دارد ثانیه ثانیه به پایانش نزدیک می شود آفتابش کم رمق و بی جان و برگ های سبزش برای ماندن بر شاخه درختان ناتوان هنگام وداع است و پاییز با قبای زرد و گیسوان سرخ در اندیشه تاج گذاری است درختان پیش رویش فرشی از جنس برگ گسترانیده اند و کلاغ های سیاه با همان اواز معروف امدنش را خوش آمد گفته اند نسیم مطبوع اغشته به نیش سرماست خزان پشت برج و باروی احساسمان دارد پایکوبی می کند باید تن پوشی ضخیم از جنس وفاداری بپوشیم و در حراست از مرز عشق و اعتمادمان بکوشیم تابستان سبزه قبا سفرت بخیر خوش رنگ امدنت مبارک امید آنکه مهرماهت مهرمان افزون کند و تماشای جلوه های زیبایت غصه ها را از دل بیرون کند 🍂