eitaa logo
حدیث اشک
6.8هزار دنبال‌کننده
41 عکس
82 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
ابر بی باران اقلیم توام بی برکتم تیره ام اما نمی بارم دچار نکبتم می‌نشیند پای حرفم یک نفر آنهم تویی هیچکس جز تو ندارد اعتنا بر صحبتم شرم از تو مانع عصیانگری من شده کاش از یادم نمی‌بردم تو را در خلوتم کی کشیدی دست از من کی رها کردی مرا؟ در عوض من میکشم هر روز دست از بیعتم بارها تو رو به من آغوش وا کردی ولی معصیت نگذاشت که سوی تو باشد رغبتم در میان جمع احساس غریبی می کنم تو نیایی پای بر جا هست حس غربتم نام تو وقتی می‌آید دست بر سر می‌شوم دوستش دارم علاقه مند به این عادتم از سر بازار که رد میشوی من را ببین من که خود اقرار کردم بنجلم بی قیمتم پرتو نوری تو از خورشید هم ظاهر تری این منم که سالها در پرده و در غیبتم من کجا و انتظار مهدی صاحب زمان من که خود اصرار دارم دون این جمعیتم بیشتر از تو که اربابی در آسایش بوده ام هیچکس من را نمی‌بیند به چشم رعیتم جز همین اشک ندامت نیست چیزی توشه ام روضه را از من بگیری بنده ای بی طاعتم لطف مادر جان تو هر هفته بر من میرسد می‌کند بر روضه ها زهرا همیشه دعوتم آخرش جان مرا در روضه می‌گیرد حسین میرسم من با دعای تو به تنها حاجتم @hadithashk
قافیه شد به پای غمت ذره ذره آب شد اشک، در عزایِ تو مثلِ گلابِ ناب ای بانویِ مجللّه‌یِ خانه‌یِ حسین ام‌الرَّضیع و روحِ وفا، حضرتِ رباب در جایِگاه و منزلتت بس همین که تو... هستی عروسِ خانه‌یِ زهرا و بوتراب حاجاتِ من به دستِ کریمت روا شده شد هر دعا به لطفِ دعایِ تو مستجاب از بعدِ عصرِ روزِ دهم روضه‌خوان شدی یک سال، روضه خواندی از آن داغِ بی‌حساب بعد از حسین سایه نشینی نکرده‌ای بانو، نشسته‌ای تو فقط زیرِ آفتاب وای از نگاهِ کودکِ شش ماهه رویِ نِی وای از اسارت و غل و زنجیر و اضطراب اصلا تمامِ رنجِ اسارت به یک طرف وای از یزید و تشتِ طلا ، مجلسِ شراب بارانِ چشم‌هایِ تو دارد حکایتی.... "بعد از حسین خانه‌یِ شادی شود خراب" مصراع آخر از شعر شاعر گرانقدر جناب آقای علی عباسی تضمین گرفته شده است. @hadithashk
دل شاهد است جز تو نداریم دلبری بر دین قسم که پیکر دین را شما سری تو کعبه‌ای و زمزمی و مروه و صفا تو مستجاری و عرفاتی و مشعری هم جبرئیل چشم به پایت نهاده است هم از خلیل و عیسی و موسی تو برتری قربان یک نگاه تو، ما را نگاه کن ای آنکه هست کار شما ذره پروری از غیبت تو خون به دل دوستان بُوَد غیر از تو شیعه را به خدا نیست رهبری مولا بیا که خیبریان آمدند باز در دست‌های توست فقط تیغ حیدری ای آرزوی فاطمه، ای ماه فاطمی دانم به یاد پهلوی مجروح مادری یابن الحسن، من از همه بی آبروترم امّا تو هیچ وقت، به رویم نیاوری @hadithashk
بوی خوشی از مشک و گلاب است آنجا وقتی که عروس بوتراب است آنجا آن خانه بهشتی به حسین ابن علی ست وقتی که سکینه با رباب است آنجا @hadithashk
یوسف زهرا در اینجا هیچکس یعقوب نیست شرمسارم، دیده ام از هجر تو مرطوب نیست رو به راهم ظاهرا در باطن اما نیستم زودتر من را مداوا کن که حالم خوب نیست صبر هم اندازه ای دارد عزیز فاطمه صبر ما که صبر بی اندازه ایوب نیست دور از تو گنگ بار آمد اگر طبعم ببخش دانش آموز دبستانم تقاصم چوب نیست از کرم من را حسابم میکنی چون پیش تو خوب میدانم گنه کاری چو من محبوب نیست روزهای جمعه ی دلگیر را پایان بده تا ببینم جمعه ای را که دلم آشوب نیست آفت نفس است افتاده به جان باغ من ورنه محصول محبان علی معیوب نیست رو به من آغوش وا کردی و گفتی که بیا پیش تو گریه کن جدت حسین مغضوب نیست @hadithashk
