادامه بدیم، نمی دونم چه کنیم؟ 🔻استاد : آقای انسانی بچه های فاطمه هم نمی دونستند، دنبال علی برن یا دنبال فاطمه... استاد : هر چه نیرو داشتم بردم به کار تا نبیند غنچه ام آسیب خار نام خود را خصم، داغ ننگ زد دید با خود شیشه دارم سنگ زد 👌 1⃣نکته سنجی : 📌 این جلسه به صورت مکمل خوانی اداره شد و در آن ابتدا حاج فیروز زیرک کار یک بیت و یک مصراع خواند و سپس آقای انسانی ادامه دادند و بین صحبتها، گفتند که «موندم چکار کنم» اینجا استاد سازگار بسیار ظریف با یک نکته سنجی مسیر جلسه را تعیین نمودند که: «بچه های فاطمه هم نمی دونستند، دنبال علی برن یا دنبال فاطمه». ذاکرین عزیز با به خاطر سپردن این نکات ظریف، بعد از مدتی خودتان هم می توانید چنین جملاتی را انشاء کنید. 2⃣اهمیت حال مداح بر اثر گذاری بر مستمع: 📌 بارها گفته ایم، حال مداح باید شهادت بدهد از محتوایی که می خواند. در این جلسه حال حاج فیروز زیرک کار بهترین نمونه برای این اصل است و توصیف آقای انسانی در همین جلسه راجع به حال ایشان شنیدنی است که فرمودند: «جناب آقای فیروز، چقدر حس داشت، برای یه سریال، کارگردان می گرده برای یک نقش، می گه این هنرمند، نه نه نه، این آره، چرا؟ حسش زیاده، این حس چه نقشی ایفا می کنه، حس یعنی این، پیرمرد حدود 70 سال، آنچنان به شعر جان می ده، آنچنان با احساس ارائه می ده که یک چشم بی اشک نیست، اگر خودش ملاحظه نمی کرد، اگر مجلس رو در نظر نمی گرفت، بدون اغراق امروز از این مجلس، نعش بیرون می رفت. چرا بعضی از ماها اینقدر بی تفاوت می خونیم، چرا توقع داریم دیگران بسوزن خودمون بی تفاوتیم» 3⃣تشویق و ترغیب غیر کلیشه ای: 📌 بهترین نمونه های استادانه ترغیب مستمع به اشک و ناله در این جلسه، از استاد انسانی دیده شده که به بعضی از آنها اشاره می کنیم: «جوابگو شمایی (خطاب به استاد سازگار که تاکید کردند روضه خوانده شود) ـ شما دارید منم دنبال خودتون می برید ـ آقای اکبرزاده به من گفته اینطور نخونید ـ در عین حال که تو شعر پرده برداری نشده اما همه چیز گفته شده) رایگان 👇
. |⇦•رسید روضه.. و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس کربلایی مهدی رعنایی ●━━━━━━─────── رسید روضه به اینجا که مادر افتاد و میان آن همه نامرد آخر افتاد و دری که سوخته از ازدحام کنده شد و به روی قامت زهرای اطهر افتاد و *در روی زهراست .حالا چهل نفر می‌خوان برن تو خونه از کجا باید رد بشن ؟بعضیا نوشتند میدونستن زهرا پشت دره، هی روی در فشار می آوردن..* هجوم و کوچه ی باریک و آن همه نامرد مسیر رفتنشان بر همان در افتاد و کشان کشان ز درِ خانه مرتضی می رفت و چشم فاطمه بر چشم حیدر افتاد و از در که اومدن آقا رو ببرند بیرون، دید اوضاع زهرا خیلی وخیمه عباش رو انداخت رو فاطمه..چکارها که این عبا نکرده ..یه جا سراغ دارم عباش رو روی زمین پهن کرد تکه های علی رو کنار هم گذاشت..