eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔳 شهادت حضرت مسلم بن عقیل(ع) در نقل الفتوح پس، عبيد الله روى به جانب مسلم كرد و گفت: و تو اى پسر عقيل! تقرير كن كه چرا بدين شهر آمدى بعد از آنكه احوال و اعمال اين شهر منتظم بود، پريشان ساختى؟ مسلم گفت: نه من به جهت متفرّق گردانيدن مردمان اين شهر اينجا آمده ‏ام و لكن چون شما قوانين بد نهاديد و رسم فراعنه مصر و روم و ايران پيش گرفته با مردمان زندگانى خلاف سنّت مى‏كرديد و امر معروف به كلى منسوخ شده بود و كسى از منكر نهى نمى‏كرد، اميرالمؤمنين* حسين (ع) مرا بدينجا فرستاد تا مراسم امر معروف و نهى منكر را احيا كنم و هم مردمان را به حكم خداى تعالى و سنّت محمّد مصطفى (ص) خوانم. به حكم آنكه بعد از واقعه اميرالمؤمنين على (ع) خلافت حقّ ماست و شما را اين حال معلوم است، خواهيد راضى باشيد بر اين سخن خواهيد نباشيد. اوّل كس كه بر اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب (ع) كه امام بر حق و خليفه مطلق بود، بيرون آمد، شما بوديد. مثل ما و شما همچنان است كه خداى تعالى در قرآن مجيد مى‏فرمايد: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. عبيد الله بن زياد چون اين كلمات بشنيد، زفان وقاحت دراز كرد و از خدا و رسول(ص) نينديشيده بر اميرالمؤمنين على (ع) و حسين (ع) و مسلم(ع) دشنامها داد و سخنان ناسزا گفت. پس، مسلم گفت: خاكت بر دهان باد. تو و پدر تو و آن كس كه تو را امارت داد، بدين سخنان سزاواريد. اى دشمن خداى، پدر تو را از ياد پدرى نبود تا آنكه معاويه پا از دايره مسلمانى بيرون نهاده زياد ولد الزنا را به خود ملحق ساخت و معنى الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ به ظهور آورد. آنچه خواهى بكن و بگوى. ما از اهل بيت نبوتيم و بلايا هميشه بر سر ما موكّل است و بدان راضى باشيم. عبيد الله خشمناک گفت: او را بر بام كوشک بريد و گردن بزنيد. مسلم گفت: اگر تو از قريش بودى و ميان من و تو قرابتى صورت بستى، مرا چنين نكشتى و اگر تو پسر [پدر] خود بودى، چنين عداوت با خاندان نبوّت روا نداشتى. از اين سخنان خشم عبيد الله زيادت شده، مردى را از اهل شام كه مسلم در اثناى محاربه او را زخمى بر سر زده بود، بخواند و او را گفت: مسلم را بگير و بر بام كوشک بر و به دست خويشتن گردن او بزن و كينه خويش از او باز خواه. آن مرد مسلم را دست بگرفت و بر بام كوشک برد. مسلم در راه تسبيح مى‏گفت و كلمه استغفار بر زفان مى‏راند و مى‏گفت: أللّهمّ احكم بيننا و بين قوم خذلونا. پس، شامى او را بنشاند و سر مباركش از تن جدا كرد- رحمة اللّه عليه. آنگاه مدهوش‏وار از بام فرود آمد و نزد پسر زياد شد. عبيد الله چون او را بدان حال بديد، گفت: تو را چه مى‏شود؟ مسلم را كشتى؟ گفت: بلى كشتم. امّا، مرا عجب عارضه‏ اى پيش آمد. چون او را گردن زدم، مردى سياه فام كريه منظر را ديدم كه لب خويش به دندان گرفته و به خشم در من مى‏نگريست و به انگشت به من اشاره مى‏كرد، چنان از او بترسيدم كه از هيچ چيز در عمر خويش چنان نترسيده بودم. عبيدالله خنديد و گفت: اين كارى بود كه هرگز نكرده بودى از آن سبب پريشان خاطر شدى. سهل باشد، دل به خويش آر و مترس. *طبق روایات و اعتقادات شیعی، سزاوار نیست لقب امیرالمومنین جز برای حضرت امام علی علیه السلام استفاده شود. 📚منبع: ترجمه الفتوح، ص۸۶۳ ۱۴۴۴ .
. 🔳 روضه خوانی در آخر عمر مرحوم حاج شیخ رمضان علی قوچانی از علمای معروف و ائمه جماعت، موصوف به زهد و ورع و تقوای مسجد گوهرشاد بودند ایشان بیمار و مشرف به مرگ شدند و اقوام و ارحام و دوستان آمده بودند که او را تشییع کنند، ناگهان مشاهده کردند که ایشان حرکت کرده و بار دیگر چشم به جهان گشود و با صدای ضعیف همه را دور خود فراخوانده و گفت: بیایید برایتان روضه بخوانم، همه تعجب کردند چون ایشان منبری و روضه خوان نبودند. فرمودند: « الان صحرای محشر را دیدم و هاتفی به صدای بلند اعلام کرد که حاج شیخ رمضان علی قوچانی اهل بهشت است به سوی بهشت برود.» پس من دیدم دری به سوی بهشت باز است و جماعتی بسیار در صف طولانی ایستاده که به نوبت بروند، گفتند: این صف علما می باشد. من در اواخر صف بودم تا نوبت به من برسد هلاک می شوم به عقب نگاه کردم و در دیگری را دیدم به سوی بهشت باز است ولی این در خلوت است، با خود گفتم: من که اهل بهشتم از این در نشد از آن در می روم پس به سوی آن در آمدم نزدیک شدم، دیدم دربان جلوی من را گرفت و گفت: نمی شود، این در مخصوص اهل منبر و روضه خوان های حضرت حسین (ع) است تو که روضه خوان نیستی. پس متحیر بودم، دیدم حاج میرزا عربی خوان معروف به ناظم، سوار اسب از بهشت بیرون آمد رفتم جلو سلام کردم و گفتم: من را کمک کن و به بهشت ببر. گفت: نمی توانم چون این در مخصوص روضه خوان هاست. اصرار کردم گفت: یک راه دارد من از اسب پیاده می شوم و می نشینم و تو روضه بخوان و من مستمع می شوم و شاید بتوان به این وسیله تو را ببرم، آن گاه پیاده شد و نشست و من برای او روضه خواندم پس برای شما هم روضه می‌خوانم. سپس بعد از چند کلمه روضه خواندن از دنیا رفت. 📚 منبع: معجزات و کرامات امام حسین(ع)، عباس عزیزی، صفحه ۳۰۹، به نقل از گنجینه دانشمندان، ج۹، صفحه ۲۶۳ ۱۴۴۴ .
