مدینه عزاگرفت
مثل همیشه شهر مدینه عزاگرفت
ازدود آه حضرت صادق فضا گرفت
هفت آسمان برای غمش گریه می کنند
از غصه اش دل پره درد خدا گرفت
از زهر آه سینه او پر حرارت است
این زهر ازاو مجال نیاز ودعا گرفت
از آن شبی که شعله در خانه اش زدند
درد قدیمی دل او باز پا گرفت
درد قدیمی دل او داغ مادر است
دردی که جان زپیکر آل عبا گرفت
وقتی که تارموی سفیدش به خاک خورد
شهر مدینه هاله محنت سرا گرفت
وقتی که دست بسته از آتش عبور کرد
مضمون یاس وشعله از آن ماجراگرفت
شکر خدا که دیده او میخ در ندید
میخی که در ظرافت یک سینه جا گرفت
ازبس سریع ضربه پا خورد روی در
بین گلوی فاطمه ناگه صدا گرفت
این ضربه ها کشید به گودال قتلگاه
وقتی که شمر گیسوی شه ازقفا گرفت
آمد دوازده صدا پشت یکدگر
دریای خون تمام تن کربلا گرفت
سر از بدن جدا شد و برنیزه شد بلند
این منظره توان ززمین وسما گرفت
سنگش زدند ووای که غلطیدبر زمین
بوی سر حسین همه کوچه ها گرفت
بوی تنور و شعله و خاک وزمین چه باک
بوی شراب از لب طشت طلا گرفت
این سر که چیزی از سر ورویش نمانده بود
جان از وجود دخترک بی نوا گرفت
مجتبی صمدی شهاب
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_مذهبی #شعر_مرثیه #مجتبی_صمدی_شهاب
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
کوثر
کوثر امشب بازهم جاری شده
موسم مستی و دلداری شده
کوثری دیگر روان شد از جنان
بوی عطرش رفته تا هفت آسمان
غنچه ای رو ئید در خاک زمین
غنچه ای از باغ فردوس برین
پهنه ء عرش و زمین گلشن شده
وادی هفت آسمان روشن شده
وجه این گل به چه زیبا و جلی ست
ریشهء این غنچه از نسل علیست
زاده ای از نسل کوثر آمده
دختر موسی بن جعفر آمده
وجه او وجه و جمالش فاطمه ست
قدر او قدر و کمالش فاطمه ست
شأن أو شأن و مقام کوثر است
نام او همنام نام کوثر است
آب دریا پیش لطف او کم است
شاه بانوی تمام عالم است
او به حوران بهشتی دلبر است
سایهء لطفش همیشه بر سر است
چادر او سایبان مردم است
کوی رضوان گونه اش شهر قم است
خواهر شاه سریر ارتضاست
عشق و معشوق علی موسی الرضاست
عالم و آدم ثنا خوان وی اند
صد چو حاتم ریزه خواران وی اند
او پناه قلبهای خسته است
ره گشای راههای بسته است
نور رو بندش درخشانی ترین
تارو پود چادرش حبل المتین
خاک پایش توتیای دیده هاست
تربتش رشک همه سجاده هاست
او تمام عزت است و جاه عشق
هم طراز است او با ماه دمشق
جلوه گاه حق و زهرا صورت است
فاتح دلها و زینب سیرت است
خلد گردی روی دامانش بود
رخصت هستی به دستانش بود
شهرت او رفته بالاتر زقاف
عالمان گرد حریمش در طواف
تربتش همواره غرق همهمه است
خاک قبرش خاک قبر فاطمه است
میکند عالم به خاک او سجود
لیک چون زهرا نشد رویش کبود
فاطمه گر هست نام نیکویش
لیک نشکستند از کین پهلویش
مجتبی صمدی شهاب
#شعر_ولادت_اخت_الرضا #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_معصومه #شعر_ولادت_کریمه_اهل_بیت #مجتبی_صمدی_شهاب
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شکر خدا
شکر خدا که زنده هستم این محرم
بازآمدم زیر لوای اشک و پرچم
گر با بدی با خوبها ،خواندیم درهم
بوده دعای مادرت زهرا مُسلّم
آقا برای ماهتان دلتنگ بودم
دلتنگ رخت و شال مشکی رنگ بودم
باز آمدم تا یارسینه چاک باشم
در روضه هایت زائر افلاک باشم
اشکی بده تا پاک پاک پاک باشم
شاید که سال بعد زیر خاک باشم
ای کاش با عشق شما زیبا بمیرم
در کربلا در روز عاشورا بمیرم
از کودکی با عشقتان من قد کشیدم
بددیدی از من از تو جزخوبی ندیدم
هرجاکه بوده روضه ات باسر دویدم
باروسیاهی آمدم کن روسفیدم
من را جدااز خود مکن تازنده هستم
حرّی بساز از من که من شرمنده هستم
توپرچمت باشد سیه من رو سیاهم
تو عصمت مطلق لی من در گناهم
تو پادشاهی من سیاهیِ سپاهم
امّا همیشه با شما در قتلگاهم
عُمری بود با داغتان بدحالم آقا
لطمه زنان روضهء گودالم آقا