باب‌الحوائج خدا از ما نگیرد منت باب‌الحوائج را غمِ او روضه‌ی او صحبت باب‌الحوائج را سر هر روضه‌ای که گریه کردم سفره‌ای دیدم خدا از ما نگیرد هیأت باب‌الحوائج را سرِ راهش گرفتم کاسه‌ام را کاسه‌ام پُر کرد گدا باید بداند عادت باب‌الحوائج را کریمان چشم بر راه‌اند چیزِ کم نباید خواست خدا پاینده دارد دولت باب‌الحوائج را از این نان و پنیر و سبزیِ نذریِ مادرهاست اگر این خانه دارد برکت باب‌الحوائج را سلامش کردم و دیدم رضایش هم جوابم داد خدا را شکر دارم حضرت باب‌الحوائج را برای قُرب لازم بود اگر ما سجده‌ای کردیم نگیرید از سرِ ما عزت باب‌الحوائج را وصیت کرده‌ام آنروز بگذارند بر چشمم کنارِ مُهرِ تربت ، تربت باب‌الحوائج را تمام زندگی مدیون این آقای مظلومیم نمی‌دانیم اما قیمت باب‌الحوائج را خدا لعنت کند سَندیِ شاهک را ، به در بگذاشت نگاهِ دخترِ بی طاقت باب‌الحوائج را سیه چال است جای یک نفر ، یعنی که حس می‌کرد یقینا زیر پایش قامت باب‌الحوائج را سیه چال آنقدر تاریک زهرا هم نمی‌بیند کبودی‌های روی صورت باب‌الحوائج را برای سقفِ کوتاهش شکسته ساق پایش را حرامی کم نموده زحمت باب‌الحوائج را دعاکن زیر این زنجیرها شلاق‌ها غُل‌ها نبیند دختر او حالت باب‌الحوائج را نمی‌شد پا شود اما زِ حالش خوب پیدا بود کسی زخمی نموده غیرت باب‌الحوائج را به روی تخته‌ای اُفتاده گِردش چار حمال است اما شُکر، نمی‌بیند رضایش غارت باب‌الحوائج را حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من این کبوتر کز قفس بال و پرش بیرون زده بارها خون دل از چشم ترش بیرون زده روزه دارِ بی کسِ مارا چنان هرشب زدند.. استخوانهای تنش از پیکرش بیرون زده گریه ی دیوار زندان را درآورد این غریب بس که بر دیوارها خون سرش بیرون زده این غل و زنجیر که رفته میان ساق پا اینورش رفته به داخل، آنورش بیرون زده بی حیا انقدر از روی عبایش رد نشو! از عبایش دستهای لاغرش بیرون زده مرد دختردار دور از دخترش دق میکند جانش از تن در فراق دخترش بیرون زده قامت موسی بن جعفر خم شده، بد خم شده! مثل صحنی که ستون محورش بیرون زده خاک شد، اما نه غارت شد و نه مثل حسین از تنش انگشت با انگشترش بیرون زده از ته گودال با آن چکمه غرقه به خون شمر را دیدند که با خنجرش بیرون زده گوش زنها نشنود از بعد عباس علی.. حرمله یاغی شده با لشگرش بیرون زده غم همین بس بانویی که سر مستور خداست از حرم دنبال چادر معجرش بیرون زده وای از حال رباب آن ساعتی که بین راه.. دید از سرنیزه سیب نوبرش بیرون زده سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا موسی ابن جعفر(ع) مادربزرگم خانه‌ای از جنس باور داشت آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت از بیت های بوستانش معرفت می‌ریخت بر شاخه‌‌ی سبز گلستانش کبوتر داشت بوی خوش گل‌های قالی بس که می‌پیچید چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت آن خانه‌ای که ابرها همسایه‌اش بودند از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت از پنجره هم‌دست باران میشدم هر بار بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت قطعا ملائک استجابت را می‌آوردند وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام هر روز ختم چارقل را با سماور داشت همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند روزی که نذر سفره‌ی موسی بن جعفر(ع) داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت می‌گفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود سجاده‌ای در کنج زندانی محقر داشت با اشک‌هایش پایه های عرش میلرزید در سجده‌ی نیمه شب خود صبح محشر داشت با یک اشاره خیر و شر را جابجا می‌کرد آنقدر که بدکاره‌ دست از کار خود برداشت هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت زنجیرها حتی دخیل دست او بودند باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت آن روزه‌داری که طعام سفره اش غم بود آن روضه‌داری که همیشه ذکر مادر داشت بر شانه‌ی شب پیکر خورشید را بردند تقدیر روی شانه‌هایش در و گوهر داشت پای گریز روضه خوان تا کربلا می‌رفت