به وقت "له شدن زیر چرخهای توسعه"
لطفا این مطلب را با تامل بخوانید!
از بعدِ انقلاب تا امروز و بخصوص از بعدِ جنگ تحمیلی و با روی کار آمدن دولت هاشمی این عبارت وارد ادبیات اقتصادی ایران هم شد: عدهای باید زیر چرخهای توسعه له شوند.
سیاستهای تعدیل اقتصادی تجویزی صندوق بینالمللی پول اجرا شود و ایران تبدیل شود به یک کشور توسعه یافته به قیمت ایجاد شکاف طبقاتی و فقر شدید و نابودی طبقات پایین جامعه.
اما همواره یک مانع بزرگ در مقابل این جریان بود.
مانعی که در طی سی سال گذشته با این تفکر جنگیده؛ گاهی ضربه خورده و گاهی ضربه زده اما هرگز زیر بارِ ایدهی "له شدن بخشی از جامعه" نرفته است.
مانعی که هرچه بگردید پیدایش نمیکنید اما وجود دارد.
اما ماجرا چیست:
خلاصه قصه این است که "تورم" بهانهایست برای جمع کردن نقدینگی از دست مردم، کوچک کردن دولت، آزادسازی قیمتها، حذف یارانهها و ...
چگونه؟
خیلی ساده: با تکرار "نظریه مقداری پول" میلتون فریدمن! کافیست شما علت تورم را فقط رشد نقدینگی طرح کنید!
آنگاه حقوق کارمندان و دستمزد کارگران و یارانهها میشوند علت اصلی تورم!
شاید بگویید بانکها هم هستند و دولت میتواند با بیان این نظریه به سراغ خلق پول بانکها هم برود.
اما به دو دلیل این اتفاق نمیافتد:
۱. دولت زورش به بانکها نمیرسد
۲. بانکها تسهیلاتدهی به مردم را کم میکنند و اساسا یکی از ابزارهای کنترل نقدینگی بانکها هستند که طبیعتا دسته خودشان را نمیبرند.
ضمن اینکه به قول آن اقتصادخوانِ دانشگاه شیکاگو: ابر میبارد، بانک خصوصی هم خلق پول میکند!
اما مساله دقیقا کجاست؟ اگر واقعا با کنترل نقدینگی میشود کنترل تورم کرد (فرض کنیم بشود) مگر اشکالی دارد؟
حالا اجازه بدهیم یکبار این اتفاق بیفتد!
ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد!
در کوتاه مدت:
هم آزادسازی قیمتها را داشته باشیم
هم دستمزد کارگر زیاد نشود
هم حقوق کارمند با تورم تعدیل نشود
هم تسهیلات را فریز کنیم
هم با ابزارهای مختلف نقدینگی را از کف جامعه جمع کنیم
هم نرخ ارز را آزاد کنیم
آنگاه قول میدهیم تورم بیاید زیر ۱۰ درصد!
اینجا مردم چند دسته میشوند:
۱. طبقات بالا که بنزین ۳ تومنی و ۲۰ تومنی برایشان فرقی ندارد و البته بالارفتن نرخ ارز و قیمت کالاهای سرمایهای هزاران برابر سود دارد برای آنها
۲. طبقات متوسط که بخشی از آنها ریزش میکنند به طبقات پایین
۳. طبقات پایین که نابود میشوند و احتمالا تبدیل به بردهها و اجیرهای نظام سرمایهسالار
نظام فرهنگی و اجتماعی و سیاسی هم کاملا به هم میریزد!
آنگاه برخی افراد فقط برای "زنده ماندن" باید کار کنند. (همان اتفاقی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی و شرق آسیا افتاده)
آن کشورها ظاهرا تورم پایینی دارند اما یکبار این طبقات اقتصادی در آنجا ساخته شده و نیروی کار ارزان و دائمی ایجاد گشته و خیال سرمایهداران بابت این موضوع راحت است.
همچنین می خواهند با آزادسازی قیمتها، کشورهای دارای منابع و معادن و انرژی نتوانند خودشان مصرف کنند و منابعشان را با قیمت پایین بدهند به سرمایهسالاران بینالمللی.
اما در ایران چه اتفاقاتی افتاده است:
در طی سه دهه گذشته هر وقت به اقشار محروم و طبقات پایین جامعه فشار آمده آن مانعی که عرض شد، در مقابلش ایستاده؛
یا یارانه داده
یا حقوق را بالا برده
یا دستمزد را بالابرده
یا مسکن ساخته
یا وام با بهره پایین نسبت به تورم داده
یا زمین بخشیده
یا حمایت کرده
یا با کمیته امداد و بهزیستی و ... دست گرفته...
گویی همواره یک جنگی برپا بوده بین ساختار سرمایهمداری جهانی و نیروهای داخلیاش و آن مانع بزرگی که جلوی آن میایستاده و از حقوق مردم دفاع میکرده که البته در این جنگ اگرچه آسیبهایی به او وارد شد اما بدون تردید پیروز قطعی نبرد هم او بود.
اما در چند سال اخیر به دلائل مختلف مقاومت در مقابل این نسخه خانمانسوز در حال کاهش است.
در مورد کالاهای سرمایهای فاصله بین درآمد مردم و هزینه این کالاها نجومی شده است. مسکن و خودرو و... در حالت عادی برای طبقات پایین به آرزوی محال تبدیل شده مگر اینکه از قبل سرمایهای داشته باشند و بخواهند فقط آن را تبدیل کنند که آن هم بسیار مشکل است. اگر وسیلهای در خانه خراب شود تصور تعویض آن برای خیلیها ناممکن شده است.
در مورد کالاهای مصرفی از جمله گوشت مساله دیگر تورم نیست. مساله اصلی گرانی است. یعنی در شرایطی هستیم که مردم توان خرید با همین قیمت را هم ندارند و برخی اقلام از سبد مصرفیشان حذف شده است. برای همین است که مردم حس میکنند برخلاف چهل سال گذشته در این چند سال اخیر واقعا وضع اقتصادی جامعه بدتر شده و مردم فقیرتر شدهاند.
مقاومت آن مانع اما اجازه نداده قیمت برخی اقلام اساسی بالا برود. مثل بنزین و نان و برق و گاز و... که تمام تلاش امروز لیبرالها چیزی جز شکستن این مقاومت نیست.
ادامه