.
#حکایات و #کرامات #امام_کاظم
🔴کنیز زیباروی و امام موسی کاظم
مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بیحیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود).
امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان میشوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم.
هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند.
مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب میگوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ،
جریان را به هارون گزارش داد.
هارون گفت:
به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است،
کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد.
هارون پرسید: تو را چه شده؟
گفت: خبر تازهای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز میخواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند میشود.
به او عرض کردم:
مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟
فرمود: با تو چه کار دارم؟
عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آوردهاند.
آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کارهاند؟!
نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرشهای نفیس در آن گسترده بود و حوریههای بسیار زیبا با لباسهای آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم.
با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد.
هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟
گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم.
هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد.
از او پرسیدند: چرا چنین میکنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … .
راوی این داستان میگوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیهالسلام) رخ داد.
بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸
.
.
#شهدا
#کرامات
۳۰ بهمن، سالروز شهادت روحانی شهید و مجاهد، حجة الاسلام سید مجتبی صالحیخوانساری گرامی باد.
💠شهیدی که در عرصه های علم و عمل و ایمان و عبادت و تبلیغ و خدمت به مردم و تربیت جوانان جهاد کرد.
و در کامیون حمل بسته های نان به جبهههای کردستان به اصابت گلوله ها به پهلویش، ارث مادری و مزد جهاد خود را گرفت.
و با کرامت امضای خونین برنامه امتحانی دختر خود پس از شهادت، نام خویش را در تاریخ ماندگارتر کرد. 🌺
#الی_الحبیب
ادامه ....
.👇
شیخ اسماعیل اوجی شیرازی1_17375502163.mp3
زمان:
حجم:
3.57M
#سخنرانی
#حکایات و #کرامات
#امام_حسین و #زائر_عرب
✅ عنایت امام حسین علیه السلام به زائر
🎤شیخ اسماعیل اوجی شیرازی
فضائل و کرامات حضرت عبدالعظیم.pdf
حجم:
1.23M
📜فیش منبر 📩 منبر کامل
#فضائل_و_کرامات_حضرت_عبدالعظیم
♦️ فیش منبر #حضرت_عبدالعظیم_حسنی علیه السلام
🌀فضایل حضرت عبد العظیم حسنی از زبان معصومین
💠حضرت عبد العظیم در محضر چهار امام
💠#کرامات از #حضرت_عبدالعظیم حسنی
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•چهکم دارد کسی که... #قسمت_اول #روضه_اصحاب و توسل به حضرت #امام_حسین علیه السلام اجرا شده #شب_چ
.
|⇦•پا گیر ماتمیم...
#قسمت_اول #روضه_امام_حسین علیه السلام اجرا شده #شب_پنجم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حیدر خمسه
●━━━━━━───────
پاگیر ماتمیم..،عقب هم نمی کشیم
عمری گذشت و دست از این غم نمی کشیم
از بس شبانه دور و بر شمع میپریم
باران اشک هم برسد نم نمی کشیم
