.
.
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#استاد_حاج_اسماعیلی
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
_امشب دلم گـــرفته از آن گـریه می کنم
_هم ناله با امام زمان (عج)گریه می کنم
چه خبره امشب ؟،،،
_یا رب رســــیده شام غریبان یاس و من
_رنگِ غــــروبِ فصلِ خزان گریه می کنم
( اینجا نباش ، دلهامون رو ببریم توو خونه ی امیرالمومنین ، چه خبره امشب ؟ از فردا دیگه خونه ی فاطمه ، مادر نداره ، از فردا یه دختر سه چهارساله ، باید توو خونه مادری کنه ، باید خونه داری کنه ، این مدتی که فاطمه بیمار بود ، هر موقع می اومد توو خونه ، هر چی غم و غصه داشت با دیدن فاطمه فراموش میکرد ، اما از فردا هر کی میآد توو این خونه ، زانوی غم بغل میگیره ...
_با اشکِ غسلِ نیمه شـب و گریه یِ کفن
_با تُربتی که مــانده نهـان گریه می کنم
_با رازِ سر گشوده یِ یک جسمِ پُر گریز
_با طفل آســـتین به دهان گریه می کنم
امیرالمومنین فرمود : مبادا بلند گریه کنید ، مبادا همسایه ها خبردار بشن ... مقتل میخوندم ، یه همچی شبی ، حتی اون دوتا نامرد ، اومدند درِ خونه ی امیرالمومنین ، گفتند ما شنیدیم کار فاطمه تموم شده ؟ فردا ، حتما ما باید بر فاطمه نماز بخونیم ها ... یاعلی نکنه بدون حضور ماها ، بخواهی برفاطمه نماز بخونی ؟ حالا ببین امیرالمومنین چه غُصه هایی داره امشب ؟
_همراهِ کوه صبر که امرِ سکوت کرد
( فرمود کسی بلند بلند گریه نکنه ، بچه ها ، آستین به دهان بگیرید ... )
_همراهِ کوه صــبر که امرِ سکـوت کرد
_اما گریست مویه کنان گریه می کنم
#شاعر_سعید_نسیمی
اسماء میگه ، من آب میریختم ، یه مرتبه دیدم صدای ناله علی بلند شد ، سر به دیوار گذاشته داره بلند بلند گریه میکنه ، آقاجان خودتون فرمودید که کسی بلند گریه نکنه ؟ صدا زد اسماء :
#آواز_دشتی
#گوشه_چوپانی
_تو زهـــرا بینی و مـــن روی نیلی
_تو صورت بینی و من جای سیلی
تازه فهمیدم چرا فاطمه وصیت کرده منو شبانه غسل بدهید ؟ شاید نمیخواسته زخم ها و کبودی ها رو علی ببینه ...
_تو می بینی علی را زار و خسته
_نمی بینــــی تو پهلوی شکـــسته
الان دستم به بازوی شکسته خورد ، تازه فهمیدم چرافاطمه از من رو میگرفت ؟ تازه فهمیدم دست بانو چرا بالا نمی اومد ؟ کار غسل فاطمه رو هر طوری بود به اتمام رسوند ، بندای کفن رو بست ، بعد صدا زد یتیمای فاطمه بیائید ... سیدا ، خدا نکنه توو این مجلس طفلی باشه ، مادرش از دنیارفته باشه ، صدا زد ، یتیمای فاطمه بیائید ، حسنین اومدند خودشون رو انداختند روی سینه ی مادر ، هر دوتا آنچنان ناله ی جانسوزی میزنند ، امیرالمومنین میگه دیدم بندهای کفن باز شد ، هر دو تا دستای فاطمه از کفن بیرون اومد ، این دوتا آقازاده رو در آغوش گرفت ...
یه مرتبه دیدم از زمین و زمان یه ندایی بلند شد ، یاعلی ، بچه هارو از مادر جدا کن ، آه ، ملائکه طاقت دیدن این صحنه رو ندارند ...