* کشان کشان ز در خانه مرتضی می‌رفت و چشم فاطمه بر چشم حیدر افتاد و رسید بعد؛ مغیره، غلاف را برداشت میان کوچه به دنبال مادر افتاد و *خبر دارید اوضاع مادرتون چجوری بوده همه روضه حضرت زهرا همین یه مصرع هست:* میان بستر خون داشت دست و پا می زد گلی ز غنچه و غنچه ز گل جدا شده بود تمامی بدنش غرق ردّ پا شده بود *اصبغ بن نُباته میگه : خانمم نصف شب صدام زد .گفتم چی شده ؟گفت پاشو، گفتم پاشم چیکار کنم؟ گفت مگه صدای گریه رو نمیشنوی؟ گوشم رو تیز کردم دیدم از خونه آقام علی داره صدای گریه میاد .گفتم چرا می‌شنوم. گفت خب پاشو ...گفتم خانم بخواب .اونا مادر مرده هستند حق دارن گریه کنند .علی زنش مرده خب حق داره گریه کنه .دختر پیغمبر بوده .گفت تو مادر نیستی بفهمی. من مادرم..صدای گریه بچه اذیتم می‌کنه .. پاشو الان وقت خواب نیست آقامون علی تنهاست .میگه آماده شدم رفتم در خونه مولا ..در خونه مولا رو زدم .علی اومد دم در، در رو باز کرد ...علی را نگاه کن .سرش پایینه؛اصبغ حلالمون کن آقا این چه حرفیه ؟ تا زهرا بود زهرا گریه میکرد شما آسایش نداشتید .حالا بچه هاش دارن گریه می کنند .ما رو حلال کن ..ما رو ببخش.آقا نفرمایید این چه فرمایشیه می کنید ؟! خانمم صدام زده گفته اگه کاری از دست ما برمیاد ،اگه من میتونم بیام خونه بچه ها رو آروم کنم بگید. اگه خود من میتونم کاری کنم بگید ...من نیومدم گلایه کنم آقاجان..دیدم علی نشست تو آستانه ی در اصبغ! یه شب من گریه میکنم بچه ها می‌ریزند دورم آرومم می کنند.یه شب حسن گریه می‌کنه من و زینب وام کلثوم و حسین آرومش میکنیم ..یه شب زینب گریه می‌کنه من و حسن وحسین و کلثوم آرومش میکنیم .اما امشب حسین داره گریه می‌کنه بهانه ی مادر گرفته.. مادر مادر می‌کنه..حسین که گریه می‌کنه همه ا مون با حسین گریه میکنیم.. «صلی الله علیک یا مظلوم حسین» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
762.1K
🗣 🎤 🏴ویژه شهادت حضرت زهرا(س) بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا فاطمه الزهرا 1⃣ ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم محتاج عطا و کرم فاطمه ایم یک عمر چو شمع،گر بسوزیم کم است دلسوخته ی عمر کم فاطمه ایم 2⃣ چجوری من پرمو بلند کنم از زمین مادرمو بلند کنم توی کوچه زدنت، روم نمیشه پیش بابا سرمو بلند کنم 3⃣ آخ بمیرم برای امام حسن... کار به جایی رسید... هر شب از خواب می پرید صدا می زد نزنید مادرمو...(خدا لعنتت کنه مغیره...) 4⃣ هر شب حسن در خواب می گوید مغیره دست از سرش بردار، کشتی مادرم را... 5⃣ (وای مادرم مادرم مادرم)۳ 6⃣ تا خدا هست و خدایی می کند فاطمه مشگل گشایی می کند... همه صدا بزنیم یا زهرا.... 7⃣ 🤲فرج امام زمان عج برسان 🤲مریضا لباس عافیت بپوشان 🤲رهبر عزیزمون حفظ بفرما 🤲مارو به مدینه و کربلا برسان بر محمد و ال محمد صلوات .
