eitaa logo
حدیث اشک
5.8هزار دنبال‌کننده
33 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
شش ماهه حسین(ع) ای هرچه عطش، فرات آواره‌ی توست ای چاره‌ی دل، رباب بیچاره‌ی توست در مسلک ما رفع گرفتاری‌ها یک رو زدنِ کنار گهواره‌‌ی توست کرامت نعمت زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین(ع) صورتت ماه بود بی تردید غرق خون هم لب تو می خندید سرعت تیر بسکه بالا بود کار بابا فقط تماشا بودتا که تیر سه پر لبت را دوخت دلش از خشکی گلویت سوخت تیزی تیر یک طرف اما داغی این سه شعبه واویلا می چکد جای شیر از لبهات خون قلب تو و من و بابات خنده ها می دهد جوابم را سر بریدند آفتابم را تا ابد در غمت عزادارم بعد تو من ز سایه بی زارم تیر تا با گلوت در افتاد جان بابات در خطر افتاد شرم دارد صدای بابایت نگرانم برای بابایت تیر داده به ظاهرت تغییر گلویت را شکست چون شمشیر پدرت را ببین که حیران است بی حرکت میان میدان است می شود از حسین مگر پرسید تیر را از گلو چگونه کشید مرد مادر برو خداحافظ گل پرپر برو خداحافظ حرمله کودک مرا کشت و بعدها می زند مرا مشت و خنده های پلید و مستش که... بدتر از تیر ضرب دستش که... می کشد انتظار چشم مرا وای بر بی کسی ما اسرا بگذرم_ در حرم چه می کارند؟ نیزه ها گم شده مگر دارند؟ خاک ها را که زیر و رو کردند حرمله ها پی چه می گردند؟ می روی از حرم خداحافظ پسر بی سرم خداحافظ تا بسوزند قلب مادر تو نیزه بازی کنند با سر تو  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امان از دل رباب هی نکن گریه پیش آب رباب نرو هی زیر آفتاب رباب چنگ برصورتت نکش اینقدر اینقدر غش نکن رباب رباب از کبودی روی تو خیلی دل زینب شده کباب رباب خاک عالم سر فرات بریز که به طفلت نداد آب رباب پی اصغر نگرد دور و برت تا که پا میشوی ز خواب رباب چقدر بازوی کبودت را داده ای تاب در طناب رباب تو و زهرا دو دسته‌گل دادید اجرتان با ابوتراب رباب معجرت سوخت آری آری سوخت پارچه پیش آفتاب رباب هرکجا معجری به غارت رفت آستین تو شد حجاب رباب چشم عباس دور بردندت بین بازار بی نقاب رباب تو عزیزی عروس فاطمه ای تو کجا مجلس شراب رباب  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شش ماهه حسین(ع) رو لبت از عطش ترک نشسته به کی بگم یه ذره آبت بده اگر که بر نگشتی خوابت گرفت میسپرمت که نیزه تابت بده خواست که واسه‌ی تو آب بگیره گمون کنم که حرفاشو نشنیدن آخه نمیدونم چی شد یک دفه هلهله کردن و بهش خندیدن همین که رفتی جیگرم تیر کشید حرمله واسه پسرم تیر کشید یه جوری زد که سرت از جا پرید سرت بریده شد سرم تیر کشید دیدم صدای هلهله بلنده سر توهم فقط به مویی بنده اونجا دیدم اشک بابا در اومد حرمله هم هو میکشه میخنده نفس کشیدن برا تو سخت شد نفس کشیدن برا من سخت تر از جا پریدن برا تو سخت شد از جا پریدن برا من سخت تر بابا همیشه بچه شو با خنده رو دست میگیره و بالا میندازه اینجا ولی بابای تو با گریه خون گلوتو به هوا میندازه گرفتی انگشت بابا رو محکم دستای کوچیکتو حس میکردم منم تو خیمه با دل تپیده با گلوی تو خسّ و خس میکردم موند به دلم شعر برام بخونی تارای صوتی‌ت تراشیده شد بابات دلش به خیمه اومدن نیست سر تو بدجور آخه پاشیده شد برای خوار کردن ما کشتنت خوب میدونن خیمه قرار نداره الهی داغ بچه شو ببینه بچه زدن که افتخار نداره  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
