گذشت و بار غمش را نهاد بر دوشم
همان که در طلبش صبح و شام میکوشم
مرا مبین که به زانوی خویش بسته شدم
اگر ببینمش آنگه تمامه آغوشم
اگر ببینمش آنگه دوباره بوسهی تر
اذا فرغتُ... ز لعلش دوباره مینوشم
همیشه منتظرم تا صدای حلقهی در...
چنان سماور مادر همیشه در جوشم
به قلب پاره قسم عاشقی فقط یکبار
لباس پاره اگر مُد شود نمیپوشم
گذشت از من و داغش نشست بر جانم
رسید و بار غمش را نهاد بر دوشم!