*ای کشتی نجات، آقای به درد نخورا، آقای بی کس و کارا ،آقای همه بار افتاده ها بارم افتاده، کِی نظرت ما رو میگیره؟؟ سید عبدالرسول خادم حرم سید الشهداست. اون نقل کرده سید عبدالحسین کلید دار حرم ابی عبدالله بود پسرش هم کلید دار بود. بعد صدام از دنیا رفت. این سید عبدالرسول از سید عبدالحسین نقل میکنه.. گفت: تو حرم سرکشی ميکرد. یهو دید یه زائر پاهای زخم و خون آلود، دشداشه داغون، موهای ژولیده اومد تو حرم بدو رفت ضریح رو بغل گرفت. یه نگاه کرد دید کف حرم خونی شد. اومد دست انداخت از شانه اش گرفت کشید بیرون. گفت: چی کار داری میکنی؟ حرم خونی شد کشون کشون آوردش بیرون.گفت یه نگاه به گنبد کرد یه نگاه به این، گفت فکر کردم صاحب اینجا تویی راهشو گرفت رفت. این اومد حرم و تمیز کرد شب خوابید تو عالم خواب و رویا دید حرم روضه هست سید الشهدا منبره ،قیامت؟تکلیف همه معلومه اما یه سری ها نمیرن.. ملک میاد میگه پاشید در بازه برو، آقامون داره روضه میخونه چون هیچکسی مثل ابی عبدالله نمیتونه بگه چه گذشت گودال..گفت تو عالم رویا صداش زد گفت: پاشو آقا سید عبدالحسین دل ما را شکستی..گفت: آقا چی کار کردم؟گفت: عزیزترینم امروز اومده بود حرم... آخ آنقدر دلم میخواد منو عزیزم صدا بزنی.. چیز زیادیه؟؟ نه والله..یکبار خودمونی منو صدا بزن یکبار اسم منو صدا بزن ببین برات چه کنم.گفت مگه چی کار کردم؟ فرمود: امروز زائرم از روستا پیاده اومده بود با من حرف میزد. تا رسید تو حرم تو از من جداش کردی. آی آقا با اون وضعیت اومده..فرمود: تو دهات با هم روستایی هاش دعواش شده بود یه اولاد فلج داشت هی دست میگرفتنش اینم به اونا هی میگفت من تا حالا نخواستم. از آقا بخوام بهم میده بچمو همه گفته بودن برو بابا..اینم از دهاتش رو به حرم من راه افتاد پیاده هی میگفت حسین بچمو نجات بده.. تا دل اینو به دست نیاری نمیبخشمت. گفت آقا من نمیدونم کجا رفت.. فرمود: برو الان خیمه گاه اونجا یه دخمه ایه الان اونحا نشسته. بیدار شد بدو رفت همون آدرس دید همان پیرمرد نشسته تا این اومد گفت: آقا فرستادتت؟ بچه ها همه مون را میبینند آه میریم زیارت از دست ندیا لحظه لحظه باهات همراهه..یه نفرو از قیافه و ظاهر و این حرفا قضاوت نکنیا اینا نشان دادند تو این خانواده هر چه پابرهنه تر تو دلی تر به قول حاج آقا محمود کریمی ميگفت: روضه گودال رو وقتی خواستی بخونی گیر کردی تو گودال دیگه هر چیزی سراغت میاد. فقر میاد سراغت..چون رفتی تو گودال دیگه داری محرم میشی کم نیاری کسی که تا اینجای گودال برسه حرف بریدن و سینه... یکی میگفت: روضه انگشتر و میخونید به مردم توضیح بدید مگه میشه انگشتر در نیاد؟ گفت من میرم شبا خونه انگشترم در نمیاد دوتا تو سرم میزنم..آنقدر شمشیر خورده بود انقدر ضربه خورده بود برای این در نمیاومد. فکر نکنید ما یه دوتا رو پامون رو منبر میزنیم ...انگشتر انقدر تو این جنگه هی ضربه خورده بود به این انگشتر لذا برای این در نمی اومد. برا همین خنجر را در آورد. به قول سه ساله خانمش، میگفتی بهت میداد...*
ای کشتی نجات! تویی مایه ی حیات
ما بی جهت تو را به رُخ یَم نمیکشیم
شرط گرفتنِ پرِ شالاَت،طهارت است
ما بی وضو که دست به پرچم نمی کشیم
ما را کسی نخواست فدای سرت
تا با توییم منت همدم نمی کشیم
از بعد آن که شمر به زلف تو چنگ زد
شانه به هیچ گیسویی محکم نمیکشیم ..
*گفت محاسن را به یه دستش گرفت با یه دستش خنجر رو گرفت. آه خلاصش کن بگو چی کار کنم تا که زود خلاص شوم. ببُر دیگه آنقدر زجرش نده چرا میبری ضربه هم میزنی. السلام علیک یا حسن بن علی*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#کرامات #ساربان
#حاج_حیدر_خمسه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#تحلیل_مداحی
#میلاد_امام_هادی
استاد #حاج_حسن_خلج
تحلیل ✨ #دکتر_محمد_فراهانی ✍
صوتی ـ ولادت امام هادی علیه السلام
#موضوع : استفاده از #کرامات ـ برداشت پیام از کرامت
🌺🌺
#متن 👇
ای دهمین اختر برج هدا
از تو هدایت شده خلق خدا
نام تو نام علی مرتضی
کنیۀ زیبای تو ابن الرّضا
بحر به موج کرمت چون حباب
ذرّه ای از مهر رخت آفتاب
جود تو چون لطف خدا متّصل
خاک درت آبروی اهل دل
وادی ایمن دل آرام تو
شیر درنده به قفس رام تو
چه می فهمیدن با کی طرفن، گفتن آقارو بندازیم وسط شیرها، شیرها آقارو پاره پاره می کنن، ما هم راحت میشیم، گناهم گردن حیوانات ، حضرت وارد شدن ، دیدن یکی یکی این شیرها آمدن ، پوزه به خاک گذاشتن به پاهای امام هادی نهادن، با زبان بی زبانی ، اظهار عجز و نیاز می کنن...