اما ... من یه بچه یتیمِ دیگه رو هم سراغ دارم ، نیمه های شب از خواب بیدار شد ، هی گریه میکرد ، هی ناله میزد ، هر چی عمه التماسش میکرد ، رقیه آرام باش ، گریه نکن ، صدا میزد عمه الان بابام رو توو خواب دیدم ، منو بغل گرفته بود ، خودش گفت الان میام پیشت ...
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ ، هر جا نشستی ، سه مرتبه ، از سُویدای دلت ، صدا بزن ، یا زهرا یازهرا یازهرا،،،
#فاطمیه #حضرت_زهرا
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش #مناجات خوانی
جلسه اول:
شرط اول: تسلط بر متن دعا و صحیح خوانی
#استاد_حاج_اسماعیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش #مناجات_خوانی
جلسه دوم:
شرط دوم: آشنایی با معانی دعا
#استاد_حاج_اسماعیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش مناجات خوانی
جلسه سوم
نکته سوم: خواندن ترجمه ی بعضی از عبارات دعا
#استاد_حاج_اسماعیلی
4_6037145347111783730.mp3
2.48M
#استاد_حاج_اسماعیلی
#روضه_در_همایون
#گوشه_شوشتری
اومد خدمت امام صادق (علیه السلام) ، عرض کرد یابن الرسول الله ، من فقیرم و بی چیز ، امام صادق (علیه السلام) فرمود : دیگه این حرفارو نزنی ، دیگه نگی من فقیرم ، گفت آقا من چیزی ندارم ، من بی چیزم ، من فقیرم ...
امام صادق (علیه السلام) فرمود : تو یک گوهری در وجودت داری که اگر تمام زیبای ها و نعمت های دنیا رو بهت بدهند ، حاضر نیستی اونو بفروشی ..
آقا من چی دارم که اینقدر گران قیمت ؟ آقا فرمود : آیا حاضری ذره ای از محبت مادر ما که در دلت هست رو با تمام نعمت های دنیا معامله کنی ؟
عرض کرد : نه یابن رسول الله
آیا حاضری قطره ای از اشکی که در عزای حسین (ع) ریختی را با همه زیبایی های دنیا معامله کنی ؟ نه یابن رسول الله ؛ حالا حرف من و شما هم این باشه امروز :
سرمایه ی محبت
زهراست دین من
من دین خویش را
به دو دنیا نمی دهم
گر مِهر و ماه را
به دو دستم نهد قضا
یک ذره از محبّت زهرا نمیدهم
#شاعر_استاد_موید
.
#روضه_حضرت_زهرا #فاطمیه
#دستگاه_ماهور
#استاد_حاج_اسماعیلی 🎤
✏️ #درامد
فاطمیه آمد و آن مونس و همدم کجاست
شمع میپرسد ز پروانه گل نرگس کجاست
✏️ #گشایش
در عزای مادرت یابن الحسن یکدم بیا
تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست
وجود نازنین پیغمبر ص فرمود: فاطمه جان، هر کس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را می آمرزد و در هر جای بهشت که باشم او را به من ملحق میکند
امشب این صلوات را با هم زمزمه کنیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک
✏️ #داد
هرکه با زهراست احساس سخاوت میکند
مور این وادی سلیمان را ضیافت میکند
دست پخت فاطمه نان است و نانش جذبه است
هر که شد یک بار سائل کمکم عادت میکند
فرشیان نه عرشیان هم رو به او میایستند
در میان خانهاش وقتی عبادت میکند
✏️ #خاوران
هرچه مولا مدح خود را کرد مدح فاطمه است
آینه از شان همتایش روایت میکند
روز محشر که بیاید کار دست فاطمه است
مرتضی میایستد زهرا قیامت میکند
✏️ #اوج
رشتهای از چادرش هم دست ما باشد بس است
رشتهای از چادرش آری قیامت میکند