4_5897638843628132801.mp3
3.68M
🔻 🎤حجت‌الاسلام 🔊 روضه 📆 یکشنبه ۲۷ آبان ماه ۱۴۰۳ 🕌 مســجد مــقدس جمــکران   🔹موسسه علمی فرهنگی حداث الحسین علیه‌السلام قم
. گریز به کربلا سلام‌الله‌علیها 🩸هجومِ نابرابرانه‌ای که به ارث رسید... امان از دو حملهٔ نابرابرانه و ظالمانه‌... یکی در بین «خانه» و دیگری در بین «گودال» ... یکی برای یک «مادر» و دیگری برای «فرزندش» ... 🥀 وقتی که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بین آن نانجیبان و امیرالمومنین علیه‌السلام حائل شد تا نتوانند مولا علی علیه‌السلام را به زور به مسجد ببرند، تاریخ می‌نویسد: 📋 فَالْتَفَتَ عُمَرُ إلىٰ مَن حَولِهِ وَ قال: «إضرِبُوا فاطمةَ» فَانْهٰالَتِ السِّياطُ عَلَى حَبيبةِ رَسولِ اللهِ...حتّى أدمُوا جِسمَها! ▪️عمر رو کرد به همه اطرافیانش و فریاد زد: «فاطمه را بزنید!» پس، از زمین و هوا تازیانه‌ها بر جسم شریف آن حضرت فرود می‌آمد و آن قدر آن مظلومه را زدند تا که خون از جای جای جسم شریفش جاری شد.(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 این واقعه دردناک از مادر به پسرش هم به ارث رسید... «مقاتل» می‌نویسند: آنچنان سیدالشهداء علیه‌السلام مثل یک شیر غضبناک در دل میدان می‌جنگید که شمر ملعون با مشاهده این مبارزهٔ بی‌بدیل ، به نزد عمر بن سعد ملعون آمد و گفت: 📋 أيُّهَا الْأميرُ إنَّ هٰذا الرَّجُلَ يُفنينا عَن آخِرنا مُبارِزَةً! ▪️ای امیر ! این مرد از اول تا آخر ما را با مبارزه تن به تن از بین خواهد برد. ➖ عمرسعد گفت: چه کنیم؟ شمر گفت: 📋 نَتَفَرَّقُ عَلَيْهِ ثَلاثَ فِرَقٍ: فِرقَةٌ بِالنِّبالِ و السِّهامِ، و فِرقَةٌ بِالسُّيُوفِ و الرِّماحِ، و فِرقَةٌ بِالنَّارِ و الْحِجارَةِ، نُعَجِّلُ عَلَيْهِ ▪️باید سه دسته بشویم؛ عده‌ای تیر بیاندازند؛ عده‌ای با شمشیر و نیزه او را بزنند؛ عده‌ای نیز، پاره‌های آتش و سنگ به سمت او پرتاب کنند ؛ و بر او باید شتاب کنیم. 📋 فَجَعَلوا يَرشُقونَهُ بِالسِّهامِ، و يَطعَنونَهُ بِالرِّماحِ... ▪️پس تیرها را به سمت امام علیه‌السلام پرتاب می‌کردند و با نیزه‌ها به او ضربه می‌زدند. 📋 فَجَعَلَ يَنزِعُ السَّهمَ بِيَدِهِ، و يَتَلَقَّىٰ الدَّمَ بِكَفَّيْهِ و يُخَضِّبُ بِهِ لِحيَتَهُ و رأسَهُ الشَّريف ▪️آن حضرت هم تیرها را با دست از بدن مطهرش در می‌آورد و کف دستش را پر از خون کرده و سر و صورتش را با آن خضاب می‌کرد و می‌فرمود: 📋 هٰكَذا ألقَىٰ رَبِّي، و ألقَىٰ جَدِّي، و أشكُو إلَيْهِ ما نُزِلَ بِي.و خَرَّ صَريعاً مَغشيّاً عَلَيْهِ ▪️اینگونه پروردگارم را ملاقات می‌کنم؛ اینگونه جدم را می‌بینم و آنچه را که به سرم آوردند برایش شکایت می‌برم و در همین حال بی هوش بر روی زمین افتاد.(۲) 📚(۱)مؤتمر علماء بغداد، ص۶۳ 📚(۲)معالی السبطین، ج۲ ص۳۶؛ و وسيلة الدّارين، ص۳۲۱ .
