درست میان سرمای عجیب پاییز بهار را به خانه میکشانم اگر بیایی بیایی تا برایت از دلتنگی بگویم از روزهای نبودنت از اینکه هر شب را با فکر به صبح رساندم که تمام لحظه های نبودنت را نوشتم نوشتم تا مردم شهر را دلتنگ کنم که پاییز را عاشق کنم که با تو بهار را بیاورم بیایی تا به بهانه ی حضورت دوباره بخندم دوباره آرام شوم عزیزِ روزهای بیقراری ام کاش کسی بود تا از من برايت میگفت از منی که دلتنگم کاش این رویاهای بی تعبیر با تو تعبیر می‌شدند بیا بیا و پاییز را دیوانه تر کن حضرت بیقرارِ من 🍂