دیوانه‌ای را مست دیدند و تیغ در دست! نشسته بود و لاستیک‌های خودروئی را پاره می‌نمود! گفتندش که چون مکن! گفت گیرم که من چون مَکنم! شما چیست که بکنم؟! یکی سنگ برداشت و دیوانه را به نشانه گذاشت! دیوانه سنگ دید و به خود ترسید و به دور دست فرارید! کتاب حکمات آس من شیخ سیاس باب المغالطات العادیۀ فصل المغالطات الاقتصادیۀ حکایت الرّاهکار الجایگزین شما چیَۀ 💠 @h_abasifar