. |⇦•وقتی که روح فاطمه.. سلام الله علیها اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۳ به نفس حاج عباس واعظی ●━━━━━━─────── جنت که خود به نام شبستان فاطمه است سجاده ای به گوشه ایوان فاطمه است بال فرشتگان خدا غرق حسرت ِ خاک گلیم حجرهٔ طفلان فاطمه است نام علی شده به عدد با نمک یکی نام علی خودش ز نمکدان فاطمه است فرمود مصطفی که فدایش شود پدر روحی که هست در تنم از آنِ فاطمه است *یا فاطمه.. قربون بسترت بشم که یکی دو شب دیگه جمع میشه و قربون خونه ای بشم که یکی دو شب دیگه بی شمع و چراغ میشه خدایا ممنونم که امسال توفیق پیدا کردم که لااقل یکی دو شب اومدم تو ایام فاطمیه برا مادر اشک بریزم ای مادر* وقتی که روح فاطمه در جسم احمد است جان علی و آل علی جان فاطمه است دلخوشی یعنی خدا را داشتن در بهشت لطف او جا داشتن بین سینه حب مولا داشتن مادری مانند زهرا داشتن دلخوشی یعنی دو دنیا مال ما روز محشر فاطمه دنبال ماست "السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ ‏ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَةِ فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيلَةِ" *پیداست اومدی عرض ادب کنی و مادر خریدت انشا الله با هم مدینه عرض ادب کنیم ..* تو کوچه ها خدا خدا کردم *این مصرع بعدی خودش یه دنیا روضه است* من التماس بی حیا کردم مادر من زیر کتک هاش بود مادرمو ازش جدا کردم *شما عوض اون بچه هایی که این شب و روزا نمیتونن گریه کنن بلند بلند گریه کنید یا زهرا..* نشد نذارم بزنه بد زد وقتی شنید علی مجدد زد خودم رو روی مادر انداختم با گریه بابا رو صدا کردم *فاطمیه یعنی همین ضجه زدن کسی آروم گریه نکنه مشمول دعای امام صادق باشی خدا رحمت کند هر کی به مادر ما بلند بلند گریه کنه..* چشاش سیاهی رفت و افتاده چشام سیاهی رفت و افتادم میون گرد و خاکای کوچه تا نفسش بیاد دعا کردم چشام دیگه دو کاسهٔ خونه دلم خوشه بابا نمیدونه داغی نشسته روی این شونه شونه امو تا براش عصا کردم *مادر پاشو بریم الان این بی حیا می‌زند ت می کشدت مادر مادر مادر...تا اسم مادر رو می‌برن حواسا میره رو سن هفتاد و هشتاد نه این مادر هجده سال بیشتر نداره..* کوچه پر از دود شد آتیش نمرود شد خونِ در و دیوار *تا حالا برا بی بی گفتم حالا یه روضه بخونم بی بی هم بیاد سفارش خود بی بی تو لحضات آخرشه.."أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ"، سفارش حسینش و کرده با این سلام یه روضه هم بگم از ابی عبدالله..سلام بر اون آقایی که با چوب خیزران به لب و دندانش زدن.. نازدانه ابی عبدالله خودشو انداخت بغل عمه جانش، عمه ببین با سر بابام چه می کنن..* بابا در این سفر که مرا با تو همسفر کردن تو چوب خوردی و من تازیانه می خوردم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
