تصور کن یک مورچه بسیار کوچک کنار پایت ایستاده و از تو معذرت خواهی می‌کند و تو صدایش را می‌شنوی. حالا چکار کرده؟ یک آسیبی به خودش رسانده! از تو عذرخواهی می‌کند و التماس که مرا ببخش. همینطور که نگاهش می‌کنی و لبخند بر لب داری یک‌دفعه با یک حالت زار و شکسته‌ای می‌گوید: تو رو خدا منو ببخش ...آخه من چی‌ام؟... آخه من چقدرم؟ اینجا یکدفعه لبخند روی لب‌هایت خشک می‌شود. دلت می‌خواهد آن مورچه کوچک را بغلش کنی. آنقدر که حس کند بزرگ است. حس کند خیلی شده است. حس کند یک چیزی هست... یا رب و ما خطری؟ 💠 @h_abasifar