«خدا معرفت اون شیر هارو ، امروز به منم عنایت کن ، اگه فردا امام زمانم و دیدم ، بفهمم این امام زمانه صورت رو پاش بذارم.»
هرکدوم با زبان خودشون درد دل کردن و حضرت جواب داد ، یه وقت دیدن همه این شیرها کنار رفتن یه شیری جلو اومد، صورت به پاهای حضرت گذاشت، با یه حالت یه حرفایی زد کسی نمی فهمید ، حضرت به همون زبان جوابشو دادن ، متحیر موندن تماشاچیا وقتی امام هادی بیرون اومدن ریختن دور آقا این شیر آخری چی می گفت ، یه حال خاصی داشت ، حضرت یه تبسمی فرمودند ، فرمودند این شیر از بقیۀ شیرها پیر تر بود اومد جلو به من گفت : آقا یابن رسول الله من پیرم ضعیف شدم ، اینها جوانند، وقتی غذا برای ما می ریزند، اینها حمله می کنند غذاها رو میخورند ، چیزی به من نمیرسه.
منم سفارشش و به بقیۀ شیرها کردم.
ریختن دور قفس ببینن حقیقت داره یانه ، غذا ریختن برا شیرها ، یه وقت دیدن شیر پیر آمد ، تا جای که سیر بشه نوش جان کرد ، وقتی که این رفت بقیه اومدن سر سفره نشستند...
🌸🌸🌸🌸
#نکات 👇
💐استفاده از کرامات
یکی از عناصر تاثیرگذار در مداحی، ذکر کرامات اهل بیت(ع) است. بسیاری از مخاطبین، نسبت به کرامات تأثیرپذیری خوبی دارند، و بواسطه آن نسبت به مظاهر دین، اقبال پیدا می کنند، به همین جهت بایستی با ظرافتی خاص از این عنصر در مداحی و تفسیر ابیاتی که به کرامتی اشاره دارند، استفاده کنیم.
در ذکر کرامات بایستی دقت داشته باشیم که سطح مخاطب و استناد محکم، بسیار حائز اهمیت است.
💐برداشت پیام از کرامت
نکته مهم در ذکر کرامت، برداشت پیام اخلاقی، اعتقادی، فرهنگی و.. است؛ در این جلسه برداشت آقای خلج، مربوط به امام شناسی و امام زمان(عج) است که با استفاده از عاطفه در بُعد اعتقادی مطرح می شود.
🌼🌼🌼
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
.👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•رسیده رزق عالم... #قسمت_اول #روضه حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج ح
.
|⇦•به قصد رزم تا می تاخت...
#روضه و #کرامات #حضرت_عباس علیه السلام #شب_نهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
اگر می شد دمی با رزم جامه روی زین پیدا
هماوردی نمی شد در تمام سرزمین پیدا
"سقاهم ربهم" را گر نمیخواندند در گوشش
برای امر سقایی نمیشد جانشین پیدا
به قصد رزم تا میتاخت در هر معرکه میشد
سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا
زمین از زخمهای تازه پر میشد اگر هربار
نمیشد زیر تیغش شهپر روحالامین پیدا
بهغیر از لحظهای که اخم او را دیده در صفین
ندیده مالک اشتر هراسی در جبین پیدا
"اشداء علی الکفار" دشمن بود و با این حال
نمیشد در دلش از دوستان یکذره کین پیدا
خجالت میکشید از زینب کبری
*قربون اونایی که بعضی حرفا رو جلو جلو میرن. براچی خجالت میکشید...؟*
خجالت میکشید از زینب کبری از آن وقتی
که با ننگ اماننامه شده شمر لعین پیدا
*مثل فردایی نانجیب اومد جلو درِ خیمه عباس. صدا زد عباس! تو قوم و خویش مایی. این نانجیب هم جزو همون قبیله ای بود که حضرت ام البنین تو همون قبیله برا امیرالمؤمنین خواستگاری شد از او، حالا اومده سوءاستفاده بکنه از این موقعیت، از این جایگاه. برا تو امان نامه آوردن. برا داداش هات امان نامه آوردن. میگن تو خیمه، کنار ابی عبدالله بود صدای این نانجیب بلند شد. یه مرتبه سرشو از خجالت انداخت پایین. بچه ها این درسه ها! ابی عبدالله فرمود: داداش! شمر هم که باشه در خونه تو اومده. باید بری جوابشو بدی برگردی. یعنی هر جوری هم که باشیم، ما از شمر بدتر نیستیم که! عباس نگاه مون نکنه؟ جواب مونو نده؟ گفت برو! از درِ خونه تو دست خالی نباید برگرده. اومد گفت نانجیب! برا من و داداشام امان نامه آوردی، پسر فاطمه تو این دشت امان نداشته باشه. تا اومد یه کلمه دیگه حرف بزنه، میگن چنان عباس شمشیر کشید، از کنار شمشیرش شمر فرار کرد و رفت. اگر ابی عبدالله اجازه میداد، همین جا کار جنگ رو شروع میکرد...*
زد آتش بر دلش...