می‌گفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت از بوریا و نعل تازه زود رد می‌شد از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت  احمد ایرانی نسب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مولای من گفتم برای بار آخر می نویسم یک بار دیگر ٬ بار دیگر می نویسم بی اختیارم ناخودآگاه است اینکه در هر غزل از نام دلبر می نویسم موسی بن جعفر باز هم موسی‌بن‌جعفر هی با خودم موسی‌بن‌جعفر می نویسم این پشت هم آوردن نام شما را تکرار نه قند مکرر می نویسم تکرار نامت اشک‌هایم را در آورد با گریه آن را بین دفتر می نویسم روی غزل از مدح سمت روضه چرخید انگار اصلا روضه بهتر می نویسم تصویر تو در کنج زندان را ندیده ترکیب های گریه آور می نویسم ترکیبی از پشت در و از بین گودال ترکیبی از مسمار و خنجر می نویسم با تشنگی ٬ با خشکی لب ٬ یا حسین و با درد سیلی وای مادر می نویسم از بغض سنگین مقید بین زنجیر بر شانه‌های تخته‌ی در می نویسم از ساق پا نه ٬ ساقه‌ی یاس شکسته سربسته‌تر در پیش دختر می نویسم دختر ٬ پدر ٬ دلتنگی و چشم انتظاری حق می دهید ازدیده‌ی تر می نویسم؟ با گریه بر دیوار حسرت در دل شام کنج خرابه یاس پرپر می نویسم...  سید ابوالفضل مبارز لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا موسی ابن جعفر(ع) برای رزق می آید کنارت صبحگاهان هم به شوقِ رحمت تو دست بالا برده باران هم تویی آئینه ایی که قبله در چشمت نمایان است به روی تو علی و فاطمه پیداست ، یزدان هم الا یاایها الساقی ، به دور سفرهٔ جودت نه تنها مشهد و شیراز و قم هستند ، ایران هم تو را ظرفی ست بی پایان که نامحدودِ از حلم است ندارد وسعت صبرِ تو را ملک سلیمان هم تو را محصور کردند و نمی دیدند بی دینان برای ذکر تسیبحِ تو معراج است زندان هم اگر چه ابرهای ظلم و کینه دوره ات کردند به نورت غبطه ها خورده ست خورشیدِ درخشان هم فقط شیطان ، کنارت بهره از نورت نمی گیرد وگرنه سجده خواهد کرد همراهِ تو عصیان هم مگر بی رخصت تو تازیانه می خورد بر تن؟ یقین رفته ست با اذن تو از بین تنت جان هم  حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من در این زندان ندارد روز، فرقی با شب تارم ز دوری ات رضا جانم گره افتاده در کارم تمام آرزوی من، بوَد این آرزوی من که من این لحظه‌ی آخر، ز رویت بوسه بردارم بیا از ره رضا جانم، ببین ای نور چشمانم دو چشمم سوی در مانده، که تو آیی به دیدارم منی که آسمانها تکیه بر دستان من دارد تماشا کن دو سه روز است که محتاج دیوارم به چه روزی فتادم روزه بودم دشمنم آمد مرا با تازیانه می‌دهد هر روز افطارم ز بس که گوشه‌ی زندان به من سیلی زده دشمن می‌افتی یاد مادر گر ببینی رنگ رخسارم مرا سیلی زدن اما نخورده دخترم سیلی اگر که زار می‌گریم فقط در فکر بازارم مرا آزارها دادند تنم را برنگرداندند به چه روزی فتادم من، منی که بر همه یارم به چه روزی فتادم تازه، نعل تازه اینجا نیست بخود پیچیده ام اما به تن یک پیرهن دارم شنیدم جد مظلومم به روی خاک عریان بود شنیدم دست و پا می‌زد، از این روضه است بیمارم   محمود اسدی شائق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا باب الحوائج حلقه را کوبیدم و اعجاز را آغاز کرد در به رویم حضرتِ موسی بن جعفر(ع) باز کرد با تبسم بی گلایه با صفا بی ادّعا مثل هر دفعه فقط لطف و کرم آغاز کرد سائلانه آمدم جانانه تحویلم گرفت گوشه ای از چشم خود را کار راه-انداز کرد باز هم با دست خالی سر به زانو داشتم دست هایم را گرفت و باز هم اعجاز کرد بد به حال هر کسی که بخل کرد و با غرور رو نزد بر این امام مهربان و ناز کرد این منِ بی آبرو محض طوافش هفت بار عشقِ مادر زاد را بر ساحتش ابراز کرد دل کبوتر شد به قصد کاظمین و باز هم... چند «یا باب الحوائج» گفتم و پرواز کرد!  مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