eitaa logo
حدیث اشک
9.2هزار دنبال‌کننده
75 عکس
148 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
انا لله و انا الیه الراجعون شاعر و ذاکر گرامی اهل بیت (ع) جناب اقای درگذشت مادر گرامیتان را خدمت شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض می نماییم
سر در گم سرّ سحرم مادر گلها دل مرده ی اسرار درم مادر گلها ای محور اصل همه ی عالم وآدم ای هاله ی احساس وکرم مادر گلها هم اسوه ی مهر و مدد و گوهر علمی هم سوره ی طاهای حرم مادر گلها علامه دهری و سراسر همه عدلی ای حامی و امدادگرم مادر گلها در معرکه گل کرده همی آه کلامی گاهی سر و گاهی کمرم مادر گلها ای ماه دل آرای علی در دم مرگم دل گرم طلوعی دگرم مادر گلها
بانوی پر دردم مداوا می‌شد ای کاش  از بستر بیماری اش پا می‌شد ای کاش  باران رحمت می‌شد از چشم تو جاری  با عطر یاست می‌شود دنیا بهاری  با چشم کم سویت نگاهم کردی بانو  آشفته بودم روبه راهم کردی بانو  تنها تو کردی اعتنا بر هر کلامم  تنها تو می‌گفتی "علیکم" بر سلامم  یک جای سالم پس چرا در پیکرت نیست ؟ جز دشت آلاله میان بسترت نیست؟ سرچشمه ی باغ پر از احساس هستی  تنها پناهم در عوام الناس هستی برخیز و برکش پرده از رازی دوباره اعجاز کن با چادر ، اعجازی دوباره من بی وضو نام تو را هرگز نبردم وقتی هزاران آیه در وصفت شمردم با این قد تا خورده ، آبم کرده ای باز جارو نکش ، خانه خرابم کرده ای باز دستاس را حرکت درآوردی نفهمم هر بار پیراهن عوض کردی نفهمم این درد بازو در قنوتت حرف دارد طرز نگاه در سکوتت حرف دارد برخیز و برپا کن شکوه آیه ها را لبریز از خیر و دعا همسایه ها را بالاتر از ادراک مردم شد مقامت  هرگزنشد در کوچه حرف از احترامت  قربانی دست حسودان غدیری وقتی که رفتی حق خود را پس بگیری بعد از گذر از کوچه هم رنگ غروبی می خواستی اذعان کنی همواره خوبی چون کشتی بشکسته پهلو میگرفتی من محرمت بودم ولی رو میگرفتی باشد نگو اما حسن دق میکند ...اه شب ها میان خواب هق هق میکند ...اه دیوار و درب کوچه‌ها با من سخن گفت  آه از حسن آه از حسن آه از حسن گفت ازضرب دست مردکی ناپاک می‌گفت  از زیور گوشت به روی خاک می‌گفت  عرش خدا را ضربت سیلی تکان داد  جای سرت را روی دیواری نشان داد سخت است در دنیا بدون یار بودن  بی تو کنار سفره ی افطار بودن  اصلاً نمی‌خواهم که با این سر به زیری  حتی برایم لقمه ی نانی بگیری روز گذشته چاره ای تدبیر کردم لولای درب خانه را تعمییر کردم میخی که شد دردسرت را کندم ازجا آسیب زد بال و پرت را ‌کندم از جا خانُم ! بیا جان علی ترک سفر کن از یادگار مُحسنت صرف نظر کن با داغ تو می لرزد ارکان نمازم کز چوب این گهواره تابوتی بسازم حس میکنم دردی که روی دوش داری  وقتی که زینب را تو درآغوش داری برخیز و بر احوال زینب مادری کن فکری به حال لحظه ی بی معجری کن باید بمانی تا رُخ ماهش ببوسی آن دم که چادر سر کند روز عروسی پاک و زلال و صاف تر از رود دجله خوب است دختر را بَرد مادر به حجله دیدم به نقش صورت خود غنچه داری یک پیروهن ، چندین کفن در بقچه داری فکری برای زینبت در کربلا کن سرمایه ای در عصر عاشورا جداکن غم نامه ای دیگر مهیا کن برایش یک معجر و یک روسری تا کن برایش این عهد را از روز اول با تو بستم درقتلگه همراه زینب با تو هستم @hadithashk
حدیث اشک
بانوی پر دردم مداوا می‌شد ای کاش  از بستر بیماری اش پا می‌شد ای کاش  باران رحمت می‌شد از چشم تو جار
