شام غریبان
دیدی غمش آخر علی را خون جگر کرد
قرآن بخوان اسما که قرآنم سفر کرد
هرچند ساکت بود دلگرمی من بود
با رفتنش دیگر مرا بی بال و پر کرد
یادم نرفته بین محراب عبادت..
با آرزوی مرگ شب ها را سحر کرد
خون مردگی چشمهایش را ندیدم
از بس که پیش محرمش چادر به سر کرد
بیدار بود از درد اما دم نمیزد
با دردهای پیکرش مردانه سر کرد
غسل تن حوریه ی زخمی چه سخت است
از شرم آبم کرد من را محتضر کرد
مسماررا کج کرد تا که من بمانم
در پشت در پای علی سینه سپر کرد
دلشوره و دلواپسی آمد سراغش
هروقت که به معجر زینب نظر کرد..
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#شام_غریبان
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
با تو برای من غم عالم نماندنی است
با من بمان که با من و تو غم نماندنی است
این غم کجا برم که برایم میان شهر
یک یار مانده است که آن هم نماندنی است
گفتم طبیب آمد و تا دید وضعِ در
برگشت و رفت و گفت مریضم نماندنی است
پهلو و سینه، صورت و بازو، عزیز من
با این همه جراحت مبهم نماندنی است
مرهم گذاشت زینب و دادت بلند شد
با گریه گفت این تن درهم نماندنی است
مثل خیال گشتهای و گفت بسترت
بیهوده است افاقهی مرهم... نماندنی است
سهمِ حسین بی کفنی شد، کفن چه سود ؟
وقتی کفن نه پیرهنی هم نماندنی است
تا فرصت است بوسه بگیر از حسین که..
از زخمِ نیزههای دمادم نماندنی است
بوسه بگیر از بدنش که همین بدن
زیر هزار ضربهی محکم نماندنی است
*میسوزم از غمی كه ميان هزار خصم
يک يار مانده بهر تو ، آن هم نماندیاست
(استاد حاج علی انسانی)
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#حسن_لطفی
@hadithashk
افتاده از پا از غم افتادنش بود
جان داد آنکه شاهد جان دادنش بود
آتش زده بر هستی اش داغ جوانی
فریاد زد اسماء بریز آب روانی
شرمندگی را در نگاه حیدر آورد ...
این غسل ، یک فتاح را از پا در آورد
دست علی باز است، این اوج محن بود
حالا به دست فاطمه بند کفن بود
گفت ای سفرکرده ، ببین اشک یلی را
یار علی جان دادی و کشتی علی را
امشب شکسته دیدمت نخل امیدم
غسلت نفسگیر است ای گیسو سپیدم
درد و دل من مختصر باشد عزیزم
غسال دیدی محتضر باشد عزیزم ...
دیدی رسید از غصه ات دستم به زانو ....
در کندم اما دل نکندم از تو بانو ....
محروم کردی مرتضی را از وجودت ...
دق دادی ام امروز با روی کبودت ...
امشب کسی مانند من بی بال و پر نیست
مستأصلم من، دفن کار یک نفر نیست
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#ناصر_دودانگه
@hadithashk
دیروز بود انگار عشقت در گلم رفت
گفتی علی!غمهای عالم از دلم رفت..