داغِ تو داغِ تو داغِ گریه داری بود بعد از تو کارم بیقراری بود رفتی و آغوشم زمستان شد با بودنت اما بهاری بود سهم من از شش ماه لبخندت کم بود اما روزگاری بود تنها گناه من به این مردم یک جرعه آب‌ امیدواری بود تیری که از ساقه تورا چیده یک تیر داغ و زهرداری بود مانند زخمِ گوش تا گوشت زخم فراقت زخم کاری بود اندازه‌ی خون گلوی تو از چشم‌هایم اشک جاری بود از من نباید میگرفتندش گهواره‌ی تو یادگاری بود لبخند من پشت حرم دفن است بعد از تو کارم سوگواری بود مادر به شیرش مادراست اما سهم منِ مادر نداری بود دیشب که در صندوقچه خوابیدی کارم فقط چشم‌ انتظاری بود گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای بزرگ همه ، نوزاد اباعبدالله وارث غیرت اجداد اباعبدالله حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله با تو حاجت به همه داده اباعبدالله پَر ِ قنداقه ی تو بال و پر نوکر هاست چون عمو روضه ی تو چاره ی ما مضطر هاست شب هفتم چه قَدَر مثل شب تاسوعاست هر چه خواهید بگیرید شب معجزه‌ هاست یارمان باب ِ حوائج شده حاجات رواست کرمش شامل عالم شده از بس آقاست این طبیبی که کُنَد درد ، دوا نشنیده غالبا بیشتر از خواهشمان بخشیده کیستی ای همه صاحب نفسان نوکر تو ای بزرگان همه زانو زده در محضر تو رو زده آبروی عالم امکان سر ِ تو شیر سرخ عربستان شده آب آور تو ابر و باد و مه و خورشید و فلک حیرانت اکبر و قاسم و عباس بلاگردانت شد گرفتار تو هر بنده گرفتار نگشت در دو عالم به کسی جز تو بدهکار نگشت دست و دلباز ! چرا عمر تو بسیار نگشت وای بر حال ِ زمین، دور تو یک بار نگشت در تو دیدم کرم ِ ارثی این سلسله را ترسم این است شفاعت بکنی حرمله را چیست جرمت که گرفتند ز چشمان تو خواب چیست جرمت که شده سهم تو اینگونه عذاب عرشیان مویه کنان ، گشته فلک خانه خراب کم تلظی بنما ، ای نوه ی مادر آب تو غم انگیز ترین روضه ی عاشورایی سند محکم مظلومیت بابایی وای از کینه ی دیرینه ی بدر و خیبر شده جنجال دوباره سر نام حیدر بیشتر از همه دیدند ستم از لشکر این علی بن حسین بن علی های پدر علی و خنده و محراب ِ دو دستان پدر آمده یاد همه ، فزت ُ و رب ِ حیدر فاطمه ناله زد و عرش در آمد دادش پدری تیر کشید از گلوی نوزادش آمده پشت در و مادر و فضه یادش یک نفر نیست در اینجا برسد بر دادش پدری خسته و شرم و قد ِ همچون دالش مانده کم حرمله هم گریه کند بر حالش گل نشکفته و پرپر شده ، ای وای رباب ذکر یک عرش سراسر شده ای وای رباب قدّ ارباب چو مادر شده ، ای وای رباب خاک ، گهواره ی اصغر شده ای وای رباب مانده کم جان دهد از دل نگرانی پدرش چشم سر نیزه بُوَد آه ، به دنبال سرش  محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از تیر بر گلو بود از تیر بر گلو بود، بغضی که در گلو داشت یادش بخیر روزی ، این مادر آرزو داشت با یاد حنجری که شد پاره گریه می کرد لالا همین که می خواند گهواره گریه می کرد دندان نداشت وقتی ، جان داد طفل شیری از حنجرش در آمد ، دندانه های تیری تیر از کمان که آمد، اول به حنجرش خورد بعد از گلو در آمد ، بر قلب مادرش خورد یک سال داغدار پاشیدن گلو بود با کودکی خیالی مشغول گفتگو بود ... از زه صدا در آمد ، از حلق پاره ات نه ! بر نیزه بند آمد ، اشک از نظاره ات ؟ نه ! در معرکه به دور از چشم رباب رفتی آغوش من چه کم داشت ،بر نیزه خواب رفتی سنگت زدند و حتی ، یک آه هم نگفتی بالا نشینم ای کاش ، از روی نی نیفتی ناصر دودانگه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفل رباب(س) رسد به فصل جدایی اگر کتاب بد است و تشنه ماند اگر طفلِ ربّ آب بد است مگر چقدر از آب فرات را می‌خواست برای طفل که بیش از دو جرعه آب بد است به پیش مادر طفلی که از عطش مُرده نه حرف آب زنید و نه لب به آب.. بد است شبیه چوبه‌ی گهواره‌ی علی‌اصغر دلش شکسته و حالِ دلِ رباب بد است خدا کند که سوال از سرِ علی نکند اگر که حرمله پاسخ دهد جواب بد است به گریه گفت چرا روی نیزه خوابیدی؟ مگر که دامن مادر برای خواب بد است؟ خدا کند که نقابی به رخ کشد خورشید برای صورت شش ماهه آفتاب بد است اگرچه بر رویِ سرنیزه سفت بسته شده برای حمل سرش رقص و پیچ و تاب بد است خداکند که نِی‌اش را تکان‌تکان ندهند برای مادر غمدیده اضطراب بد است سرش به نیزه بماند و یا زمین افتد؟ همیشه بین بد و بدتر انتخاب بد است زمین برای سری که ز نیزه افتاد و گرفته با لگد این و آن شتاب بد است گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا آتش زده به جان همه اصغر رباب مي سوخت در بيان غمش حنجر رباب در زير آفتاب فقط گريه ميكند بيزار بوده است ز سايه سر رباب لب تشنه رفت اصغر او زير تيغ تير حرف از عطش كسي نزند محضر رباب شايد اگر كه حرمله در كربلا نبود اصغر برای او شده بود اكبر رباب هي لحظه هاي دفن علي را مرور كرد شد نبش قبر داغ دل ديگر رباب مي گفت و مي گريست كه آن ساربان پست مي برد كاش جاي تو انگشتر رباب راس پسر كنار پدر بود بين تشت چوب از يزيد خورد سر دلبر رباب...  محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بودند دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید آن خیمه‌ که بهشت دخیل است بر درش آتش گرفت چون جگرِ آب‌آورش از خیمه‌ها هنوز به عباس می‌رسد آهِ رباب و گریه‌ی نوزاد مضطرش `بودند دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید” اصغر ز قحط آب سرانگشت مادرش بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش جانی نمانده بود در اندام لاغرش گهواره جایگاه سخنرانی‌اش نبود دست حسین گشت بلندای منبرش وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش تشویق کرد حرمله را لشگر یزید وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش وا شد گلوش قبل زبان باز کردنش رفت و «پدر» نگفت علی‌اصغر آخرش خون ذبیح ریخت روی سینه‌ی خلیل حالا که می‌دهد خبرش را به هاجرش؟ طوری حسین کودک خود را فدا نمود حتی نریخت روی زمین خون اطهرش هنگام‌ دفن‌ کردن‌ شش ماهه‌ی حرم افتاد یاد محسن مظلوم و پرپرش از او چه مانده بود که بیرون کشیده شد از قبر در مقابل چشمان مادرش امّید راه رفتن او را رباب داشت با پای نیزه آمده حالا برابرش از صبح تا به شب به نوک نیزه خیره و... شب تا به صبح طفل خیالی‌ست در برش گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسینی زاده هستی حسینی زاده هستی شیوه ی اعجاز میدانی بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست که روی کهکشان را خط بیاندازد به آسانی تبارت آفتاب است و زلال رود و بارانی بهاران را نشان دادی درآن عصر زمستانی کجای این جهان دیدند یک لشکر به یکباره ز نوزادی بیاموزد چنین رسم مسلمانی علی الظاهر تو نوزادی، ولیکن یک ولی الله که می‌بردند نامت را علی جویان به حیرانی تو روح عدلی و حقا توانستی به نای حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی جهان سر درگریبان برده و خورشید تاریک است چرا که روی نیزه میرود آیات ربانی تو و سرنیزه ها و باز تکرار جسارت ها ملائک با تو میگریند وقتی روضه‌ میخوانی از آن نیزه که وا کرده گلوگاه تو را با زور دو خط روضه بخوان تا چشم عالم را بِگریانی لب