زیباترین گلواژه ی اشعار حیدر ای محرم گنجینه ی اسرار حیدر باران رحمت می‌شد از چشم تو جاری  با عطر یاست می‌شود دنیا بهاری  با چشم کم سویت نگاهم کرده ای تو آشفته بودم روبه راهم کرده ای تو تنها تو کردی اعتنا بر هر کلامم  تنها تو می‌گفتی "علیکم" بر سلامم  یک جای سالم پس چرا در پیکرت نیست ؟ جز دشت آلاله میان بسترت نیست؟ زخم تنت زهرا مداوا میشد ای کاش لولای در شکلی دگر وا میشد ای کش سرچشمه ی باغ پر از احساس هستی  تنها پناهم در عوام الناس هستی برخیز و برکش پرده از رازی دوباره اعجاز کن با چادر ، اعجازی دوباره من بی وضو نام تو را هرگز نبردم وقتی هزاران آیه در وصفت شمردم با این قد تا خورده ، آبم کرده ای باز جارو نکش ، خانه خرابم کرده ای باز دستاس را حرکت درآوردی نفهمم هر بار پیراهن عوض کردی نفهمم این درد بازو در قنوتت حرف دارد طرز نگاه در سکوتت حرف دارد برخیز و برپا کن شکوه آیه ها را لبریز از خیر و دعا همسایه ها را بالاتر از ادراک مردم شد مقامت  هرگزنشد در کوچه حرف از احترامت  قربانی دست حسودان غدیری وقتی که رفتی حق خود را پس بگیری بعد از گذر از کوچه هم رنگ غروبی می خواستی اذعان کنی همواره خوبی چون کشتی بشکسته پهلو میگرفتی من محرمت بودم ولی رو میگرفتی باشد نگو اما حسن دق میکند ...ها شب ها میان خواب هق هق میکند ...ها دیوار و درب کوچه‌ها با من سخن گفت  آه از حسن آه از حسن آه از حسن گفت ازضرب دست مردکی ناپاک می‌گفت  از زیور گوشت به روی خاک می‌گفت  عرش خدا را ضربت سیلی تکان داد  جای سرت را روی دیواری نشان داد سخت است در دنیا بدون یار بودن  بی تو کنار سفره ی افطار بودن  اصلاً نمی‌خواهم که با این سر به زیری  حتی برایم لقمه ی نانی بگیری روز گذشته چاره ای تدبیر کردم لولای درب خانه را تعمییر کردم میخی که شد دردسرت را... کندم ازجا آسیب زد بال و پرت را... ‌کندم از جا خانُم ! بیا جان علی ترک سفر کن از یادگار مُحسنت صرف نظر کن با داغ تو می لرزد ارکان نمازم کز چوب این گهواره تابوتی بسازم حس میکنم دردی که روی دوش داری  وقتی که زینب را تو درآغوش داری برخیز و بر احوال زینب مادری کن فکری به حال لحظه ی بی معجری کن باید بمانی تا رُخ ماهش ببوسی آن دم که چادر سر کند روز عروسی پاک و زلال و صاف تر از رود دجله خوب است دختر را بَرد مادر به حجله دیدم به نقش صورت خود غنچه داری یک پیروهن ، چندین کفن در بقچه داری فکری برای زینبت در کربلا کن سرمایه ای در عصر عاشورا جداکن غم نامه ای دیگر مهیا کن برایش یک معجر و یک روسری تا کن برایش این عهد را از روز اول با تو بستم درقتلگه همراه زینب با تو هستم @hadithashk
بنازم شور طبلی را  که در هنگامه ی جنگ است صدای ساز شیپوری که با ضربش هماهنگ است هر آنکس فکر نابودی شیطان را به سر دارد بپا خیزد اگر درسینه اش شور خطر دارد بدانید این صدای غرش زلزال ایران است بنای عنکبوت اینبار در چنگال ایران است مبر از یاد ظالم را که در بهت و سکوت افتاد و طوفانی که یکباره به جان عنکبوت افتاد هنوز آغاز جنگیم و هزاران مثنوی داریم برای سرنگونی تو ابیاتی قوی داریم مگر از یاد بردی روشنی بخت نزدیک است مگر قبلا نگفتیم انتقام سخت نزدیک است بدان نبض جهان با رهبری شرق خواهد شد به زودی کشتی ات در نیل موشک غرق خواهد شد ولی حالا دگر بر گریه ها گوش شنیدن نیست وتا پایان این بازی بنای پس کشیدن نیست بهای شیطنت هایت بهایی سخت وسنگین ست که این یک مرحمی بر قلب زخمی فلسطین ست چشیدی مزه ی تلخی که دارد ضربت سیلی قیام کربلا هرگز ندارد صلح تحمیلی رسیده عاقبت روزی که بغض سینه ها گل کرد تمام فتنه هایی را که چون کوهی تحمل کرد خدا همراه ما بود و جهان غرق تحیّر شد همان نانی که در خون میزدی امروز آجر شد جهانی را دچار محنت و افسردگی کردی به ناحق جای مظلومان نشستی زندگی کردی ولی فهمیده ای آتش به درب خیبر افتاده وبا " آل علی هرکس در افتاده وَر افتاده" گمان کردی خطای در احد تکرار می گردد؟ جگرها طعمه ی دندان آن بدکار می گردد؟ دریغا ، دست خالی باز گردد مالک اشتر مبادا تیغ بردارد کسی از گرون کافر نباید فرصتی آماده گردد بر نفس هایش غبار آلوده می سازد هوا را خاروخس هایش شمیم فتنه از همسایه ی تبریز می آید اگر پا پس کشیدی دشمنت تجهیز می آید اگر یاغی شود کودک نوازش کار بی معنی ست برای دشمنی بدعهد ، سازش کار بی معنی ست مگر ما یادمان رفته ترور در قلب تهران شد و دستی را که زیر جامه داعش نمایان شد نترسان از تبر ما را اگر هیزم شکن دارد درختی را که عمری ریشه در خاک وطن دارد تبر با دسته ی چوبی خود پیمان خون بسته ست تمام زخم جنگل از همان نامردی دسته ست کنار دست خود وقتی که داری راه حل ها را برایم زنده می دارد کمی  ضرب المثل ها را مبادا سفره ی دشمن تو را چشم ولع باشد سلام گرگ ها کی خالی از مکرو طمع باشد؟ قسم بر حضرت زهرا دوباره عهد می بندیم که ما پرقدرت و محکم تر از کوه دماوندیم شبیه کوه پابرجا و سرشار غرور هستیم فقط یک گام دیگر تا به آغاز ظهور هستیم کنار یکدگر هبستگی و همدلی داریم وچشم و گوش بر فرمایش سید علی داریم همان مردی که در هر نکته ای پیداست اعجازش سلامی ، باقری ، قاسم سلیمانی ست سربازش @hadithashk
در سینه هامان کوره ای از خشم داریم فوّاره هایی از غضب در چشم داریم هیهات اگر این موج ها آرام گردد با قول پوشالی دشمن خام گردد ما همدلیم و جنگلی انبوه هستیم با یکدگر ثابت قدم چون کوه هستیم ما ملَّتی با غیرت و آزاده داریم یک لشکر انبوه حاجی زاده داریم غافل مشو ، ما مرد میدان نبردیم دیدی که با اهریمن قبلی چه کردیم تا رهبری با حکمت و فرزانه داریم کی ترسی از غارتگر بیگانه داریم این شمه ای از ضربت آفند او بود دیدی نویدی را که در لبخند او بود امروز وقت امتحان های خطیر است روز تباهی سقیفه در غدیر است امروز روز شعله های انتقام است برقلب هر آزاده ای حجت تمام است در بحث نابودی شان خیل سخن هاست حذف یهودی ها بدست پرشین هاست ما اشتیاق صلح تحمیلی نداریم پاسخ به جز فتاح و سجیلی نداریم اما نباید فارق از دستور گردیم از بعد پیروزی خود مغرور گردیم آن ضربه ی سخت اُحُد را یادمان هست امروز هم در پیش رو این امتحان هست دشمن به دنبال نبردی وحشیانه ست میدان جنگ نرم ما جنگ رسانه ست این چهره ی سردرگمش را کم نگیرید مکر ستون پنجمش را کم نگیرید دائم به فکر رُعب و ایجاد هراسند در کل سیاهی لشکران عمروعاصند در چنته اش افکار آفندی زیاد است تا بین لشکر "اشعث کندی" زیاد است پس یادتان باشد اگر تیری خطا رفت یا اینکه قرآنها به روی نیزه ها رفت با یکدگر هم سو و همسنگر بمانید تحت لواء و سایه ی رهبر بمانید چون بعد آن سودی ندارد غصه خوردن  فرجام را دست ابو موسی سپردن حیف است ایران را اگر مقتل کشانند  بار دگر در "دومه جندل "کشانند برخیز و دردل زنده کن شور دعا را «هیهات منا الذله» ی کرب وبلا را کلی مضامین در رثای مشک گفتیم هر واژه ای را با بهای اشک گفتیم اما رموز در شهادت را ندیدیم عباس ذوب در ولایت را ندیدیم هر فکر غیر از این نشان تیره بختی ست آن کار شاید ساده ، اما کار سختی ست منظومه ای از تیر در قلب زره خورد در علقمه کار ابوفاضل گره خورد در جای جای شهر ها میدان مین است بعد از شهیدان بار سنگینی زمین است پای ارادت ها نباید لنگ گردد " الموت اسرائیل " مان کم رنگ گردد @hadithashk