آره والله همینطوره__ رشتهای از چادرش آری شفاعت میکند__ اما کدوم چادر؟... همون چادری که ابن شهرآشوب و قطب راوندی نقل میکنند :
یه روزی امیر المؤمنین محتاج به قرض شد... یه چادر پشمی از حضرت زهرا رو به یه مرد یهودی به امانت داد.. یه مقدار جو قرض گرفت
یهودیه چادر و برد تو خونهاش.. داخل حجره گذاشت.. نیمههای شب زن یهودیه دید تمام حجره نورانی شده.. شوهرش رو صدا زد.. هر دوتایی سراسیمه اومدن تو حجره... دیدند تمام این انوار مقدس از چادر حضرت فاطمه داره ساطع میشه.. همون شب خبر پیچید.. همه فامیل و همسایهها شون خبردار شدند.. تو روایت اومده هشتاد نفر یهودی اونشب مسلمان شدند
چادرت وقتی یهودی را مسلمان میکند
یک نگاهت عالمی را مثل سلمان میکند
اما بمیرم یه روزی اومد.. همین چادری که یهودی مسلمان کرد.. حسنین دیدند زیر دستوپا افتاده
یا زهرا
اینجا یه خانم بود وقتی از خواب بیدار شد دید نوری به آسمان ساطع شد و به برکت این نور مسلمان شد.. اما من یه خانم رو میشناسم.. نیمهشب از خواب بیدار شد.. دید از تنور خانه نوری به آسمان ساطع میشه... زن خولی میگه وقتی اومدم کنار تنور.. دیدم هودجی از آسمان به زمین داره نازل میشه.. یه بانوی قد خمیده ای روی هودج ایستاده.. یه حوریه ای صدا میزد راه بدید_ راه بدید.. فاطمهٔ زهرا برا دیدن سر فرزندش حسین میآید.. وقتی کنار تنور رسید دست برد میان تنور.. سر نورانی را بیرون آورد.. سر رو بغل گرفت و با گریه صدا زد
ولدی ولدی یا حسین.. أیها الشهید أیها مظلوم... قتلوا که وما عرفوک.. و من شرب الماء منعوک
... کشتنت ولی آبت ندادند..
حسین....
✏️ #ماهور_عربی
شب است و مادری پهلو شکسته
کنار مطبخ خولی نشسته
بریز ای دیده خون دل ز دیده
که رنگ از صورت زهرا پریده
بگوید از غمت در شور و شینم
حسینم وا حسینم وا حسینم
مولف فیش:حجت الاسلام سمیعی✍
#کرامات
.👇
241.9K
#زمزمه
#مناجات_با_خدا
#دستگاه_همایون
#استاد_حاج_اسماعیلی
به درگه تو روسیاهم
آمده با کوه گناهم
از کرمت نما نگاهم
بر گنه خود کردم اقرار
الغوث خلصنا من النار ³
دوباره دعوتم نمودی
صاحب نعمتم نمودی
دورم ز غفلتم نمودی
کردی مرا یا رب تو بیدار
الغوث خلصنا من النار ³
یا رب کسی جز تو ندارم
خزان شده بی تو بهارم
نگه نما بر قلب زارم
یا رب تویی محرم اسرار
الغوث خلصنا من النار ³
با این همه جرم و خطایم
از کرمت کردی صدایم
از رنج و غم بنما رهایم
آمده ام با جرم بسیار
الغوث خلصنا من النار ³
تو صاحب صبر و شکیبی
بر درد من یا رب طبیبی
مرا تو یاور و حبیبی
بنگر به من هستم گرفتار
الغوث خلصنا من النار ³
وای از من و این غفلت من
کم شده دیگر فرصت من
بنگر به حال حسرت من
یا رب منم عبد خطاکار
الغوث خلصنا من النار ³
خود آگهم اهل عذابم
باید کنی یا رب عقابم
بار دگر بده جوابم
یا رب تویی مرا مددکار
الغوث خلصنا من النار ³
غرق گنه، طاعت ندارم
جز جرم و معصیت ندارم
بهر عذاب طاقت ندارم
روزم شده همچون شب تار
الغوث خلصنا من النار ³
ریزد سرشکم همچو دریا
با تو کنم دوباره نجوا
شرمنده ام از تو خدایا
بنگر تو بر حال من زار
الغوث خلصنا من النار ³
#حاج_رضا_یعقوبیان
#ماه_رمضان
.
.