. 🔳 ورود کاروان حسینی به کربلا در نقل الفتوح چون اميرالمؤمنين* حسين (ع) بر زمين كربلا فرود آمد، فرمود تا بارها بر يک طرف از آب فرات بنهادند و خيمه‏ها بر پا كردند. برادران و پسران عمّ او هر يک به جهت خود خيمه بزدند چنانچه خيام اصحاب و موالى آن حضرت اطراف خيمه اميرالمؤمنين حسين (ع) بود. چون ساعتى در خيمه‏ ها بياسودند، اميرالمؤمنين حسين (ع) شمشير خويش اصلاح مى‏فرمود و اين اشعار با خود مى‏خواند: يا دهر افّ لك من خليل کم لك بالإشراق(۱) و الأصيل‏ من صاحب أو طالب قتيل و الدهر لا يقنع بالبديل و إنّما الأمر إلى الجليل و كلّ حىّ سالك السبيل خواهران آن حضرت زينب(س) و امّ كلثوم آواز آن سرور را شنيدند و گفتند: اى برادر! اين سخن سخن كيست كه يقين دانسته است كه او را خواهند كشت؟ حضرت فرمود: لو ترك القطا [ليلة] لنام. زينب(س) گفت: وا ثكلاه؛ اى كاشكى مرده بودم تا اين روز را نمی دیدم. وفات جدّ خويش محمّد مصطفى (ص) بديدم، وفات پدر خويش على مرتضى (ع) مشاهده كردم، وفات مادر پاكيزه خود فاطمه زهرا(س) را ديدم و به فراق او مبتلا بودم، محنت وفات برادر خويش حسن مجتبى (ع) بكشيدم و حال برادرم حسين (ع) كه در جهان او را دارم مرا چنين سخنى مى‏گويد و خبر وفات خويش مى‏دهد، هلاک از من برآمد. واى بر اين جان درمانده به چنگال بلا و مشقّت. زينب(س) اين سخنها مى‏گفت و مى‏گريست و ساير اهل بيت به مرافقت او مى‏گريستند. امّ كلثوم مى‏گفت: وا محمّداه وا عليّاه بعدك يا أبا عبد اللّه. اميرالمؤمنين حسين (ع) ايشان را دلدارى مى‏داد و مى‏فرمود: صبر كنيد اى خواهران من و به قضاى خداى تعالى راضى باشيد كه خداى تعالى هيچ آفريده را در زمين و آسمان حيات ابد نداده و نخواهد داد بلكه همه فانى شوند. كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ. خداى تعالى همه را به كمال قدرت بيافريد و به مشيّت و ارادت خود نيست خواهد كرد. اى عزيزان، جدّ و پدر و مادر و برادر من از من بهتر و عزيزتر بودند همچنان طعم مرگ چشيدند و به زير خاک شدند. جمله عالميان كه از وفات محمّد مصطفى (ص) برانديشند، مرگ بر دل ايشان خوش شود. پس فرمود: اى خواهران، اى امّ كلثوم، اى زينب و اى فاطمه، چون مرا بكشند، زينهار زينهار تا جامه پاره نكنيد و روى مخراشيد و سخنى كه نبايد گفت، مگوييد كه در آن رضاى خداى تعالى نباشد. *طبق روایات و اعتقادات شیعی، سزاوار نیست لقب امیرالمومنین جز برای حضرت امام علی علیه السلام استفاده شود 📚منبع: ترجمه الفتوح، ص۸۸۵ ۱۴۴۴ .