دیروز بود انگار با تو پا گرفتم
خندیدی و آرام دستت را گرفتم
دیروز بود انگار شب را کور کردیم
یک خانه کوچک به زحمت جور کردیم
دیروز بود انگار رونق داشت باغم
با بودن تو غم نمیامد سراغم
دیروز بود انگار گل با شمع بودیم
شبها سر یک سفره باهم جمع بودیم
دیروز بود انگار دنیا کام من بود
در شهر عنوانم علی صف شکن بود
دیروز بود انگار دادم این خبر را
گفتم که زهرا هست بفروشم سپر را
دیروز بود انگار فکرم ماندنت بود
زیباترین اوقات من نان پختنت بود
دیروز بود انگار با شور جوانی
می ایستادی تا نماز شب بخوانی
امروز اما غم گرفته خانه ام را
سر درد اذیت میکند ریحانه ام را
امروز اما هر نمازش بی قنوت است
هرچیز میگویم جواب او سکوت است
امروز اما راه من بن بست خورده
بانوی من سیلی ز مردی پست خورده
امروز اما بخت حیدر واژگون است
هرجای بستر را که میبینیم خون است
امروز اما سوخت مغز استخوانم
با من وصیت کرد بانوی جوانم
امروز اما غم دلم را زیرو رو کرد
از حال زهرایم مغیره پرس و جو کرد
امروز اما کوثر من در مدینه
زخم عمیق میخ در دارد به سینه
امروز اما خاک شسته جامه ام را
گم کرده ام در کوچه ها عمامه ام را..
امروز اما سر به زیر شهر هستم
دنیا بدان من با تو دیگر قهر هستم
امروز اما داغ زد بر روی داغم
فرمود وای از کشته ی خاک عراقم..
گفتم حسین دیدم دو چشمان ترش را
فرمود میبرند لب تشنه سرش را
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
تنها نه فقط گل بهارم رفته
آرامش قلب بی قرارم رفته
زهرا همه دار و ندار من بود
امشب همه ی دار و ندارم رفته
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#سید_مجتبی_شجاع
@hadithashk
باز هم دارد صدای گریه بالا می رود
امشب از بیت علی آرایه بالا می رود
در میان گریه ها «الجارُ ثُمَّ الدّارُ» گفت
در جوابش دادِ هر همسایه بالا می رود!
عاملان شرع و قرآن کور و کر بودند چون
پشت در دارد صدای آیه بالا می رود
هر شبانه روز ماهی بود و زهرا آب شد
پس چرا هِی طول هر ثانیه بالا می رود؟!
حرف پیغمبر به یاد حیدر افتاد و چه دید؟
لحظه لحظه ارزش این هدیه بالا می رود
وقت غسل فاطمه لرزید دست حیدر و
آه ، دیگر شدت مرثیه بالا می رود
#فرید_افشاری
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
@hadithashk
آری که بساط گریه جور است امشب
دست من از آغوش تو دور است امشب
هر طفل تو گوشه ای زمین گیر شده ست
این خانه چقدر سوت و کور است امشب
این شهر بدون فاطمه زیبا نیست
امید علی بود ولی حالا نیست
همسایه بخواب ، راحت و آسوده
امشب که صدای گریه زهرا نیست
ای جان علی ، عزیز من ، شرمندم
بعد از تو فقط به تار مویی بندم
خود را به دل خاک سپردم زهرا
با دست خودم گور خودم را کندم
ای وای چقدر مجتبایت غم خورد
ای کاش علی از این مصیبت میمرد
همسایه که از گریه تو شاکی بود
امشب ز در خانه تو هیزم برد
با خاطره نان تو غم میخوردیم
از سردی دستان تو غم میخوردیم
زهرا احدی غذا نیاورد ولی
امشب من و طفلان تو غم میخوردیم
#فاطمیه
#شعر_ایام_بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا_س
#امیر_فرخنده
@hadithashk
دلم تنگ نگات میشه عزیزم
به یاد چشم سرخت،اشک می ریزم
دعا کن، یاس در خاک آرمیده
همینجا از کنارت بر نخیزم
