دوباره محرم
دوباره محرم دوباره حسین
بخوان با چهل شب ستاره حسین
تفال زدم قطره قطره به اشک
جواب آمد از استخاره حسین
موذن اذان داد و هی گریه کرد
صدا زد به روی مناره حسین
شنیدم که آدم زبیچارگی
صدا می زد ای راه چاره!حسین
خراسان مریضی شفا می گرفت
ولی ناله می زد نقاره حسین
کفن در تن آسمان پاره شد
بگو با دل پاره پاره حسین
بگو با پرستوی نامه برش
سربام دارالعماره حسین
شنیدم ” میا کوفه اش ” گریه کرد
صدا زد به صد ها اشاره حسین
رحمان نوازنی
#رحمان_نوازنی #شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
این نیزه ها که روی تنت قد کشیده اند
انگار تیغ روی محمد کشیده اند
تا اینکه خوب خوب جدایت کنند آه
هر گوشه هر طرف که نباید کشیده اند
بالای زین بمان که و گرنه به رسم کفر
اینها اگر سوار بیفتد کشیده اند
فزت و رب کرب و بلا را بخوان که باز
این ابن ملجمان همگی قد کشیده اند
حتماً نماز شکر ادا کرده اند چون
تکبیر های ممتد و بی حد کشیده اند
حتی فرشته های خدا هم قلم به دست
بر تکه تکه های تو گنبد کشیده اند
از پا نشستم از غم و پایین پای من
تنها برای توست که مرقد کشیده اند
رحمان نوازنی
#رحمان_نوازنی #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر #شعر_محرم_1403_شعر_مرثیه_شعر_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
روح آفتاب
ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی
بانوی بوتراب چرا پا نمی شوی
پهلوی من هم از خبر رفتنت شکست
رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی
با قطره قطره اشک سلامت نموده ام
زهرا بده جواب چرا پا نمی شوی
خورشید لطمه دیده حیدر بلند شو
بر جمع ما بتاب چرا پا نمی شوی
رفتی و روی صورت خود را کشیده ای
ای مادر حجاب چرا پا نمی شوی
بی تو تمام ثانیه ها دق نموده اند
رفته زمان بر آب چرا پا نمی شوی
روی کبود تو به نگاهم اشاره کرد
مردم از این خطاب چرا نمی شوی
می میرد از تنفس دل گیر کوچه ها
ای غنچه های ناب چرا پا نمی شوی
رحمان نوازنی
#اشغار_شهادت_حضرت_زهرا #رحمان_نوازنی #شعر_فاطمیه #مرثیه_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شعر روایی انفاق گردنبند توسط حضرت زهرا (س)
نماز عصر و دل گرم مسجد و منبر
چه لحظه های خوشی بود نزد پیغمبر
در این میانه کسی درب آسمان را زد
صدا زدند از آن سو که سائلی آمد
رسید سائل پیری که فقر توشش بود
و کیسه ای که پر از عشق روی دوشش بود
لباس پاره ای از بزم خاک برتن داشت
و منتی که زلطف خدا به گردن داشت
رسید و حضرت خورشید احترامش کرد
و قبل از اینکه سلامش کند سلامش کرد
الا رسول خدا من گرسنه نورم
من از تنعم خورشید آسمان دورم
برهنه پوش صفاتم لباس می خواهم
فقیر خانه ذاتم اساس می خواهم
نبی که منتظر امر آسمانش بود
کنار آینه لبخند زد سپس فرمود:
خودم که هیچ ندارم به دست تو بدهم
پیاله ای به دو دست الست تو بدهم
ولی تو را به همان خانه می فرستم که...!
خدا سپرده کلیدش فقط به دستم که... !
کلید دار و نگهدار خانه من باشم
و شرط اصلی این رفت و آمدن باشم
برو به سمت همان خانه که پر از راز است
برو به سمت دری که به مسجدم باز است
چه خانه ای که از آن سرنوشت می ریزد
و لحظه لحظه از آنجا بهشت می ریزد
برو به خانه زهرا که عرش من آنجاست
که گنج های خدا دست دخترم زهراست
نگاه سائل خورشید سمت ماه افتاد
برای درک شب قدر خود به راه افتاد
همینکه بر در خانه رسید زانو زد
برای اذن گرفتن به مرتضی رو زد
سلام اهل خدا ؛ خانواده توحید
سلام اهل و عیال گرامی خورشید
سلام ریشه هستی ؛ سلام علت من
سلام علت اصلی امرخلقت من
سلام سایه لطف همیشه بر سر من
سلام مادر شیعه ؛ سلام مادر من
برهنه پوش صفاتم لباس می خواهم
فقیر خانه ذاتم اساس می خواهم
کرامت از درو دیوار خانه اش می ریخت
برای شیعه دل مادرانه اش می ریخت
دوباره کوثر رحمت به جوش می آید
صدای بخشش خانم به گوش می آید
دوباره آیه انفاق می زند لبخند
به دست سائل خود داده است گردن بند
نگاه سائل خورشید مات و حیران شد
هوای شوق وزید و مدینه باران شد
در آسمان خجالت به پای ماه افتاد
به سمت مسجد خورشید باز راه افتاد
سلام حضرت خورشید؛ روزعید شده
شب سیاه من امروز روسپید شده
دل زمینی من در تلاطم افتاده
ببین که عرش چه در دست فرش خود داده
دوباره ابر به چشمان آفتاب نشست
هوای گریه وزید و دل مد ینه شکست
دوباره زیر لبش سری از مگو ها گفت
دوباره پیش همه هی فدا ابوها گفت
هوای شرجی مسجد و نم نم باران
و گریه های ...
#اشعار_مدح_و_مرثیه_حضرت_زهرا #رحمان_نوازنی #شعر_روایی_حضرت_زهرا #شعر_شهادت_حضرت_فاطمه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