. 🔳 شهادت سیدالشهداء(ع) در نقل الفتوح پس، روى به اهل كوفه آورد و فرمود: اى اهل كوفه! واى بر شما. كشتيد اهل بيت پيغمبر خود را و بر برنا و پير ابقا نكرديد و در ريختن خون ما مبالغه و غلوّ كرديد حال آنكه شما جميعا مى‏دانيد كه ما كيستيم و مى‏دانيد كه دشمنى شما با كيست. نه شما مرا طلبيديد و عهدها كرديد؟ چون رضاى شما را بر جناح عجلت و قدم مسارعت پيش آمدم، شمشيرهايى كه به جهت اعداى دين نگاه داشته و مهيّا كرده بوديد، روى به من آورديد و با دشمنان من در ساختيد بى آنكه از جانب من در رعايت حقّ شما اهمالى رود و يا از من گناهى در وجود آيد. يا ليت كه پيش از آنكه با دشمنان يار شويد، مرا اعلام مى‏داديد و از كيفيّت نقض عهد اطلاع مى‏داديد تا من عزم آمدن بدين جانب فسخ كردمى. واى بر شما چون آمدم، خود را پروانه‏وار بر شمع بيعت زديد و چراغ ايمان خود را به دست خود خاموش كرديد. آن حضرت اين سخنان مى‏فرمود و از كسى جوابى شنيده نمى‏شد. بعد از آن، آن حضرت شمشير بكشيد مانند كسى كه دل از جان برگرفته باشد و از حيات نوميد شده باشد، روى بدان قوم آورده مبارز خواست و جمعى را از آن طايفه به زخم شمشير به دار البوار فرستاد. آخر شمر ذى الجوشن با فوجى انبوه از سوار و پياده روى بدو آورد. امير المؤمنين*‌ حسين (ع) ساعتى به تنهايى با آن گروه انبوه جنگ كرد. ايشان در ميان او و اهل حرم جدايى افگندند و آنگاه روى به خيمه‏هاى اهل بيت رسول خدا (ص) آوردند. آن حضرت از اين معامله برآشفت و آواز داد: اى آل أبو سفيان، گرفتم كه شما را دين نيست آخر نه از عربيد؟ از عار نمى‏انديشيد كه تعرّض حرم من مى‏كنيد؟ شمر آواز داد: اى حسين! چه مى‏گويى و مقصود تو چيست؟ فرمود: چرا متعرض اهل بيت من مى‏شويد؟ مقصود شما كشتن من است اينک اينجا ايستاده‏ام و با شما جنگ مى‏كنم نگذاريد كه كسى حوالى خيمه‏هاى حرم من گردد. شمر گفت: اى پسر فاطمه! التماس تو به اجابت مقرون است. پس، بانگ بر آن جماعت زد كه سوى خيمه‏هاى او مى‏رفتند و گفت: باز گرديد و بدان خيمه ‏ها هيچ تعلّق مسازيد و روى به حسين (ع) آوريد كه غرض جز او نيست. 📚منبع: ترجمه الفتوح، ص ۹۰۹ ۱۴۴۴ .
. 🔳 شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) در نقل الفتوح چون عمر سعد حسين بن على (ع) را بدان حالت بديد، اسب به نزديک او راند و بالاى سر او بايستاد و ياران خويش را گفت: فرود آييد و كار او تمام كنيد و سر از پيكر او جدا سازيد. نصر بن خرشة الصنانىّ فرود آمد و او أبرص بود. پس، به نزد آن حضرت رفت و محاسن مبارک آن سرور بگرفت و خواست كه سر از تن آن حضرت ببرد. اميرالمؤمنين* حسين (ع) فرمود: تو آن سگ أبرصى كه تو را به خواب ديده‏ام. نصر گفت: مرا چنين مى‏گويى؟ پس شمشير به گلوى مبارک او نهاده مى‏ماليد و مى‏گفت: أقتلك اليوم و نفسى تعلم علما يقينا ليس فيه مزعم‏ أنّ أباك خير من يكلّم بعد النبىّ المصطفى المعظّم أقتلك اليوم و سوف أندم و أنّ مثواى غدا جهنّم و قوّت بر شمشير مى‏كرد و نمى‏بريد. عمر سعد در خشم شد و مردى كه بر دست راست او ايستاده بود و نام او خولى بن يزيد الأصبحى، آن ملعون را گفت: برو و كار حسين (ع) را تمام كن. و خولى از اسب فروجست و سر مبارک فرزند رسول خدا (ص) و قرّة العين على مرتضى (ع) و سرور سينه فاطمه زهرا را از تن جدا ساخت. *طبق روایات و اعتقادات شیعی، سزاوار نیست لقب امیرالمومنین جز برای حضرت امام علی علیه السلام استفاده شود 📚منبع: ترجمه الفتوح، ص ۹۱۱ ۱۴۴۴ . .
. 🔳 مصیبت علی اکبر علیه السلام در غزل حافظ مرحوم حجّت الاسلام و المسلمین سید ضیاءالدین درّی یکی از وعاظ و اهل منبر درجه اول تهران و استاد علوم معقول بود. معمولاً در تهران رسم بر این بوده که اگر واعظی را برای یک دهه منبر رفتن در مجلسی دعوت می کردند، در شب آخر نیز وی را برای همین دهه در سال بعد دعوت می‌کردند. در آخرین سالی که مرحوم درّی در قید حیات بود یک شب از دهه محرم (شب هشتم یا نهم) جوانی از ایشان پرسید: مراد از این شعر حافظ چیست؟ مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد مرحوم درّی در جواب وی گفت: توضیح آن را بر فراز منبر می‌دهم تا برای مستمعین سودمند باشد. چون به منبر رفت به داستان نهی آدم ابوالبشر از خوردن گندم و نیز ماجرای نان جوین خوردن حضرت علی (ع) در تمام مدت عمر اشاره کرد و گفت: مراد از لفظ شیخ در این بیت حضرت آدم است که وعده نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد، ولی به آن وفا نکرد و گندم را خورد و مراد از پیرمغان حضرت علی علیه السلام است که در تمام مدت عمر نان گندم نخورد و در واقع او به وعده عدم تناول گندم وفا کرد. این مجموعه تفسیر شعر حافظ بود که نام برده بر فراز منبر شرح داد، قبل از پایان سال مرحوم درّی از دار دنیا به عالم عقبی کوچ نمود و نتوانست در دهه محرم سال بعد در آن مجلس شرکت کند، درست در سال بعد و در همان شب از دهه محرم که این جوان در مورد شعر حافظ از مرحوم درّی سوال کرد، آن واعظ فاضل را در عالم رویا دید که به نزدش آمد و گفت: ای جوان! تو در سال قبل در چنین شبی از من معنای شعری را پرسیدی و من آنگونه پاسخ دادم ولی چون به این عالم آمده‌ام شرح آن به شیوه‌ای دیگر برایم منکشف شده است. مراد از شیخ حضرت ابراهیم (ع) و منظور از پیرمغان حضرت سیدالشهدا (ع) می‌باشد و مقصود از وعده، ذبح فرزند است که حضرت ابراهیم (ع) بدان امر خداوند وعده وفا داد، اما حقیقت وفا را حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا با ذبح فرزندش حضرت علی اکبر (ع) انجام داد، فردای آن شب این جوان در آن مجلس معمولی همه ساله مرحوم درّی آمد و ماجرای خواب را برای حاضرین در مجلس تعریف کرد که با بیان آن، انقلابی در مجلس مذکور روی داد. (۱) 📚منبع: معجزات و کرامات امام حسین(ع)، اثر عباس عزیزی، صفحه ۲۸۷؛ به نقل از روح‌ مجرد، صفحه ۴۵۵ ۱۴۴۴ .
