میان آتش و آبم، نه سوختم نه تَرَم
چه چارهای که ندارم رفیق را به بَرم؟
تو شاهدی و تو قاضی تو قاتلی ای عشق
شکایت دل وامانده را کجا ببرم؟
نگویمت که چه اندازه تنگدستْدلم
ببخش هرچه که خواهی گدای را زِ کَرم
تو همزمان که ندیمی همان زمان ای دوست
ز ناز و عشوه نخواهی نهاد پا به سرم
نیاورد به هم ابروی شاه تا به ابد
بسوزد اَر دلِ بِشْکستهام چنان جگرم
نمیشود نشوم خم برای خاک درت
نمیشود که شود خم برای کس کمرم
فدای جَدّ تو ای سومین علی، مامَم
فدای پور تو ای مهربانترین، پدرم
#دلاوار
#امام_مهربانیها
💠
@h_abasifar