از لب باز کن ای آخرین سرباز ثارالله که مادر جان به لب شد تا که شاید لب بجنبانی گرفتی با دمِ لالا یی تیر و کمان سامان پس از داغ تو مادر را نه سر ماند و نه سامانی میان رفتن و ماندن چقدر این پا و آن پا کرد پس از داغ تو بابا مانده و یک دشت حیرانی نشد زیر عبا پنهان کند این شرمساری را تو آن بغضی که بین خاک هم پنهان نمی مانی رقیه در دلش مانده که کِی باشد در آغوشش کمی بازی کند با تو که تو او را بخندانی خوشی ها شد حرام مادرتو بعد از آن روزِ تلظی کردنت در ساحل دریای طوفانی شگفتا که شگفت آورترین نوزاد تاریخی دریغ از عمر کوتاهت شگفت ازبغض طولانی دلی که بی تو میماند بیابان است میخشکد نگاهت نور مهتاب است دریک شام بارانی شبیه بادسرگردان،میان صحن میچرخم و میگویم به آنهایی که می آیند مهمانی گدای کربلا بودن شرف دارد به اربابی بیا مسکین در این خانه که پشت در نمیمانی بیا که سفره احسان در این بیت الکرم پهن است چه خوانی وچه احسانی چه روزی فراوانی منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی پریشانم پریشان هوای کربلای تو زیارت هست پایان دل انگیز پریشانی  منصوره محمدی مزینان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شاخه ی طوبای شکسته ای در نظرم شاخه ی طوبای شکسته! یک چشم بیانداز به بابای شکسته من یک کمر خم شده دارم به کنارت... اما تویی و این همه اعضای شکسته ای وای که تو ماندی و یک پای بریده ای وای که تو ماندی و یک پای شکسته هرچند که شیرازه ی توریخته برهم.. قرآن منی باخط زیبای شکسته! ابروی تو بر نیزه گرفته ست عزیزم درهم شده آن طاق معلای شکسته صحبت شده از معجر عمه،چه کنم من.. آواره شد آن حضرت عظمای شکسته از خس حس تو سینه ی من تیر کشیده بابا بگو ای یار مسیحای شکسته یک‌بار دگر زنده شده داغ مدینه دیدیم به پهلوی تو زهرای شکسته ممنون عبایم که تورا برد به خیمه تشییع شدی با قدو بالای شکسته حسین قربانچه سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم علی اکبر(ع) خورشید و ستاره را برافروخت بهم ایثار و حماسه را بیاموخت بهم از میمنه تا میسره‌ی لشکر را با گردش شمشیر خودش دوخت بهم کرامت نعمت زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ولدی آینه دار شکوه است علی جانِ حسین همچنان سلسله کوه است علی جانِ حسین آمده مثل ابالفضل پناهش بشود یک تنه آمده تا اینکه سپاهش بشودزلف بر شانه به سیمای نبی می آید به اُحد می رود و جای نبی می آید صفت سرو بر این قد رسا کم باشد قامتش جلوه ای از عرش معظم باشد لشکرِ ابروی او تیغ زنان می آید دشمن از کثرت کشته به فغان می آید میرود تا که ولی زنده بماند بی شک اشهَدُ اَنَّ علی زنده بماند بی شک تیر از چله ی ابروی کجش می بارد برق چشمش اثر صاعقه ها را دارد میمنه میسره را ساده بهم می ریزد دسته دسته جلویش دست قلم می ریزد دست در قبضه شمشیر شبیه علی است پدرش گفت که این شیر شبیه علی است لشکری پیش قدمهاش زمین می افتد چقدر سر جلوی پاش زمین می افتد کوفه را کشت رجز خواندن بی مانندش همه گفتند علی آمده یا فرزندش جبرییل آمده فضل علی اکبر می خواند به جوانمردی او آیه مکرر می خواند می رود میمنه تا میسره را مثل علی زرهش پشت ندارد بخدا مثل علی چین می افتد به صف لشکر اگر تیغ کشد شامْ مرگی برسد اکبر اگر تیغ کشد از عطش حیف نمانده ست رمق در جانش دستش از خستگی افتاد چو مادر جانش اسب او خواست به خیمه برود،عکسش شد خواست از حادثه ها دور شود، عکسش شد برد با حوصله در کوچه دشمن او را می سپارد به دم تیزی آهن