گل باغ پدرت بودی و پر پر نشدی سوخته در وسط شعله پس در نشدی فاطمه بوده ای اما جگری از تو نسوخت وسط شعله ی آتش پسری از تو نسوخت گل رویت به خدالطمه ای از خار ندید پهلویت از نوک مسمار در آذار ندید تو گل یاس پدر بوده ای اما نه کبود روی گلبرگ تنت جای غلافی که نبود قم تو را از وسط کوچه ی نا امن نَبُرد دستِ نا محرم بی رحم به روی تو نخورد هیفده روز قم از داغ تو سرتاسر سوخت او نود روز غریبانه  در آن بستر سوخت او که جای همه با ظلم شده رودر رو یک نفر نیست که احوال بپرسد از او @hadithashk