تا که خوردی به زمین عرش خدا ریخت بهم غرق در خون شدی و کرب و بلا ریخت بهم دیدم از دور علی سوره ی "رمّان" تنت مثل گل وا شد و هر دانه جدا ریخت بهم دشمنم آمد و با هر لگد از شمشیرش پیش چشمم همه ی جسم تو را ریخت بهم خواستم تازه بگویم که " تقبّل منّا" تا که برخاست تنت شکل دعا ریخت بهم شاعران در غمت اینگونه سرودند علی جسم صدچاک تو در بین عبا ریخت بهم عصر آن واقعه با بوسه یک خنجر کُند نظم رگهای سر از سمت قفا ریخت بهم @hadithashk
لب تشنگی و صبر تو اقبال قشنگی ست دریا که به دریا برسد حال قشنگی ست درهر قدمی طالع و تقدیر به هم خورد دریا نگران بود ولی عشق رقم خورد میخواست به عالم برساند خبر آب در حسرت یک بوسه بسوزد جگر آب دستی به سر آب زد ، از اوگله ها کرد از طعنه شمر و شبث و حرمله ها کرد هیهات ، حرم در خطر دشنه بماند حیف است تو باشی و حرم تشنه بماند سر زد به لبش آهی و با اشک سخن گفت از روی دلش رد شد و با مشک سخن گفت سرگشته و حیرانی وبی تاب تر از قبل سیراب شده قلب تو سیراب تر از قبل در بحث وفای من و تو حرف زیاد است این حرص تو در خوردن آب خارق العاده است این علقمه هرچند به چنگال امیه ست یک جرعه ی در سینه ی تو حقّ رقیه ست ترس از سر جان در دل هنگامه نداریم ای مشک نیازی به امان نامه نداریم با مشک سخن گفت و سخن گفت و سخن گفت از لحظه ی جنگیدن و آماده شدن گفت دروازه ی دل وا شد و احساس غزل کرد او را عوض کودک شش ماهه بغل کرد برخاست که راهی بشود جانب خورشید انداخته بر دوشِ خودش کوهی از امید یکباره در آن همهمه ی قوم تبهکار افتاد زمین دست علم گیر علمدار در حلقه ی آن لشکر کفتار کمین خورد یک سو علم و سوی دگر دست زمین خورد تا مشک ز دور و برش احساس خطر کرد خود را سپر سینه ی سوزان قمر کرد با تیر به چشمان ترش سرمه کشیدند ای وای که از مشکِ حرم جامه دریدند می رفت که یک حربه کاری زدن ای وای بر فرق سرش ضربه کاری زدن ای وای در علقمه هم معجزه از سمت عصا شد با ضرب عمودی وسط نیل دو تا شد دیدند به خون ماه دل آرای عرب را از عرش فرود آمدنِ کوه ادب را اطراف ضریح بدنش هلهله ها شد از یک قدمی سوی تنش تیر رها شد یک عده به تسویه حساب آمده بودند غارتگری حضرت آب آمده بودند در زیر قدمها تن شمشاد به هم ریخت تا گفت " اخا" کلبه ی بیداد به هم ریخت آئینه ی دل گشت خراشیده و در هم یا رب ! چه کند باسر پاشیده و درهم شادابی و عطری به گل یاس نمانده چیزی دگر از پیکر عباس نمانده این صوت غم انگیز که بر خُلد برین خورد زینب وسط خیمه ی زنها به زمین خورد یک لحظه سراسیمه وحیرت زده شد ، آه برنیزه به پهلو سر غیرت زده شد ، آه @hadithashk