*اینجا یه بار آتیش گرفت دلش. حالا ازاین جا دیگه حواست جمع باشه...*
زد آتش بر دلش آوای "أین عمّی العباس؟"
از آن ساعت که شد در خیمه این صوت حزین پیدا
عمود خیمه را بابا کشید آنجا که دیگر شد
حکیم بن طفیلی با عمود آهنین پیدا
تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد
به هر سو قطعهای از عین و با و آ و سین پیدا
*یعنی بدن عباسو قطعه قطعه کردن. گفت زمان مرحوم آیت الله علامه بحرالعلوم بود. گفتن آقا! قبر عموجانت در خطره. داره خراب میشه. باید یه معماری رو شما که میدونید، معمار متدینی ست، صالح باشه. بتونه بیاد این قبرو درست کنه. گشت یه نفرو پیدا کرد از پله های سرداب داشت میومد پایین. علامه بحرالعلوم جلوتر حرکت میکرد این معمار هم پشت سرش بود. خب یه قبر بیشتر نبود دیگه. می دونست قبر عباس. یه چند تا پله رو؟ اومد پایین، هی نگاه کرد. گفت آقا اشتباه منو آوردی. گفت همینه! گفت مگه خود شماها نگفتین، عموتون قد رشیدی داشت. سوار بر اسب میشد زانوهاش کنار گوش های اسب بود. این انگار قبر علی اصغره. چرا اینقدر این قبر کوچیکه؟ یه مرتبه میگن علامه بحرالعلوم عمامه از سر برداشت، سرشو گذاشت رو دیوار، های های شروع کرد گریه کردن. گفت آقا! مگه حرف بدی زدم؟ بی ادبی کردم؟ فرمود: نه! تو تداعی کردی برام. روضه عموجانم رو. "والله تقطعوه بسیوف اربا اربا..."*
حسین از خاک دستش را چنان با بوسه برمیداشت
که گویی در زمین گردیده قرآن مبین پیدا
تمام پیکرش بر خاک میلرزید آن دم که
شد از گودی صدای نالهی "هل من معین؟" پیدا
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#روضه_حضرت_عباس
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•شده ام سخت گرفتار...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ کربلایی مهدی رعنایی
●━━━━━━───────
"صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله"
من کیام حر گناهکارِ اباعبدالله
شدهام سخت گرفتار اباعبدالله
رهبر و سید و مولای همه توابین
چهره بنهاده به دیوار ابا عبدالله
جان به کف راهی بازار محبت شده ام
گشته امروز خریدار ابا عبدالله
* یه دونه از زبون حر بگم شامل حال من و شما میشه..*
پیش از آنی که خدا خلق کند آدم را
نام من بود به طومار ابا عبدالله
* به خدا امام حسین شما رو قبل از اینکه به دنیا بیاین جدا کرده تو عالم ذر یکی یکیتونو امتحان کرده امتحانو قبول شدی که تو دنیا وقتی به دنیا اومدی شدی گریه کن و سینه زن حسین...اما امشب شبِ اوناییه که مثل من خودشونو گنهکار میدونن بی آبرو میدونن امشب بگو حسین جان من هر بدی کردم دل زن و بچه اتو نلرزوندم.. تو حرو راه دادی ما رو هم راه بده.. یه دونه بگم دلتو بسوزونم ها میشه یعنی اینجوری بشه تو حر و بغل کردی منم بغلم کن. ای خوش به حال اون سینهزنی که امام حسین سینه اشو بچسبونه به سینه اش..کدوم سینه.. همون سینهای که ده نفر اسباشونو نعل تازه زدن رو اون سینهی مبارک با سم اسب رفتن او سینه رو ابی عبدالله بچسبونه به سینه ات الهی... *
هر دری بسته شود جز در پرفیضه حسین
