منم وقتی میدیدم چیز خاصی توش نداره و منتظر جوابم نیست چیزی نمیگفتم . شاید کار درستی نبود ولی تقریبا یاد گرفته بودم هر روز با یه تیپ نسبتا جدید برم سرکار . مامان صبحها که میرفتم خواب بود . ظهرها هم که میومدم اکثرا آرایشم رو کم رنگ میکردم یا کلا خودم رو جمع و جور میکردم . یه جورایی انگار اون حساسیت اولیه برای کار کردنم تو خونه کم شده بود . شایدم مامان و بابا یهو زیادی بهم اعتماد کرده بودن ! نمیدونم هر چی بود که برای من بد نشده بود . روزی که قرار بود مادرجون بیاد مامان کلی سفارش کرد که زودتر برم خونه تا یکم کمک کنم منم رو هوا قول دادم که باشه ! ولی تقریبا تا ساعت ۲ داشتیم یه بند کار میکردیم . کلی مشتری اومده بود و من هیچجوری نمیتونستم وسط کار ول کنم برم . حالا بماند که چقدر سانی اس میزد و بد و بیراه میگفت بهم ... دیگه نزدیکای ۳ بود که پارسا خان تازه نیم نگاهی به ساعت کرد و گفت ببندیم بریم ! منم از خدا خواسته سریع وسایلم رو جمع کردم و با یه خداحافظی سرسری رفتم بیرون . کاش آژانس میگرفتم همینجوریم کلی دیرم شده . به هوای دربست وایستادم ولی اون مسیر تاکسی خورش زیاد خوب نبود .5 دقیقه ای بود که منتظر ماشین بودم که یکی بوق زد پارسا بود با همون ماشین شاسی بلنده که ایندفعه اسمش رو خوندم ایکس 22 بود انگار . شیشه رو کشید پایین و گفت : بیا بالا میرسونمت . کیفم رو جا به جا کردم و گفتم : _خیلی ممنون . الانا دیگه تاکسی میاد نگاهی به خیابون کرد و دوباره به من زل زد _فکر نکنم ! بیا بالا دختر خوب تو که معلومه عجله داری پس تعارفت برای چیه ؟ با تردید نگاهی به اطرافم کردم و مردد گفتم : _ عجله دارم ولی اشکالی نداره یکم دیگه صبر میکنم _خوشم میاد لجبازی ! سوار شو نزدیک خونه پیادت میکنم نترس دیگه خیلی ضایع بود اگر میگفتم نه در مقابل اینهمه اصرار! به هر حال بچه گناه داشت ... دلش میشکست اصلا ... والا شونه هامو انداختم بالا و تو دلم گفتم یه بار که سوار شدم اینم روش ! میخواستم عقب بشینم که در جلو رو از تو باز کرد و با یه نگاه خیلی جدی گفت : الهام من راننده شخصی نیستم بشین جلو ! از لحن جدیش یکم ترسیدم و بی صدا نشستم جلو ... گرچه زیادم برام مهم نبود کجا بشینم یعنی فرقی نداشت . وقتی یه کاری رو انجام بدی که از پایه باهاش مخالفی دیگه کم و زیادش آنچنان تاثیری نداره! چند لحظه ای هر دومون ساکت بودیم .من که از نوع حرف زدنش اصلا خوشم نیومده بود و ترجیح دادم سکوت کنم ولی اون چرا ساکت بود دیگه نمیدونستم !