توبودی و در امتحان حق قبولی
تو بودی و مظلومی آل رسولی
توبودی و گودال بود و شمر وخولی
آمدسنان بانیّت و قصد فضولی
یکدفعه با پا پیکر تو زیر و رو شد
دستان زینب آنطرف تر پُر ز مو شد
مکشوف میگویم که در مقتل چها شد
پاهای زهرا تاکه در گودال واشد
یکدم زمین لرزید غوغایی بپا شد
از مُهرهء اوّل سرت از تن جدا شد
سرها به نی شد تا به کوفه ریسه بردند
رأس شما را زودتر با کیسه بردند
مجتبی صمدی شهاب
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم #مجتبی_صمدی_شهاب
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
من آمدم که گریه کنم
من آمدم که گریه کنم دست من بگیر
ترسم زمان رود شود این عرصه زود ، دیر
قسمت نشد اگر که جوانمرگ تو شوم
لطفی نما شوم درِ این خانه پیرِ پیر
باشد مرا به نوکری خود مکن قبول
من داد میزنم که شمائی به من امیر
ماه محرّم است خودم که نیامدم !
زهرا مرا کشانده دوباره به این مسیر
چونکه شفای تو اشک است ، فاطمه
بر گریه بر عزای تو کرده مرا اجیر
آخر شنیدهام به غمت خنده کردهاند
بر خشکی لبان تو در خشکی کویر
مثل زنی که مُرده جوانش شبانه روز
من زار میزنم به تن رفته در حصیر
مجتبی صمدی شهاب
#شعر_روضه #شعر_شب_دوم_محرم #شعر_مرثیه #شعر_ورود_به_کربلا #شعر_ورود_کاروان_به_کربلا #مجتبی_صمدی_شهاب
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
در بِین روضهایم
در بِین روضهایم و به ما شد عنایتی
جز گریه بر حسین نداریم عادتی
ما وارثان گریهء آدم شدیم پس
داریم تا ابد به خلائق شرافتی
این افتخار ماست که در زیر آسمان
فرموده فاطمه که به روضه تو دعوتی
در نامهء عمل چه هراسی است روز حشر
که غیر آه و گریه نباشد عبادتی
این اشکها دوای تمامیِ زخم هاست
اشکی ببار تا که نماند جراحتی
جز مهر و لطف چیز دگر ما ندیدهایم
در این بساط شامل خیر و محبّتی
این خانه ، خانه ایست که جُونِ سیاه رو
گردد سفید رو و شود دُرِّ قیمتی
آقای خانه بر سر هر چه شهید رفت
بهتر از این کجاست چنین اُوج عزّتی
این خانه ایست مرگ عسل میشود در آن
بر کام هر که کرد ز جانان حمایتی
قاسم اگر به معرکه آمد اراده بود
تا که حسن به جلوه نماید قیامتی
قاسم به معرکه رُخِ بابا سفید کرد
اَزرق دو نیمه شد چه خروشی چه هیبتی
پایش نمیرسید اگر بر رکاب اسب
شد قد کشیده مثل عمو بعدِ ساعتی
با نعل ها زبس به رُخش بوسه ها نشست
دیگر چه چهره ای چه جمالی چه صورتی
بالا سرش صدای شکستن زیاد بود
شد کربلا مدینه که دارد حکایتی..
مجتبی صمدی شهاب
#شعر_شهادت_ابن_الحسن #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_قاسم_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن #مجتبی_صمدی_شهاب
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین(ع)
عجب حال خوشی در روضه ها هست
به قدر وسعت عالم صفا هست
در این شهر سیه رو بین روضه
نفس تنگی نمیگیری هوا هست
به دور هم جمعند عاشقان و
به قدر وُسع عشق است و وفا هست
حرم را در حسینیه ببینید
به هر جا روضه باشد کربلا هست
سگ کهف حریم کربلا شو
فنای جای دگر اینجا بقا هست
اگر داری مریض لا علاجی
بیا روضه بیا دارالشّفا هست
به این خانه بیا تا که ببینی
سر این سُفره شاه است و گدا هست
خضاب دیگران رنگی ندارد
در این وادی زخون آری حنا هست
اگر با گوش دل، دل داده باشی
صدای گریهء یک آشنا هست
هزار و چار صد سال است مهدی(عج)
عزادار غمِ خون خدا هست
روایت از امام صادق(ع) آمد
که گریه بهر جدّم کیمیا هست
خدا این اشک را از ما نگیرد
که هر چه خیر از حال بُکا هست
بخوان ای روضه خوان تا که بگرییم
برای تشنه ای که سر جدا هست
به لطف مادرش زهرا همیشه
میان روضه ها آب و غذا هست
اگر چه آب مهر مادرش بود
ولی شرح غمش پُر ماجرا هست
به منّت بهر طفلش آب خواهد
ز قومی که تماما اشقیا هست
پدر فریاد زد رحمی به طفلم
اگر یک مرد در بین شما هست ...