#شب_سوم_محرم
#روضه
#حضرت_رقیه
#فیش_روضه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا بنت ابی عبدالله
ای از سـفر برگشـته بابا، پیکرت کو؟
سـیمرغ قاف عاشـقی بال و پرت کو؟
بـر روی شــاخ نیـزه ها گل کرده بودی
حـالا که پـائین آمدی برگ و برت کو؟
از من نمی پرسی چه شد این چند روزه؟
از من نمی پرسی نشـاط دخترت کو؟
امشب، هر کی حاجت داره
هر کی گرفتاره
هر کی مریض داره
دامن این خانوم سه ساله رو بگیره
این خانوم ،باب الحوائجه
این خانوم،دردانه ی اربابمون سیدالشهدا ست.
فقط خدا میدونه، روضه ی این خانومِ سه ساله رو، کسایی میتونن درک کنن که تو خونه دختر یتیم داشته باشن،
فقط همسرانِ شهدا، میفهمن یتیم داری چقدر سخته،
همین چند سال قبل تو اصفهان، جنازه ی یکی از شهدا رو بعد چند سال، تو تفحص شناسایی کردند، گفت من مامور شدم به خانواده ی شهید اطلاع بدم، وقتی اومدم در زدم یه دختر جوانی اومد درو باز کرد،
گفتم منزل شهید فلانی؟
گفت بله، من دخترشم،
تا بهش گفتم جنازه ی پدر شما پیدا شده، شروع کرد گریه کردن، گفتم قراره فردا ظهر، جنازه رو بیاریم خونه ی شماها، بعد میریم برا تشییع، دیدم دختر شهید با گریه و التماس، صدا زد میشه جنازه ی بابامو فردا شب بیارید؟
گفتم ما برا فردا ظهر برنامه ریزی کردیم
دیدم خیلی گریه میکنه و التماس میکنه قبول کردیم،
فردا شب ، همینکه با جنازه رفتیم تو کوچه ، دیدم همه جا چراغونه، تعجب کردم ،سؤال کردم چه خبره؟
گفتن تو این کوچه امشب ، مجلس عروسی برپاست، اومدم در خونه ی شهید، دیدم مجلس عروسی تو همین خونه ست، وارد خونه شدیم خواستیم برگردیم ،
دیدم فرزند شهید با چادر سفید اومد جلوتر، گفت خیلی وقته چشم انتظارم،
همه سر سفره ی عقد منتظرن پدر عروس، بیاد زود باشید بابامو بیارید،
چند سال از شهادت گذشته فقط چند تا پاره ی استخوان، اینا رو آوردیم
این استخونا روگذاشت کنار سفره ی عقد، گفت به همه گفته بودم، بابام میاد سر سفره ی عقدم،
بابام بهم قول داده بود،
دیدید بابام اومده.
دلت آماده شده؟ببرمت خرابه ی شام
تو خرابه ی شام ، وقتی سر بابا رو آوردن ،
صدا زد :
یا عمتی هذا راس من؟
عمه جون،این سر کیه؟
صدا زد،
هذا راس ابیک الحسین،
این سر بابای غریبت حسینه،
سر بابارو تو دامن گذاشت، شروع کرد با باباش درد و دل کردن،
آوای قـــرآن خـواندنت لالای ام بود
بابا بابا...
قربان قرآن خواندنت ،پس حنجرت کو؟
آخه همینطور که با سر باباش حرف میزد هی با دستای کوچولوش سر بابا رو نوازش میکرد نمیدونم دستش به کجا رسید یه مرتبه صدا زد
لب های من مثـل لبت دارد ترک ها
با این لب عطشان بگو آب آورت کو؟
بـابـا ، سراغ از گوشـوار من نگیری!
من از تو پرسیدم مگر انگشترت کو؟
بابا....