گلاب اشک سر خاکت میارم
پس از تو ابرم و دائم می بارم
جوون زیر خاکم ای که بی تو
به زنده موندنم شوقی ندارم
با سیلی چشماتو از من گرفتند
حسودا انتقام از زن گرفتند
جلو چشمام غلافای چهل مرد
زدند و قتلتو گردن گرفتند
کجایی خونمونو غم گرفته
درِ خونه برات ماتم گرفته
حسین و زینب و آروم کردم
حسن جانت ولی باز دم گرفته
عزادارم ولی تنها و بی یار
منم و این سه چارتا طفل غمخوار
تو رفتی و نگفتی من می مونم
پس از تو با غم مسمار و دیوار
صدات مونده توی خونه هنوزم
پس از این من به جای تو می سوزم
تو رفتی و حالا غرق خجالت
نگامو به در و دیوار می دوزم
#فاطمیه
#شعر_ایام_بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا_س
#حسن_کردی
@hadithashk
خانه شد روی سرم آوار بعد از رفتنت
کشت ما را این در و دیوار بعد از رفتنت
ای شب قدر علی! قدر تو را نشناختند
مانده بر جا حسرت بسیار بعد از رفتنت
آه و نفرین بر کسی که نور چشمم را گرفت
هست دنیا پیش چشمم تار بعد از رفتنت
فاطمه جان! یک تنه بودی برایم یک سپاه
لشکر از کف دادهام انگار بعد از رفتنت
مردم از جانبازیت دارند صحبت میکنند
در میان کوچه و بازار بعد از رفتنت
خواب راحت رفته از چشمان زینب فاطمه
نیمه شبها میشود بیدار بعد از رفتنت
داغ سنگینت نه تنها پشت حیدر را شکست
خم شده حتی قد مسمار بعد از رفتنت
خاطراتی که در این نُه سال با هم داشتیم
روز و شب هی میشود تکرار بعد از رفتنت
یاد تو دائم میافتم فاطمه، بیاختیار
بردهام نام تو را صدبار بعد از رفتنت
قاتلانت گفتهاند از غصهْ زهرا درگذشت!
جرم خود را میکنند انکار بعد از رفتنت
فاطمه! چیزی نگفتی، فضه هم حرفی نزد
همچنان ناگفته است اسرار بعد از رفتنت
کشتن تو ابتدای ظلم بر آل علی است
وای از این قوم جنایتکار بعد از رفتنت
#فاطمیه
#شعر_ایام_بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا_س
#آرش_براری
@hadithashk
حوصله دیگر ندارم کاش میبردی مرا
فاطمه با رفتن خود خوب پژمردی مرا
بعد دفنت محرم حیدر قرارم رفته است
خلق میدانند من دار و ندارم رفته است
باعث درماندگیها درد پنهان من است
این در آتش گرفته قاتل جان من است
قبل از آنکه مجلس ختمی بگیرم فاطمه
کاش یک بابی شود تا که بمیرم فاطمه
زندگی با دشمنان یک گوشه از صبر علی است
خانه بی فاطمه خانه که نه قبر علی است
من عزادار تو زهرا بین دیوار و درم
یک طرف زینب به سینه میزند وای مادرم
گو چه سازم فاطمه جان این در و دیوار را
یا چه سازم بیحیایی نوک مسمار را
#فاطمیه
#شعر_ایام_بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا_س
#محسن_راحت_حق
@hadithashk
غربتم گشت در این شهر زبانزد زهرا
رفتی و آنچه نباید سرم آمد زهرا
زندگی تلخ تر از مرگ برایم شده است
بین این دو شده ام سخت مردد زهرا
دردم این است مغیره سر منبر رفته !
حرف دین می زند آن واعظ مرتد زهرا
مجلس ختم گرفتم حسنت ریخت بهم
هیچ کس از در و همسایه نیامد زهرا
چه کنم بابت این طرز امانت داری !؟
شرم دارد علی از روی محمد زهرا
چه کنم ثانیه ای زینبت آرام شود !؟
شده دلتنگی او بیشتر از حد زهرا
سرخی چشم حسینت، ته گودالم برد
جگر سوخته ام سوخت مجدد زهرا
#فاطمیه
#وحید_قاسمی
#شعر_ایام_بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا_س
@hadithashk