او را ذره ذره تنش از اسب زمین می ریزد اربأ اربا بدنش مثل نگین می ریزد زخم ها پشت سر هم به بدن باز شدند عضو های تنش انگار که مقراض شدند روی زانو پدر از راه خمیده آمد از همه زندگی اش دست کشیده آمد  حسن کردی ،_شعر_محرم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا علی اکبر(ع) رفت و یک محشری به راه افتاد یک تنه لشگری به راه افتاد ثانی حیدری به راه افتاد شِبهِ پیغمبری به راه افتاد هر که آمد جلو سرش را باخت لشگری را به دردسر انداخت زده یکباره تا دلِ لشگر شد فراری عدو به دور و بر کرده محشر به پا علی اکبر خواست برگردد و ولی دیگر ... خون به چشمان اسب بارید و مرکبش راه را نمی دید و ... چشم های عقاب شد بسته داشت می رفت نرم و آهسته می خورد ضربه ضربه پیوسته وای از دست نیزه ، از دسته ... پیکرش ذره ذره می ریزد از تنش ذره ذره می ریزد مثل تسبیح پاره ای هر جا هر طرف رفته زیر دست و پا پهن باید شود عبایی تا پدرش ، یک به یک علی ها را بعد تو می شود حسین تنها بعد تو خاک بر سر دنیا... مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ولدی ولدی کمرِ من پسرم تا شده از تا شدنت نیست امّید علی جان به سراپا شدنت آنقدر در همه جا پیکر تو پخش شده شدنی نیست تنِ گمشده پیدا شدنتبرسانید جوانان بنی هاشم را مانده ام در پسِ این حلِّ معما شدنت کربلا مثلِ مدینه شده از وقتیکه صحبتِ کوچه شد و صحبتِ زهرا شدنت پدرت دست به زانو شده با رفتنِ تو محشری کرده به پا بی کس و تنها شدنت باز برگرد و جلو چشمِ پدر راه برو ولدی تشنه شدم ، تشنه ی دریا شدنت میوه ی قلبِ حسین لشگر این قوم نداشت طاقتِ دیدنِ پیغمبرِ عظمی شدنت نه فقط جانِ پدر پشتِ سرت رفت پسر دلِ اهلِ حرمی وقتِ مهیا شدنت جرمت هم نامِ علی بودنِ تو بوده و بس چشمشان کور شد از ثانیِ مولا شدنت چه قدَر کینه به دل داشته اند از حیدر شده معلوم از این قدر، مجزّا شدنت مثلِ تسبیح شدی پاره ، علی ها شده ای علی اکبر چه قدَر سخت شد املا شدنت باید حالا پس از این خاک سرِ دنیا ریخت ولدی بعدِ تو و راهیِ عقبا شدنت آب رفته چه قدَر پیکرِ تو ، پیرم کرد علی اکبر، علیِّ اصغرِ لیلا شدنت مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلاور علی اکبر دلدار و دل آرام و دلاور علی اکبر جمع اند همه آل کسا در علی اکبر آن چیز که خوبان همه دارند در عالم دارد همه را یک تنه در بر علی اکبر فهم احدی نیست به یک ذره‌ی علمش کم رفته اگر بر روی منبر علی اکبر مضمون چه شعری است برازنده اش آخر از مدح و ثنا هست فراتر علی اکبر با گردش شمشیر به دستش همه گفتند در کرب و بلا ثانی حیدر علی اکبر حتی نرسیده ملک الموت به گردش از میمنه زد تا که به مِیسر علی اکبر در منطق و درخلقت و در خلق شبیه است بیش از همه بر شخص پیمبر علی اکبر معصیت آن را که محب است خداوند بخشد به سخا روز جزا بر علی اکبر از اسب زمین خورد و پدر گریه کنان گفت دردا ؛ علی اکبر ...علی اکبر .... علی اکبر می خواست صد و ده پسر ارباب و به یک روز این خواسته بنمود مُیسّر علی اکبر از خوردن سر نیزه ای از پشت به پهلو شد بانیّ مرثیه‌ی مادر علی اکبر برخیز و اذانی بده هنگام نماز است یک مرتبه ، یک دفعه‌ی دیگر علی اکبر برخیز و در این دشت به فکر پدرت باش خیره است به او دیده‌ی لشکر علی اکبر از عهده‌ی جمع بدنت بر نمی آید گشته است همه دشت سراسر علی اکبر ای روشنی چشم پدر، چشم تو روشن صحبت شده از غارت معجر علی اکبر از روضه همین قدر که گردید مزارش هم قد مزار علی اصغر علی اکبر عرفان ابوالحسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