🔳 امام زمان (عج) درمیان عزاداران حسینی شاید بعضی از بی خردان متوجّه اهمّیت عزاداری برای حضرت سیّدالشّهدا(ع) نشوند و ندانند که ده ها حدیث در اهمیت عزاداری برای حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) رسیده است و حتّی تمام علما و مراجع تقلید خودشان به آن مبادرت می کرده اند و یکی از وسایل تشرف به محضر حضرت بقیه الله روحی فداه را گریه بر حضرت سید الشهدا(ع) می دانسته اند. در سال ۱۳۳۳ که برای تحصیل به نجف اشرف مشرف بودم و با جمعی از علما اعلام پیاده به کربلا می رفتم در بین راه به محلی به نام طویرج که با کربلای معلا بیشتر از چهار فرسخ فاصله نداشت رسیدیم. یکی از علمای بزرگ به من می گفت: روز عاشورا دسته های سینه زن از این جا به کربلا حرکت می کنند و جمعی از علما و حتی بعضی از مراجع به آنها ملحق می شوند و با آنها سینه می زنند. سپس آن عالم بزرگ به من می گفت: روز عاشورایی بود که من با دسته ی طویرج به سوی کربلا می رفتم، در میان سینه زن ها یکی از مراجع تقلید فعلی که آن وقت از علمای بزرگ اهل معنی محسوب می شد با کمال اخلاص و اشک جاری مشغول سینه زندن بود. من از آن عالم بزرگ سؤال کردم که شما به چه دلیل علمی این کار را انجام می دهید؟ فرمود: مرحوم علامه سید بحرالعلوم روز عاشورایی با عده ای از طلاب از کربلا به استقبال دسته سینه زنی طویرج می روند، ناگهان طلاب می بینند مرحوم سیّد بحرالعلوم با آن عظمت و مقام شامخ علمی مثل سایر سینه زن ها سینه می زند. طلابی که معظّم له به استقبال آمده بودند هرچه می کنند که مانع از آن همه احساسات پاک و محبت بشوند میسر نمی گردد. بالاخره عده ای از طلاب برای حفظ سیّد بحرالعلوم اطراف ایشان را می گیرند که مبادا زیر دست و پا بیافتد و ناراحت شود، بعد از اتمام برنامه سینه زنی بعضی از خواص از آن عالم بزرگ می پرسند: چگونه شد که شما بی اختیار وارد دسته ی سینه زنی شدید و آن گونه مشغول عزاداری گردیدید؟ فرمود: وقتی به دسته سینه زنی رسیدم، دیدم حضرت بقیة الله عجّل الله تعالی فرجه الشّریف با سر و پای برهنه میان سینه زن ها به سر و سینه می زنند و گریه می کنند، من هم نتوانستم طاقت بیارم؛ لذا در خدمت آن حضرت مشغول سینه زدن شدم. 📚منبع: معجزات و کرامات امام حسین(ع)، اثر عباس عزیزی، صفحه ۲۸۳، به نقل از ملاقات با (عج)، صفحه ۲۵۶ ۱۴۴۴
. 🔳 وقایع شب عاشورا در نقل الفتوح امام حسين* (ع) آن ساعت نشسته بود و سر بر زانو نهاده و در خواب بود. خواهر آن حضرت زينب خاتون بر سر بالين برادر آمد و گفت: يا ابن رسول الله، اى برادر، لشكر خصم آمدند. اينك نزديک رسيدند. حسين بن على (ع) فرمود: اى خواهر، در اين لحظه كه چشم من گرم شد جدّ خود محمّد مصطفى (ص)، پدر خويش على مرتضى (ع)، مادر پاكيزه سيرت خود فاطمه زهرا و برادر والا گهرم حسن مجتبى (ع) را به خواب ديدم كه همه با هم بودند و مرا گفتند اى حسين! خوشدل باش كه هم در اين نزديكى به نزد ما خواهى آمد، اين سخن از ايشان مى‏شنودم كه تو مرا بيدار كردى. اى خواهر، يقين بدان كه مفارقت شما نزديك آمده است. زينب فرياد برآورد و طپانچه بر وى زد و نوحه و زارى آغاز نهاد. آن حضرت فرمود: اى خواهر! خاموش باش و زارى مكن كه اگر اين قوم آواز تو بشنوند، شماتت كنند. پس، روى به برادر خويش عبّاس آورد و گفت: اى برادر، برو و از اين قوم بپرس كه به چه كار آمده‏ايد؟ عبّاس به برادران خويش فرمود: با من باشيد. پس همگى برنشستند و برابر لشكر عمر سعد شدند و پرسيدند: غرض آمدن شما چيست؟ گفتند: فرمان عبيد الله رسيده است كه بيعت يزيد بر حسين بن على (ع) و برادران او عرضه كنيد اگر قبول كنند، فهو المراد و الّا با ايشان جنگ كنيد. عبّاس گفت: ساعتى صبر كنيد تا بازگردم و حسين (ع) را خبر دهم. آن قوم جابه ‏جا توقّف كردند. عبّاس نزديک برادر آمد و سخن ايشان باز گفت. آن حضرت سر در پيش افکند. عبّاس ايستاده بود و اصحاب اميرالمؤمنين با اين قوم سخن همى گفتند. حبيب بن مظاهر الأسدى ايشان را مى‏گفت: بد قومى خواهيد بود روز قيامت كه به حضرت بارى تعالى رسيد؛ چه فرزند پيغمبر او، اهل بيت اتقيا، شيعه ابرار، و اصحاب اخيار او را كشته باشيد. و حسين (ع) تشنه لب نشسته بود و در كار جنگ با آن قوم انديشه مى‏كرد. پس، برادر خود عبّاس را فرمود: اى برادر، مى‏خواهم كه يک امشب كه در پيش است عبادت كنم و از خداى تعالى آمرزش خواهم و از او- جلّ و علا- در اين محاربه با اين جماعت مدد و معونت و ظفر و نصرت طلبم. تو را به نزد اين قوم مى‏بايد رفت و از ايشان درخواست كرد كه يک امروز باز گردند و امشب ما را مهلت دهند تا فردا بامداد روى به كارزار آريم. عبّاس به نزد آن قوم آمد و اين معنى با ايشان باز گفت و التماس كرد كه باز گردند و باقى آن روز و آن شب مهلت دهند. عمر سعد شمر را گفت: چه مصلحت مى‏بينى، ايشان را مهلت دهيم يا نه؟ شمر گفت: امير تويى من چه دانم؟ عمر سعد گفت: كاشكى من امير نبودمى و در اين مهلكه نيفتادمى. عمرو بن حجّاج زبيدى گفت: سبحان الله! اگر اين جماعت كه ما را به ايشان جنگ فرموده‏اند، ترک بودندى اين قدر درخواست كردندى، واجب بودى كه التماس ايشان به اجابت مقرون داشتندى فكيف كه اهل بيت محمّد مصطفايند. عمر گفت: ايشان را خبر دهيد كه اين التماس شما را به اجابت مقرون داشتم و تا فردا بامداد مهلت دادم. آنگاه گفت تا لشكر بازگردند. چون لشكر عمر سعد بد گهر بازگشت، اميرالمؤمنين حسين (ع) آن شب را در طاعت و عبادت زنده داشت. گاه در ركوع و گاه در سجود مى‏گريست و تضرّع مى‏كرد و از خداى تعالى آمرزش و عفو مى‏خواست. برادران، اصحاب، اهل بيت و شيعه او همچنين آن شب را در طاعت و عبادت بودند. از ايشان آن شب هيچ كس نخفت. همه در نماز بودند و از خداى تعالى آمرزش مى‏طلبيدند. 📚منبع: ترجمه الفتوح، ص ۹۰۱ ۱۴۴۴ .
🔳 غارت لباس های حضرت حسین علیه السلام در نقل الفتوح القصّه چون حسين بن على (ع) به درجه شهادت فائز شد، شخصى از بنى تميم، نام او أسود بن حنظله شمشير حسين (ع) برگرفت و جعونة بن الجونة الخضرمىّ جامه از تن مبارک آن حضرت بيرون كرد و در پوشيد در حال أبرص شد و موى سر او فرو ريخت. پس، أبحر بن العمر الجرمىّ ازار از پاى او بيرون كرد و در پوشيد در حال زمين گير شد و از جاى نتوانست برخيزد و تا آخر عمر بر پاى‏ نخواست. جابر بن يزيد الأزدى دستار آن حضرت برگرفت و بر سر پيچيد در حال به علت جذام مبتلا شد. مالك بن بشر الكندى زره او در پوشيد هم در حال معتوه شد و ديوانه ‏سار گشت و ندانست كه چه گويد و چه كند. القصّه مقارن آن حال غبارى سرخ پديد آمد و جهان تاريک شد چنانچه مردمان يکديگر را نمى‏ديدند. گمان بردند كه مقدمه عذاب خداى تعالى است و همين ساعت عذاب نازل خواهد شد. ساعتى همچنان بود. پس، آن غبار و ظلمت منجلى شد و اسب حسين (ع) به هر جانب مى‏دويد. پس، باز آمد و موى پيشانى خود را در خون حسين (ع) بماليد و شيهه‏ها زد. چون خواستند كه او را بگيرند، بگريخت و گرد خيمه ‏هاى زنان مى‏دويد و شيهه مى‏زد. چون اهل بيت حسين (ع) صداى اسب آن سرور را شنيدند، پنداشتند كه حسين (ع) از ميدان مراجعت كرده است. لهذا اطفال و خواهران آن جناب از خيمه ‏ها بيرون دويدند، ديدند كه اسب حسين (ع) بى صاحب و غرقه به خون گرد خيمه ‏ها همی گردد و شيهه همى زند، دانستند كه حال چيست. پس، آواز نوحه و فرياد برآوردند. زينب نوحه مى‏كرد و طپانچه بر روى مى‏زد و مى‏گفت: وا محمّداه، خبر ندارى كه با حسين (ع) تو چه رفت و بر چه صفت او را كشته ‏اند و جسد مطهّرش را در صحرا انداخته ‏اند. وا محمّداه، اهل بيت تو اسيران شده‏اند و فرزندان تو در صحرا بى‏فريادرس مانده و دشمن و دوست بر ايشان مى‏گريند. 📚منبع: ترجمه الفتوح، ص ۹۱۲ ۱۴۴۴ .