بگیرد طفل من سیراب سازد
اگر یک ذرّه ای لطف و عطا هست
به جای آب تیر آمد چه تیری
که بهر صید زخمش بی دوا هست
چه تیری اُستخوان حلق بشکست
چنین ذبح عظیمی در کجا هست؟
علی را تا نبیند مادر او
چه جایی بهتر از زیر عبا هست
به حیرانی بابا خنده کردند
بگو آیا که یک ذره حیا هست
الهی مادرش اصلا نبیند
سرِ ششماهه در طشت طلا هست
مجتبی صمدی شهاب
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #مجتبی_صمدی_شهاب
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ولی الله
دستی که کوته است به خرما نمی رسد
قطره هزار سال به دریا نمی رسد
وقتی که عشق می رسد از سوی آسمان
فرصت دگر به زمره لیلا نمی رسد
آنجا که صحبت از جلوات خدایی است
عقل بشر به حل معما نمی رسد
گاهی برای وصف بزرگی میان ذهن
بر شعر و واژه و کلمه جا نمی رسد
وقتی خدا به خلقت خود گوید آفرین
بنده به درک رتبه مولا نمی رسد
مولا همان کسیت که بر بندگان ولیست
مولا برای شیعه فقط مرتضی علیست
ای کعبه از بزرگی روحت ترک زده
ای بی قراری همه دلهای لک زده
شیرینی لب تو حلال لب نبی
نامت به سفره بشریت نمک زده
در کعبه گرد روی تو در حال اعتکاف
صدها فرشته اردوی خود مشترک زده
ای آسمان آمده در خطه زمین
شد آسمان ز دوری رویت فلک زده
تو آمدی و پشت سرت شیعیان تو
آنانکه عشق تو دلشان را محک زده
ای جلوه تمام خدا آمدی علی
با تیر عشق سینه ما را زدی علی
ای میهمان ویژه ی کعبه یگانه ای
تو خانه زاد کعبه نه تو روح خانه ای
خورشید شرق هستی و غربی ترین حضور
بی انتها ترین توئی و بی کرانه ای
روزی آسمان و زمین بین مشت توست
خرما به دوش شام یتیمان شبانه ای
استاد جبرئیلی و کفش تو وصله دار
شاهی و میان همه عامیانه ای
تو از قدیم تا به کنون بند غربتی
ای خالی از فضائل تو هر رسانه ای
دل بی محبت تو سیاه است مثل شب
با تو خدا نشسته به هر سینه لب به لب
ای دین حق به پا شده از جان نثاریت
دشمن فراری از یورش ذوالفقاریت
ای روزه روزه دار وجود گرسنه ات
ای چاه کوفه تشنه شب زنده داریت
ای رعد و برق خشم تو طوفان ریشه کن
وی گل اسیر ناز نگاه بهاریت
ای ناله ی خلیل خدا بین شعله ها
دست خلیل نوح به کشتی سواریت
تو یک شبه چگونه چهل خانه رفته ای
ای عقل مات صورت پروردگاریت
ممسوس ذات پاک خداوند قادری
تو مظهر العجائب عالم تو حیدری
باید دلی دهیم که به تو اقتدا کنیم
دل را کمی به درگه تو آشنا کنیم
مدهوش آیه های کمیل توایم علی
کی می شود شبیه تو ربنا کنیم
دادی اجازه تا که تورا ای شکوه عشق
عاشق صفت جنون زده بابا صدا کنیم
آیا اجازه میدهی ای مرد کوچه گرد
دل را روانه ی گذر کوچه ها کنیم
اصلا نه گوشواره و سیلی نه میخ در
بگذار لحظه ای سفر کربلا کنیم
آقا اجازه ای بده تا ناله سر کنیم
یاد حسین و فاطمه ی ...
#شعر_ولادت_اول_مظلوم_عالم #شعر_ولادت_حضرت_امیرالمومنین_علی #شعر_ولادت_حضرت_مولا #شعر_ولادت_حیدر_کرار #مجتبی_صمدی_شهاب
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