شور حماسی از ازل بسیار داریم ما ملتی با غیرت و بیدار داریم حرف ولی آویز‌های گوشمان بود تابوت مردان خدا بر دوشمان بود بیگانگان دیدند این جولان ما را جمهوری اسلامی ایران ما را بر سینه ی دنیای غربی دست رد خورد یک مشت محکم بر دهان عبدود خورد با اتحاد و نور ایمان زنده هستیم ازخون پاک این شهیدان زنده هستیم شور و رجزخوانی این لشکر به پا خاست یک بار دیگر مالک اشتر به پا خاست از سمت ما موج خروشانی به راه است طوفانی از قاسم سلیمانی به راه است می‌روید از خاک وطن صدها سلامی از مادرانی چون سحرهای امامی ما نوجوان‌هایی به خون غلطیده داریم دشتی سراسر لاله چون فهمیده داریم این‌ها بهای پاکی زن‌های ما بود تاثیر شهد نوجوان کربلا بود آنکس که از مولا تمنای عسل کرد آمد به میدان و شهادت را بغل کرد آن کس که شور رزم در هنگامه دارد جای امان نامه وصیت‌نامه دارد رقص جنون تیغ در دست شریفش صد ازرق شامی نمی‌گردد حریفش جای زره بر روی اندامش کفن داشت در وقت جنگیدن شباهت با حسن داشت تا تن زمین می خورد و سر پرواز می‌کرد آن زخم‌ پیران جمل سر باز می‌کرد دشمن به دورش حلقه زد سردرگمش کرد او را اسیر خدعه‌های مردمش کرد بر زیر سم اسب‌ها جسمش رها شد  چند استخوان در سینه او جابجا شد یک گوشه ای در معرکه گیرش کشیدند روی دهانش جای نعل اسب دیدند افتاده بود و بین خونش دست و پا زد در آن شلوغی‌ها عمویش را صدا زد راه عسل را از گلویش باز می‌کرد از بین آغوش حسین پرواز می‌کرد @hadithashk
خودم دیدم تمام هستی‌ام رو میان خاک‌ها روی زمینه خدا هرگز نیاره توی دنیا  که مادر داغ کودک رو ببینه تمام دلخوشیم از دار دنیا  تو بودی هستی و هستم گرفتند  تنم در خیمه‌ها لرزید و دیدم  گلم را آخر از دستم گرفتند میان کوفه تا بازار رفتم در هر حجره‌ای گهواره دیدم لباس اصغرم غرق به خونه برات مادر لباس نو خریدم علی رفتی و مادر شیر داره  به غیر از عمه با جایی نگفتم  بیا مادر دلم تنگ صداته  برات چند وقته لالایی نگفتم چقدر سخته که حتی قطره خونی  ببینه مادری بر بال بچه‌اش  از اون سخت‌تر همینه پشت نیزه  بیفته مادری دنبال بچه‌اش به زیر نیزه‌ات بودم که دیدم یه شبنم از گلوت و گونه‌هامه هنوزم خون رگ‌هات نو گل من  به گرمی سرت رو شونه‌هامه نمی‌دونم که زلفت رو ببینم  و یا پابست سرخی چشات شم تو خواب راحت از چشمم گرفتی  الهی من فدای خنده‌هات شم @hadithashk
گوئیا خورشید را از جمع نی ها می بری این مسیح کیست ای راهب کلیسا می بری ؟ غرق اسلامی و در این دیر می مانی چرا؟ ای مسلمان حسین انجیل می خوانی چرا؟ او همان تفسیر فریاد صریح زینب است این سر مصلوب برنیزه مسیح زینب است باز هم عطر ملیح از طور نم نم میوزد بوی یاس فاطمه از سوی مریم میوزد او خود عیساست که تفسیرقرآن میکند این چنین داردتو را دعوت به ایمان میکند میزبانی میکنی امشب تو بر عیسای ما رنگ خاکستر بشوی ازچهره ی یحیای ما رنگ رخسارش شباهت بر خسوف فاطمه ست اینکه میشویی تو با اشکت لهوف فاطمه ست بشنو از نی ماجرای حضرت خورشید را بشنو از نای نیستان سوره ی توحید را لاله ای را که به گلبرگش نگین از شبنم است آیه های روشنی از کودکی مریم است آه ، هفتاد و دو سر امشب پذیرای غمند یک به یک آنها حواریون صحرای غمند از ستون نیزه ای آثار هیبت میچکد آنکه از چشمش به جای اشک غیرت میچکد ماه در خون خفته ای که چشم او پراشک بود دست هایش هم نوا با گریه های مشک بود راهب این گنجینه ی خونین آدم را ببین بین دستانت سر عیسی بن مریم را ببین نور سیمایش سرا را رنگ و هیبت میدهد این کلیسای تو امشب بوی هیئت میدهد @hadithashk
عمریست شدم بسته به زنجیر رقیه دروازه ی قلبم شده تسخیر رقیه بودیم سر سفره ی خانش همه عمر ما را بنویسید نمک گیر رقیه هر کس که گدای در این میکده باشد نامیده شود جزء مشاهیر رقیه "لبنان و عراق و یمن و سوریه را کاش یک روز بنامیم جماهیر رقیه" @hadithashk