یکی دو بیت دیگه درد و دلای رقیه رو بخونم هر کی میخاد گریه کنه بسم الله
این چند روزه هر کسی سوی من آمد
فریاد می زد خارجی پس زیورت کو؟
بعد از غروب واقعه همبـازی ام نیست
خیلی دلم تنگش شده، پس اصغرت کو؟
آن شب که افتادم ز نـاقه
همه ی روضه من همین دو بیته
آن شب که افتادم ز نـاقه بر روی خاک
حوریه ای دیدم شبیـه مادرت، کو (که او)
با گوشه ی چادر برایم روسری ساخت
می گفت ای دردانه ی من، معجرت کو ؟
دیگر بس است این غصه ها آخر ندارد
من را ببــر، گــر چه کبــوتر پر ندارد(۱)
یه مرتبه دیدن ،صدای روضه خونه خرابه قطع شد، دیگه صدای ناله ی رقیه نمیاد،
شاید اول گفتن خدا رو شکر، رقیه خوابش برد،
اما همینکه زینب اومد بالا سرش، دید سر یه طرف ،رقیه یه طرف، اینقدر غصه ی باباشو خورده، از غصه دق کرده ، هر جا نشستی ناله بزن
یا حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)✍مصطفی هاشمی نسب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه
#آواز_شورمحلی
#استاد_حاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
👇
.
❁﷽❁
#روضه_حضرت_عبدالله علیه السلام
#آواز_بیات_اصفهان
#آواز_شورمحلی
#شب_پنجم_محرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا اباعبدالله
و علی الارواح التی حلت بفنائک
حال دل خیلی خرابه، کار دل ناله و آهه
شب پنجم محرم، دل ما تو قتلگاهه
امشب و فردا شب مهمان سفره ی با کرم امام مجتبی هستیم این دو شب متعلق به فرزندان امام مجتبی ست تو این دو شب، هر موقع اشکاتون جاری میشه هم امام مجتبی هم آقامون سیدالشهدا به چشماتون نگاه میکنند
روضه ی امشب دیگه مقدمه نداره، از همین اول مجلس ،دلتو میبرم تو گودال قتلگاه
هر طوری بلدید برا یتیم امام مجتبی گریه کنید
چقدر تیر چقدر سنگ، چقدر نیزه شکسته
روی خاک، تو موجی از خون، یوسف زهرا نشسته
اون کیه میره تو گودال، گمونم یه نوجونه
مثل بچه شیر می مونه، وقتی که رجز می خونه
میگه من هنوز نمردم، که عمومو دوره کردید
سی هزار گرگ، دور یک شیر، به خدا خیلی نامردید
وقتی رسید تو گودال قتلگاه، دید یه نامردی ،شمشیرشو بالا برده ،فرق عمو رو نشانه گرفته، صدا زد : يابن الخبیثه اتقتل عمی
تو میخوای عموی منو بکشی، مگه من مرده باشم، من نوه ی همون مادری هستم که خودشو سپر امامش کرد من نوه ی پهلوون خیبر شکن علی هستم
میگه من هنوز نمردم، که عمومو دوره کردید
سی هزار گرگ، دور یک شیر، به خدا خیلی نامردید
از امامش مثه مادر، تو بلا دفع خطر کرد
جلوی طوفان شمشیر، لاله دستشو سپر کرد
نامرد شمشیرشو پایین آورد عبدالله دستشو بالا برد سپر بلای عمو کرد تیغ شمشیر دست عبدالله رو گرفت، دست این آقازاده ، به پوست آویزان شد اینجا بود به یاد بازوی ورم کرده ی مادرش فاطمه ی زهرا صدا زد وا اماه، یعنی مادرجان، ببین منم مثل تو دستمو برای دفاع از ولایت دادم
توی خون داره می خنده، عمو جون دیدی که مَردم
اگه تو خیمه می موندم، جون عمه دق می کردم
خدارو شکر نمی مونم، تو غروب قتل و غارت
مثه بابام نمی بینم، سوی ناموسم جسارت
خدا رو شکر نمی بینم، دست عمه رو می بندن
پای نیزه ی ابالفضل، به اسیری مون می خندن(۱)
تا ضربه رو خورد افتاد تو بغل ابی عبدالله، ابی عبدالله داره آرومش میکنه غصه نخور عبدالله، الان میری پیش بابات، الان مادرم فاطمه میاد، یه چند لحظه گذشت دیدن نامرد، حرمله پیدا شد نمیدونم یکی دو قدم دیگه تیر و کمان برا چیه؟ تیرو تو چله ی کمان گذاشت گلوی نازک عبدالله رو نشانه گرفت آنچنان تیرو زد گلوی عبدالله به شانه ی ابی عبدالله دوخته شد.