این در خانهی عشق است که باز است هنوز
*نقل میکنن یه جوونی بود فاسق و فاجر اهل گناه و معصیت یه عادت خوب داشت این جوون اونم از مادرش یاد گرفته بود. چی بود مادرش گفته بود شیرمو حلالت نمیکنم مگر اینکه هر جا پرچمی دیدی اسم حسین روش بود وایسی دستتو بذاری رو سینه بگی" السلام علیک یا اباعبدالله" اینو از مادرش گرفته بود.اهل گناه بود اهل فسق و فجور بود اما تو خیابون تو کوچه برزن تو بازار میرفت پرچم میدید طبق عادت دستشو میذاشت رو سینه خم میشد به امام حسین سلام میداد. در اثر بار گناه بالاخره گناه یکی از عواقبش جوونمرگیه دیگه اونایی که زیاد اهل گناهن عمرشون کوتاهه در روایات هم هست آیه قرآنم میفرماید. جوونمرگ شد از دنیارفت خوابشو دیدن.. دیدن تو عالم برزخ توی صحرایی خازنای جهنم دستاشو بستن دارن میکشنش طرف آتش عذابش کنن وسط اون صحرای یه خیمهٔ نورانی تا اومد از این خیمه رد شه با دست بسته به این دو تا ملک عذاب گفت یه دقیقه صبر کنید دستامو وا کنید دستاتو باز کنیم برای چی تو موقع عذابته باید بری طرف آتش این برزخت بگذره حالا تا قیامت اینجا باید طعم آتش رو بچشی گفت نه میخواید ببرید ببرید اما من یه عادتی دارم باز کنید بهتون بگم دستاشو باز کردن دیدن روبروی خیمه دستشو گذاشت رو سینه خم شد" السلام علیک یا ابا عبدالله" یهو دیدن یه آقایی از خیمه اومد بیرون تو بودی به من سلام دادی؟ صدا کرد.. بله آقا! ملائکه عذاب به احترام ابی عبدالله رفتن عقب آقا فرمود: پرونده اشو بدید به من پرونده رو دادن دست ابی عبدالله آقا باز کرد هی سرشو تکون میداد میفرمود:جوون تو که ما رو دوست داری دیگه چرا،جوونا اول برای خودم میگم بعد برای شما پرونده امونو حسین وا نکنه بگه تو دیگه چرا، تو که برا من سینه زدی دیگه چرا، تو که عزادار منی دیگه چر،ا تو که مشکی پوش منی دیگه چرا، تو که گریه کن منی زائر کربلای منی دیگه چرا، آقا هی سرشو تکون میداد این جوونم از خجالت سرش پایین اند اخته بود فرمود: یه چند قدم دنبال من راه بیا یه چند قدم رفت برگشتن پرونده رو داد دست ملائکه عذاب پرونده رو باز کردن دیدن ابی عبدالله نوشته :بسم الله الرحمن الرحیم
"یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفِر لِهذا بحَقِّ الحُسَین" خدا بخاطر منه حسین ببخشش. پروندهی سیاه رو سفید کرد اینه ابی عبدالله تا دو روز تو لشکر ابی سعد وسط جهنم بود برگشت تو لشکر ابیعبدالله حر یزیدی شد حر حسینی..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#شب_چهارم_محرم
#اصحاب #حضرت_حر #کرامات
#کربلایی_مهدی_رعنایی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
17.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کرامات
ماجرای شفا گرفتن دختر سرطانی...
محرم ۱۴۰۴ ،هیئت حضرت ابوالفضل
روستای کرمجگان ،قم 🥹🥹🥹
✍️توضیح اینکه اگر کوچکترین تردیدی در این مورد داشتم هرگز آن را پخش نمیکردم،هم خانواده این بزرگوار را میشناسم و هم این موضوع کاملاً صحت دارد.🥹🥹🥹
#زهیر_سازگار ✍
❤️السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 🖤