. 🔳 غارت خیام مخدرات حسینی در نقل الفتوح پس، شمر بيامد و در حوالى خيمه ‏هاى عورات بايستاد و لشكر را گفت فرود آيند و در خيمه روند و هر چيز كه يابند برگيرند. لشكريان خود را در خيمه ‏ها انداختند و هر چه يافتند از قليل و كثير برگرفتند. شمر ذى الجوشن در خيمه‏اى كه على بن حسين (ع) در بستر بيمارى تكيه داشت، درآمد و شمشير كشيده خواست كه او را به قتل رساند، حميد بن مسلم گفت: سبحان الله! از سر قتل اين جوان بيمار درگذر كه مريض است. شمر گفت: فرمان عبيد الله بن زياد چنين است. حميد بن مسلم گفت: واى بر تو جواب محمّد مصطفى (ص) را چه گويى؟ آخر تو مى‏دانى كه اينها اهل بيت پيغمبرند. شمر از اين سخنان خجل شده، برگشت و از سر قتل على بن الحسين در گذشت و حكم كرد تا آتش به خيام اهل بيت رسول خدا (ص) زدند و بسوختند و دود از دودمان‏ نبوت برآوردند. القصّه هفتاد و دو كس از اهل بيت و قرابتان و اصحاب اميرالمؤمنين حسين (ع) در كربلا به درجه شهادت رسيدند. از موالى آن حضرت در آن روز دو كس نجات يافتند يكى مرقع بن ثمامه أسدى و ديگر غلام ام سكينه و همچنين از اولاد آن حضرت دو نفر باقى ماندند يكى على بن حسين كه مرضى داشت و ديگر عمر بن حسين كه هفت ساله بود. 📚منبع: ترجمه الفتوح، ص ۹۱۳ ۱۴۴۴
. 🩸سنگ و آتش، به درون خانه طوعه انداختند و بدین وسیله، سفیر امام‌حسین عليه‌السلام را از خانه بیرون کشیدند … در نقل‌ها آمده است: 🥀 ... سپیده دم بود که لشکریان ابن زياد لعین به درِ خانه طوعه آمدند. وقتی که مسلم عليه‌السلام صدای پای اسبان و همهمه لشکریان را شنید 📋 فتَبَسَّمَ مُسلِمٌ رَحِمَهُ اللّهُ، ثمّ قالَ: يا نَفسُ! اَخرِجي إلى الْمَوتِ الَّذي ليسَ مِنهُ مَحيصٌ ▪️حضرت مسلم علیه السلام تبسمی نمود و گفت: ای نفْس!به پا خیز و مرگ را در آغوش بگیر که هیچ گریزی از آن نيست. 🥀 طوعه عرضه داشت: ای آقای من! خودت را آماده مرگ ساخته‌ای؟ حضرت فرمود:دآری به خدا، چاره‌ای از آن نيست.  📋 وَالْقُومُ يَرمُونَ الدّارَ بِالْحِجارَةِ، و يَلهَبونَ النّارَ في نَواحِي الْقَصَبِ ▪️لشکریان از بیرون خانه ، خانه را به زیر بار سنگ گرفتند و سر نیزه ها را آتش زده و به داخل خانه انداختند. 📋 فقالَ:يا اُمّاهُ أخْشیٰ أن يَهجُموا عَليَّ، و أناْ في داركِ ▪️حضرت مسلم رو به طوعه کرد و فرمود: مادرجان! میترسم که بر من هجوم آورند و من در خانه‌ات باشم! (گويا مسلم به یاد آتش زدن خانه زهرای مرضيه سلام‌الله‌علیها افتاد و نمی‌خواست دوباره‌ یک زن را بین آتش و دود، گرفتار کنند) 📋 ثُمَّ إنّه عَمَدَ إلى الْبابِ، وَ قَلَعَها، و كانَ ضَخِمَ السّاعِدَيْنِ و إذا الْتَقَىٰ مَعَ الْفَوارِسِ يَقومُ شَعرَ بَدَنِهِم مِن بَينِ ثِيابِهِم ▪️از جا بلند شد و به سمت در رفت و در خانه را از جا کَند و از خانه خارج شد. بازوان او به گونه‌ای بود که لشکریان تا که با او مواجه شدند ،موی تن‌شان چنان راست شد که از لباسشان بیرون زد. 🖇 در وصف شجاعت و قدرت حضرت مسلم بن عقیل علیهما السلام نوشته‌اند: 📖 كانَ مِن قُوَّتِهِ أن يَأخُذَ الرَّجُلَ بِيَده، و يَرمِي به مِن فَوقِ الْبَيتِ ▪️آنگونه قدرت داشت که با دستانش مردی را بلند می‌کرد و به پشت بام خانه می‌انداخت.  برگرفته از: 📚مقتل أبي مخنف،‌ص۳۳ 📚الفتوح،ابن اعثم، ج۵ ص۹۲ 📚تاريخ طبرى، ج۷ ص۲۹۲۱ 📚أسرار الشّهادة، ص ۲۲۵ 📚معالى السّبطين، ج۱ ص۲۳۵ ✍ وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا آنقدر بد دیدم که در باور نیاید در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید سوگند خوردم در مدینه بعدِ زهرا خانومِ خانه پشتِ در دیگر نیاید دیر است اما کاش میشُد تا عقیله شهرِ تنور و خار و خاکستر نیاید بر پُشتِ دستم میزنم دیدی چه کردم هرکس بیاید مادرِ اصغر نیاید ای کوفه با تو آرزویم رفت از دست بی آبروها آبرویم رفت از دست در کوچه‌ها بر خاکها رویم کشیدند در را شکستند و به پهلویم کشیدند در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند با پا زدنهاشان غرورم را شکستند از بس که زخمم میزدند از حال رفتم بینِ جماعت بودم و گودال رفتم عمامه‌ی من را که غارت کرد نامرد با نیزه‌ای آمد جسارت کرد نامرد دو کودکم دیدند بر جانِ من اُفتاد دو کودکم دیدند دندانِ من اُفتاد طفلانِ من دیدند طفلانت نبینند آقا جسارت را به دندانت نبینند با سنگهای خود سرِ من را شکستند انگشتِ بی انگشترِ من را شکستند ای کاش میشُد لحظه‌ی آخر نیاید یا ساربان دنبالِ انگشتر نیاید وای از دلِ زینب چه می‌آید سرِ او وقتی که انگشتر زِ دستت در نیاید یا لااقل دنبالِ این هشتاد خانوم نامحرمی با خیزرانِ تَر نیاید بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است هرکس بیاید کاشکی مادر نیاید شیخ علی قجری .👇
بسم الله الرحمن الرحیم حلقه اتصال: یکی از کسانی که امام زمانش رو خوب شناخت، معرفت به جایگاه امامش پیدا کرد و به احسن وجه از او اطاعت کرد، جناب مسلم بن عقیل بود. که تا پای جان، پای عهدی که با امام زمانش یعنی سیدالشهدا بسته بود، ماند. اولین کسی بود که خودش و زن و بچه‌اش را در راه ابی عبدالله فدا کرد. کسی بود که وقتی سیدالشهدا او را به سمت کوفه فرستاد فرمود: « انی باعث الیکم باخی مسلم » من برادرم رو به سمت شما فرستادم. همون آقاییه که اونقدر به اهل بیت نزدیک شد که اهل و جزئی از خاندان پیغمبر شد و در راه دین خدا ایستادگی کرد و به شهادت رسید. ____ صلی الله علیک یا مسلم بن عقیل السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لأمیرالمومنین و الحسن و الحسین علیهم‌السلام _____ شعر: در سلام نماز مغرب بود مسجد از ازدحام خالی شد واژه های کلام مردم شهر از علیک السلام، خالی شد ( مسلمی که یه روز تو کوفه ۱۸ هزار نفر باهاش بیعت کردن، کار به جایی رسید که دیگه کسی جواب سلامشم نمی‌داد///// این جواب سلام ندادنا سابقه داره)  بین پس کوچه های نامردی کوفه تنها گذاشت مردش را ( دارم روضه مسلم و می خونم که تو کوفه تنهاش گذاشتن أما نمی‌دونم چرا دلم مدینه است کنار اول مظلوم عالم امیرالمومنین، که یه روزی همه فراموشش کردن)  هیچکس بار آن مسافر را از سر شانه اش پیاده نکرد وای بر حال منبر کوفه که از آن مرد استفاده نکرد کلماتِ که "این چه کاری بود؟" دائماً راهی صدایش بود ( وسط معرکه یه وقت دیدن مسلم زده زیرگریه.. چی شد؟؟ اگر تو عرب چند تا جنگاور سراغ داشته باشیم، یکیش تویی چرا گریه می‌کنی؟؟ فرموده باشه: آخه گریه ام برا خودم نیست، گریه ام برا اون آقاییه که دست زن و بچه شو گرفته داره میاد، من بهش گفتم بیا) التماسی شبیه "کوفه میا" سر سجاده ی دعایش بود ____ نمایه: « کوفه میا» خیلی نگران بود مسلم، اشک می‌ریخت ، آخه خودش نامه داد،« آقا بیا»، کوفه منتظرته، مردم کوفه عاشقتن اما حالا ببینه دستاشو بستن، دارن میبرن بالای دارالاماره نگاهش به یکی افتاد ، فرمود دوتا پیغام دارم ببر برا آقام حسین: اول اینه که به آقام بگو وقتی این پیغام به دستت رسید بدون کار مسلم تمام شد مسلمو کشتن پیغام دومم اینه که به آقام بگو: « ارجع باهل بیتک..» ( مناقب ۴/ ۹۳) یعنی به آقام بگو برگرده مدینه، کوفه نیاد، چرا آخه کوفه وفا ندارد، کوفی بی مروت شرم و حیا ندارد ( آقا نگران زن و بچه اتم، آقا اینجا سنان داره، اینجا خولی داره، اینجا زجر داره) آقا اینا تنهات میزارن، ( کجا رو میدید مسلم؟) همون ساعتی که: نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت ______ اما این فقط مسلم نبود که تنهاش گذاشتن، دستهاشو بستن، جواب سلامشم نمیدادن من یه آقایی رم میشناسم مدینه، اسد الله بود، یل خیبر بود، نام آوران عرب وقتی اسمش رو می‌شنیدند می لرزیدن اما همین آقا یه وقت ببینه: آتیشه خونمون چقدر هیزم ریختن پیش خونمون یعنی اینجا بازم میشه خونمون آتیشه خونمون حورا رو میزنن چشمو میبندن هر جا رو میزنن علی میبینه زهرا رو میزنن حورا رو میزنن ___ الا لعنة الله علی القوم الظالمین... .