هر جا نشستی ناله بزن یا حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)✍محسن عرب خالقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
#آواز_بیات_اصفهان
#آواز_شورمحلی
#استاد_حاج_اسماعیلی
.👇
روضه حضرت علی اصغر_ماهور.mp3
10.11M
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#دستگاه_ماهور از اول با گوشه داد
#آواز_شورمحلی از اواخر روضه
#استاد_حاج_اسماعیلی
.
#روضه_حضرت_علی_اکبر [علیه السلام]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا اباعبدالله
و علی الارواح التی حلت بفنائک
بخوان به گوش سحرها اذان علی اکبر
بخوان دوباره برایم بخوان علی اکبر
آدم هر مصیبتی که ببینه بعد یه مدتی فراموش میکنه ، داغ پدر میبینه داغ مادر میبینه یه چند روزی که میگزره فراموشش میکنه، اما یه داغیه هیچ موقع ، نمیتونه فراموشش کنه اونم داغ مصیبت جوانه،
خدا نکنه کسی تو این مجلس داغ جوان دیده باشه
از امیرالمومنین سوال کرد: آقاجان، محاسن مبارک شما سپید شده چرا شما خضاب نمیکنید؟! ما دیدیم پیغمبر اکرم محاسن مبارکشونو خضاب میکردن
آقا امیرالمومنین یه نگاهی بهش کرد فرمود مگه نمیدونی من داغدارم، گفت آقاجان ، کدام داغ؟ کسی از دنیا نرفته، دید امیرالمومنین همینطور بغض گلوشو گرفته، فرمود مگه نمیدونی من داغدار مصیبت فاطمه ی زهرام، من هنوز مصیبت زهرام رو فراموش نکردم
داغ جوان، کمر آدمو خم میکنه
از همینجا بریم کربلا
اون لحظه ای که ابی عبدالله اومد کنار بدن علی اکبر، سر علی اکبرو رو زانو گذاشت دلش آرام نشد
دوباره داغ پیمبر تحملش سخت است
نرو جوانی حیدر، بمان ، علی اکبر
به دست غصه نده چشم دخترانم را
تمام دل خوشی کاروان ، علی اکبر
عصای پیری بابا مقابلم نشِکن
توان بده به منِ ناتوان علی اکبر
سر علی رو به سینه چسبانید دلش آرام نشد ، صدا زد
کنار جسم تو رسم جهان عوض شده است
نشسته پیر ، کنار جوان ، علی اکبر
یه مرتبه دیدن ابی عبدالله خم شد صورت گذاشت رو صورت علی اکبر،
هی ناله میزد ولدی علی
بریده گریه امانِ مرا کنار تنت
میان هلهله ها الامان علی اکبر
اگر چه پهلوی تو یاد مادر افتادم
شکسته کوفه سرت را چنان علی... اکبر
حمید بن مسلم میگه دیدم از خیمه ها یه بانوی مجلله ای داره بسر زنان میاد گاهی صدا میزنه وای برادرم، گاهی صدا میزنه وای پسر برادرم، سؤال کردم این خانوم کیه؟ گفتن این زینب دختر علیه، اومد تا کنار نعش علی اکبر، تا حسین صدای زینبو شنید لحن کلامش عوض شد
صدا زد ،علی اکبر
خیز از جا آبرویم را بخر
علی اکبرم
عمه را از بین نامحرم ببر
صدا زد جوونای بنی هاشمی بیاید من عمه تون زینبو برمیگردونم شما برادرتون علی اکبرو بردارید،
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را تا در خیمه رسانم
ناله بزن یا حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)✍عطیه سادات حجتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر(علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
.👇
روضه حضرت علی اکبر 8محرم.mp3
9.2M
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#دستگاه_ماهور از اول با گوشه خاوران و اوج
#دستگاه_همایون از 5:40 به بعد
#استاد_حاج_اسماعیلی
دعای توسل_ بیات اصفهان.mp3
19.28M
قرائت #دعای_توسل
#آواز_بیات_اصفهان
#استاد_حاج_اسماعیلی
سه شنبه 3مهر1403
شب تولد شهید محمدعلی مبارک در کنار مزار شهید