"خَلقَاً و خُلقَاً" باز خواهم عاشقی از سر کنم شرح میدان رفتن اکبر کنم اکبر آن شبه رسول کربلا جرعه نوش باده جام بلا خَلقَاً و خُلقَاً” چو ختم المرسلین در رشادت چون امیرالمؤمنین در شهامت وارث خیرالنسا در کرم مثل عمویش مجتبی اکبر آمد با رخ پیغمبری با صلابت با شکوه حیدری گفت شاها آمدم نک سوی تو تا ببوسم خاک پای کوی تو تا بگویم راز دل فرصت بده بهر جانبازی مرا رخصت بده رخصتی ده جان به قربانت کنم جان فدای دین و قرآنت کنم بر شهادت اذن میدانم بده جان ز تن رفته بیا جانم بده گفت با فرزند خویش آن شهریار من تو را قربان کنم از بهر یار لَن تَنَالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا” بهترین ها را بده در راه او نیست اندر بزم آن والا نگار از تو بهتر گوهری بهر نثار‌‌” ای رخ احمد ز رویت منجلی وی که ممسوسی به ذات حق،علی تا کنم کسب رضایت از خدا من تو را قربان کنم ای مه لقا می فرستم سوی این قوم جهول یک علی از نسل زهرای بتول راهی میدان شد آن والا مقام تا که بذل جان کند بهر امام تا که منقذ فرق اکبر را شکافت لشکر از هر طرف سویش شتافت برون شد از حنجر اکبر کلام یا اَبَتا عَلَیکَ مِنّی السَلام” تا بلند شد بانگ آن فرخنده فر در حرم آزرده شد قلب پدر تا شنید بانگ علی را شاه دین جست از جا و نشست بر روی زین سوی شهزاده آمد با شتاب با دلی غمدیده و چشمی پر آب تا که دید اکبر شده نقش زمین بر زمین آمد فرود از صدر زین شد مدینه سرزمین کربلا بی رمق شد زانوی شاه ولا دید پاشیده ز هم شیرازه اش بر تنش جای سنان و نیزه اش دید دشت کربلا را لاله گون اِربَاً اِربا” پیکری را غرق خون وای از آن ساعت که شاه عدل و داد بر سر نعش علی اکبر فتاد چهره اش بر صورت اکبر نهاد زین مصیبت خاک غم بر سر نهاد شاه گفتا در رثای آن جوان بی تو ویرانه بادا این جهان بس کن ای مداح” آل بوتراب زین مصیبت قلب زینب شد کباب محمد رستمی(مداح) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پسرم جوشن به خاک خورد، سپر تکه تکه شد بابا قدش خمید ، پسر تکه تکه شد هر ضربه که زدند به جان پدر زدند اولاد تیغ خورد پدر تکه تکه شد حکم پسر برای پدر دیده و دل است یعنی که چشم دید جگر تکه تکه شد از باغ ، میوه‌ را به درستی نچیده‌اند بلکه چنان زدند ثمر تکه تکه شد با احتساب این که علی در نماز بود طوری به سر زدند که سر تکه تکه شد آرام گفت یا ابتا را اَبَ اَبَ یعنی نفس برای پسر تکه تکه شد طوری ز روی اسب به روی زمین فتاد گفتند زانوان پدر تکه تکه شد گریان گذاشت صورت خود را به صورتش دیگر به پا نخواست ، کمر تکه تکه شد تشییع او کسای یمانی نیاز داشت یک تن به قدر پنج نفر تکه تکه شد عمه رسید تا به پدر کم نظر کنند عمه که سر رسید نظر تکه تکه شد  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا این نیزه ها که روی تنت قد کشیده اند انگار تیغ روی محمد کشیده اند تا اینکه خوب خوب جدایت کنند آه هر گوشه هر طرف که نباید کشیده اند بالای زین بمان که و گرنه به رسم کفر اینها اگر سوار بیفتد کشیده اند فزت و رب کرب و بلا را بخوان که باز این ابن ملجمان همگی قد کشیده اند حتماً نماز شکر ادا کرده اند چون تکبیر های ممتد و بی حد کشیده اند حتی فرشته های خدا هم قلم به دست بر تکه تکه های تو گنبد کشیده اند از پا نشستم از غم و پایین پای من تنها برای توست که مرقد کشیده اند  رحمان نوازنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای گل لاله ای گل لاله! ز تیغ و تیرها