ج07_شرح‌خطبه‌‌ی‌امام‌حسین‌علیه‌السلام‌درمدینه‌_محرم1446ق.pdf
702.8K
◾️ [جلسه‌ی هفتم _ شب‌هفتم‌محرم] تیر ۱۴۰۳شمسی 👈🏼 فیش منبرهای 👈🏼 دهه‌ی اول_ ماه‌محرم الحرام ۱۴۰۳شمسی 👈🏼 شرح‌خطبه‌ی امام حسین علیه‌السّلام در مدینه‌ی طیّبه 📚 مطالب مطرح شده: ۱. مدح امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه * حالی بده همیشه بخوانم دعا فقط * ماه غم است و می‌کشی از سینه آه را * دلم برای دیدنت، مذاب شد نیامدی ۲. اطاعت از اهل‌بیت علیهم‌السّلام در آیات و روایات _ داستان‌های از اطاعت اهل‌بیت علیهم‌السّلام ۳‌. داستان‌های حسینی علیه‌السلام * نغمه‌ی ولدی یاحسین * گوشه‌ای از عنايات امام حسین علیه‌السّلام * عنایت امام حسین علیه‌السّلام به‌یک فرد مسیحی * شفای جوان مسیحی به‌برکت سیدالشهدا علیه‌السلام * عنایت امام حسین علیه‌السّلام به‌مجالس حسینی
ج08_شرح‌خطبه‌‌ی‌امام‌حسین‌علیه‌السلام‌درمدینه‌_محرم1446ق.pdf
731.4K
◾️ [جلسه‌ی هشتم _ شب‌هشتم‌محرم] تیر ۱۴۰۳شمسی 👈🏼 فیش منبرهای 👈🏼 دهه‌ی اول_ ماه‌محرم الحرام ۱۴۰۳شمسی 👈🏼 شرح‌خطبه‌ی امام حسین علیه‌السّلام در مدینه‌ی طیّبه 📚 مطالب مطرح شده: ۱. مدح امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه * حالی بده همیشه بخوانم دعا فقط * ماه غم است و می‌کشی از سینه آه را * دلم برای دیدنت، مذاب شد نیامدی ۲. اطاعت از اهل‌بیت علیهم‌السّلام در آیات و روایات _ داستان‌های از اطاعت اهل‌بیت علیهم‌السّلام ۳‌. داستان‌های حسینی علیه‌السلام * نغمه‌ی ولدی یاحسین * گوشه‌ای از عنايات امام حسین علیه‌السّلام * عنایت امام حسین علیه‌السّلام به‌یک فرد مسیحی * شفای جوان مسیحی به‌برکت سیدالشهدا علیه‌السلام * عنایت امام حسین علیه‌السّلام به‌مجالس حسینی
ج03_نابایسته‌های‌مجالس‌حسینی_دکترطالعی_محرم1446ق.mp3
6.18M
. ◼️ سه‌مجلس در شب اول محرم 1445ق ➖ شرح دعای اللهم کن لولیک ➖ مروری بر زیارت عاشورا ➖ نابایسته های مجالس حسینی 🔘
ج09_شرح‌خطبه‌‌ی‌امام‌حسین‌علیه‌السلام‌درمدینه‌_محرم1446ق.pdf
827.6K
◾️ [جلسه‌ی نهم _ شب‌نهم‌محرم] تیر ۱۴۰۳شمسی 👈🏼 فیش منبرهای 👈🏼 دهه‌ی اول_ ماه‌محرم الحرام ۱۴۰۳شمسی 👈🏼 شرح‌خطبه‌ی امام حسین علیه‌السّلام در مدینه‌ی طیّبه 📚 مطالب مطرح شده: ۱. مدح امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه * ماه غم است و می‌کشی از سینه آه را * ای آخرین سلاله‌ی زهرا تبارها * ای واسط فیض دوسرا، آجرك الله ۲. تفسیری از آیه‌ی ۸۳سوره نساء الف) مراد از اولی الامر، اهل‌بیت علیهم‌السّلام اند ب) دستور خدا و رسول، در رجوع به‌اهل‌بیت علیهم‌السّلام ج) ضرورت رجوع به‌اهل‌بیت علیهم‌السّلام در اخذ معارف د) عبد ممتحن شدن، راه رسیدن به‌درایت روایت ۳. داستان درباره‌ی علم امام علیه‌السلام ۴. داستان‌های عباسی علیه‌السلام * توبه داش علی به‌واسطه‌ی روضه‌ی اباالفضل علیه‌السلام * عنایت حضرت اباالفضل علیه‌السلام به‌لوطی عظیم * شفای جوان آل کبه * شفای پای مخیلف به‌برکت حضرت * قضای حوائج شیخ عبدالرحیم دزفولی
منبرمکتوب_دوموردازبهترین‌اسباب‌مغفرت‌الهی.pdf
654.3K
علیه_السلام ◾️ | پی‌دی‌اف موضوع منبر: ۱. زیارت الإمام علیه‌السلام ۲. بکاء بر معصومین علیهم‌السلام 👈🏼 کاری اختصاصی از کانال‌مطالب‌ناب‌درمنبر 👈🏼 پیشنهاد دانلود به پژوهشگران، طلبه‌ها و اهل‌منبر ➖ انتشار برای اولین‌بار، ۲۱شهریور ۱۴۰۰ش ➖ دانلود با ذکر صلواتی بر محمدوآل‌محمد علیهم‌السلام