‌. درد و دل امیرالمؤمنین و حضرت زهرا |⇦•مرغ اجل.... سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس حاج محمد طاهری ●━━━━━━─────── * امشب روضه خون کی باشه؟ مولا روضه بخونه، امام حسن روضه بخونه،ابی عبدالله یا زینب.. من میگم اجازه بدید مادر پهلو شکسته خودش روضه بخونه. همه دور بستر نشستن. صدا زد علی جان...* مرغ اجل به دور سر من پریده است امشب هِلال آرزوی من دمیده است آقا بیا و محتضرت را حلال کن از عمر فاطمه شب آخر رسیده است * امیرالمومنین هرچی فاطمه می گفت، فقط از خجالت سرشو پایین انداخته بود. زهراجان! من حلال کنم؟ دورت بگردم. تو بخاطر من اومدی تو کوچه. تو بخاطر من رفتی پشت در، تو بخاطر من پهلوتو شکستن، بخاطر من بازوتو خورد کردن، بخاطر من با مسمار به سینه ات زدن. من حلال کنم...؟ * آقا بیا و محتضرت را حلال کن از عمر فاطمه شب آخر رسیده است از جان بلای عشق تو بر جان خریده ام حالا اگر نحیف ام و قدم خمیده است *علی جان تا حالا بهت نگفته بودم. اما شب آخریه میخوام بهت بگم قربونت برم. حداقل بدونی چرا این همه مدت تو خونه ازت رو گرفتم...* با هر چه داشت دشمن تو ریخت بر سرم اینگونه گُل کسی به دو عالم نچیده است * آی مادر مادر مادر مادر...علی جانم! قربونت برم. خیلی ازت عذرخواهم یدونه شم اینه. اگه دیدی نو به نو هی بسترمو راسما عوض میکرد.. هی بسترم دوباره گلدار میشد...* وقت نفس کشیدن خود زجر می کشم این دردِ زخم سینه امانم بریده است * یه خواهش ازت بکنم علی جان.دورت بگردم...* هنگام غسل هرچه که دیدی صبور باش اما زینب که دنده های شکسته ندیده است *برا دخترم سخته مادرشو اینطوری ببینه جلو چشماشو بگیر زینب نبینه... زینب خیلی روضه های سخت باید ببینه. هوای دخترمو داشته باش علی جان...* دادم کفن به زینب و دیدم به چشم تر از غصه رنگ دخترم از رخ پریده است * وظیفه ی سنگینی رو دوش دخترم گذاشتم. هی یک به یک کفن ها رو میشمرد. هی میگفت: مادر مگه نگفتی یکی برا توئه یکی برای بابامه یکی برا داداش حسن؟ یدونش کمه. اینطوری که من میشمرم برا حسین چیزی نذاشتی. صدا زد عزیز دلم! این پیراهنو با دستای خودم درست کردم. این سهم حسینه. اما یه موقعی بهش میدی که دیگه بچه ام تنهایی تنها میشه. هی صدا میزنه "هل من ناصر ینصرنی" هیچ کسی جوابشو نمیده. تو اون وداع آخر میری اینو میدی دست داداشت...* سنگ صبور توست حسن بعد من فقط از او مپرس آنچه که در کوچه دیده است * من بهش گفتم چیزی بهت نگه. تا دم جون دادنم ازش سوال کنی دیگه هیچی نمیگه. اما خیلی مواظب پسرم باش. این چنده روزه دیده که از خواب می پره. هی میگه نانجیب نزن. جلو چشم من نزن... "ابکنی وابکن الیتامی." گریه کن. برا یتیمی بچه هامم گریه کن. اما اون چیزی که بیشتر از همه نگرانشه حضرت زهرا اینه. علی جان...!* هر شب حسین من ز عطش می پرد ز خواب مادر صدای العطش از او شنیده است * هی صدا میزنه وا اُمّاه! أنا العطشان... اگه میخوای حضرت زهرا درو باز کنه یکی یکی راهتون بده تو خونه همینه. حسین حسین... قیامتم حضرت زهرا دنبال این صدا میگرده. حسین...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