پرپر شدی پاره پاره از دم سر نیزه و خنجر شدی گر چه در صورت شباهت با پیمبر داشتی با چنین پهلو ولی آیینه‌ی مادر شدی پا مکش روی زمین ورنه پدر را می‌کُشی باعث خوشحالی و شادی یک لشگر شدی سوره‌ی یوسف برای من تو بودی اکبرم حال می‌بینم که مثل سوره‌ی کوثر شدی نیزه داران پیش چشمم اربا اربا کردنت اکبر من چند تصویر از علی اصغر شدی سعی کردم از زمین بردارمت اما نشد خورد دستم بر تنت دیدم که تو بی سر شدی محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اربا اربا اربا اربا یعنی پا نشی دیگه عصای دست بابا نشی دیکه یه جوری بپاشه از هم بدنت که رو دست بابا جا نشی دیگه اربا اربا یعنی کینه رو بیاد شمشیراشون تا روی ابرو بیاد یه جوری داغتو رو دل بذارن که بابات سمت تو با زانو بیاد اربا اربا یعنی پرپرت کنن تیغا رو راهی پیکرت کنن اربا اربا یعنی اکبر باشی و دشمنا هزار تا اصغرت کنن اربا اربا یعنی پاییزت کنن کشته‌ی شمشیرای تیزت کنن بعد از این که تیکه تیکه کردنت بشینن دوباره ریزریزت کنن اربا اربا یعنی زیر جوشنت پاره پاره بشه حتی پیرهنت وقتی نیزه ها میکوبن بشینه روی هرکدوم یه تیکه از تنت اربا اربا یعنی اونقد بزنن که زنا ناله‌ی ممتد بزنن پسرت رو جلوی چشمای تو بزنن بد بزنن بد بزنن اربا اربا یعنی نزدیک فرات پسرت رو بکشن جلو چشات بشینی گریه کنی گریه کنی دشمنات هو بکشن به گریه هات اربا اربا یعنی یعنی اکبر دیگه نیست اشبه الناس به پیمبر نیست اربا اربا یعنی بعد از این داداش رو سر خواهرا معجر دیگه نیست محمد نجاری وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ولدی برگ برگی که به زیر قدم پاییزی باز از هجمه ی این باد نمی پرهیزی شاخ و برگ بدنت تازه مرتب کردم باورم نیست که اینگونه بهم می ریزی تا ضریح بدنت بهر امید آمده ام احترامم کنی و بار دگر برخیزی صدو یک دانه تسبیح دلم ریخت زمین جگرم سوخت عجب روضه حزن انگیزی یک عبا بهر حرم بردن جسم تو کم است چه کنم نیست جز این کهنه عبایم چیزی اصغر اصغر بدنت را به عبا میچینم اکبری میشوی و باز بهم میریزی من در این واقعه از خون جگر لبریزم و تو چون آب روان از قدحی لبریزی مجید قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تو بمان تو بمان بعد تو دل منتظر سوختن ست خیمه ها بعد پدر در خطر سوختن ست لب خشک تو و ظهر و حرم و این دل من هر کجا می نگرم من خبر سوختن ست همه آزارِ به احمد به تو یک روزه رسید چونکه خورشید فقط معتبر سوختن ست ای موذن که امامت همه شایسته ی توست این عبا مال تنت که سپر سوختن ست دیدن پهلوی تو کهنه ترین زخم من ست که هنوز این پدرت خونجگرِ سوختن ست از غم تشنگی من ، تو چنین افتادی تن تو جمع شده این اثر سوختن ست  حامد آقایی ،_شعر_محرم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین(ع) گریه بر جان دادنش افلاک کرد خون زیر حنجرش را پاک کرد کند با شمشیر قبر کوچکی.. از لحد کوچکترش را خاک کرد تیر جا خوش کرده ای بر حنجر است ذبح اکبر بود و نامش اصغر است تاج گل از قبر او شرمنده بود قدش از یک شاخه گل کوچکتر است آه از این سینه ی پر خون بکش ناز از این غنچه ی گلگون بکش مادرش از دیدنش جان می دهد تیر را آهسته تر بیرون بکش ... دفن شد آن دیده ی دریایی اش خاک شد شرمنده ی زیبایی اش وقت تلقین علی اصغر رسید اسمع افهم شد دم لالایی اش ... قبر شد کاشانه اش شرمنده ای از غبار خانه اش شرمنده ای جای طفلت داخل گهواره بود از تکان شانه اش شرمنده ای ناصر دودانگه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