وقتی که آمنه به محمد سلام گفت
یعنی در آینه به محمد سلام گفت
آن دم گشود دست و پسر را بغل گرفت
یعنی ستاره بود و سحر را بغل گرفت
اسمش روی کتیبهی دلها منبت است
آن که عقیده داشت خدا در محبت است
عالم «حجاز وحشی زیبا ندیده» بود
با آن همه نشانه خدا را ندیده بود
عالم چموش بود و فقط شیهه میکشید
از دست جهل ، دست به سر صیحه میکشید
عالم مریض بود و بدون طبیب بود
عالم غریبه بود و بدون حبیب بود
عالم ضمخت بود تبسم بلد نبود
بر دختران خویش ترحم بلد نبود
حالا خدا دوباره نفس تازه میکند
قرآن خطی است که شیرازه میکند
حالا خدا میاید و خیرات میکند
چشم حجاز را به گلی مات میکند
میخواست حق که این گره اینگونه وا شود
تا یک یتیم «قَیّم» ام القرا شود
پا بر زمین گذاشت چنان که به مغز ، هوش
آتشکده به پای قدم رنجه اش خموش
با حیرت ایستاد عوالم به پای او
قبله نیاز داشت به قبله نمای او
زد با تبر شکست دل بت پرست ما
آورد و داد دست علی را به دست ما
#شعر_ولادت_حضرت_محمد_مصطفی_ص
#شعر_ولادت_حضرت_امام_جعفر_صادق_ع
#وحید_عظیم_پور
@hadithashk
نفس نفس ترانهی حجاب میدمد
ز لالههای کربلا گلاب میدمد
قصیدهی بلند آفتاب میدمد
چه مصرعی ز بیت بوتراب میدمد
ترانهی نجیبهی حجاب زینب است
حسین میشود گل و گلاب زینب است
به نام آنکه ماه در دل شب آفرید
خطاب کرد آدم و مخاطب آفرید
برای خود ملائک مقرب آفرید
برای یاری حسین زینب آفرید
و گفت آدم از ملک سر است اینچنین
که خواهر عاشق برادر است اینچنین
قدیسه ای که صبح میدمید از او صبوح
خودش که هیچ چادر حیای او شکوه
شبیه کوه و دور او هزار رشته کوه
میآید از خطابه اش یزید بر ستوه
خطابه ای که آیه آیه آیه محکمه است
خطابه ای که جلوه جلوه جلوه فاطمه است
زنی شبیه هیچ کس شبیه مادرش
گرفته مریم قدیسه درس محضرش
زنی به وسعت سفینهی برادرش
که کربلا کتاب بود و او پیمبرش
ز خاندان عصمت این خصال دور نیست
هزار مرد قدر این زن غیور نیست
عفاف آیه ای که زینب است قاریاش
حیاست چشمهای که او نموده جاریاش
حلیمه است و حلم مفتخر به یاری اش
که هست صبر آن مدال افتخاری اش
عقیلةٌ عالمةٌ غیر معلمه
شریفه است و صابره چنان که فاطمه
به نام حس سرخ کربلا به نام صبر
که سنگ میشود عقیق در مقام صبر
خدا قیام میکند به احترام صبر
که زینب است صابره ترین امام صبر
که با سپاه صبر انقلاب میکند
و خانهی یزید را خراب میکند
برادری نگاه میکند به خواهری
چه عاشقانه ای چه خواهر و برادری
وصال را ببین عجب وصال محشری
جدا شوند از هم این دو با چه خنجری
فقط حسین بود وقت تب علاج او
فقط حسین بود شرط ازدواج او
#شعر_ولادت_حضرت_زینب_س
#وحید_عظیم_پور
@hadithashk
سر سفره نشست و با یک آه
لقمه برداشت گفت بسم الله
گفت این لقمه ها گلوگیر است
شهر از ماتم نبی سیر است
حزن افتاده در منازل شهر
داغ پیغمبر است در دل شهر
کوههای غیور محزونند
چشمه های زلال دلخونند
کودکان شیر را نمینوشند
غنچه ها رخت گل نمیپوشند
ذکر حسرت نشسته بر لب ماه
رحم الله علی رسول الله
خواست بعد از غذا بنوشد آب
که درآمد صدای دق الباب
کاسه از دستهای او در رفت
پا شد از سفره و دم در رفت
کیستی وقت شب چه میخواهی
سائلی یا فقیر گمراهی
هر که را هرچه باشدش لازم
میرود کوچه بنی هاشم
گفت در وا کنید سائل نیست
اهل دریاست بند ساحل نیست
او خودش هاشمی و نور جلیست
این که پشت در ایستاده علیست
مرد وقتی شنید حیدر را
رفت و وا کرد گوشهی در را
لای در را گشود اما دید
ماه هم آمدهست با خورشید
ماه بر روی مرکب آمده است
فاطمه با دو کوکب آمده است
السلام السلام یا انصار
باری از دوش مرتضی بردار
در شب تار غربت آمده ایم
پای تجدید بیعت آمده ایم
اتفاق غدیر یادت هست
که علی شد امیر یادت هست
با علی سربه زیر بیعت باش
سربلند دم قیامت باش
پاسخ آمد ز خانه یا زهرا
دیر آورده اید بیعت را
ذکر لبیک پیش تر گفتیم
یاعلی با کس دگر گفتیم
رای ما مجلس سقیفه شده
قبل حیدر کسی خلیفه شده
گفت و در را به روی آنها بست
تشنه در را به روی دریا بست
آخر ای حاجیان بی انصاف
کعبه کی میرود به پای طواف
چشمهای دو یار تر گشتند
دست خالی به خانه برگشتند
آتشی هم به درب خانه نخورد
زن انصار تازیانه نخورد
بیعت زور نکته ای پرت است
دست اگر با دلت دهی شرط است
میشناسم که پای بیعت زور
درِ یک خانه گشت مثل تنور
علی و فاطمه غریبانه
بازگشتند تا در خانه
فاطمه در حصار غربت شب
خواست پایین بیاید از مرکب
آه از آیینهی پر از ترکش
باید او را علی کند کمکش
خواست از پهلویش بگیرد بار
دنده هایش شکسته بود انگار
بازویش را گرفت اما آه
بازویش هم کبود بود آنگاه
آه داغی کشید در شب سرد
سینهاش تیر میکشید از درد
نفس از سینه سخت بیرون رفت
علی آن شب به خانه دلخون رفت
شد پیاده به سختی از مرکب
چند سال دگر ولی زینب
ناقهی بی جهاز واویلا
مرد دارد نیاز واویلا
پیش آیینهی پر از ترکش
محرمی نیست تا کند کمکش
زینب آن روز خونجگر شده بود
چون که با شمر همسفر شده بود
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#وحید_عظیم_پور
@hadithashk
آدم همه دم فدایی فاطمه است
محتاج گره گشایی فاطمه است
ایوان نجف اگر صفایی دارد
مدیون هنر نمایی فاطمه است
#فاطمیه
#وحید_عظیم_پور
@hadithashk
دیدم که مادرم شب جمعه شب قرار
گل میگرفت باغ قنوتش برای یار
پیوسته در نماز و رکوع و سجود خود
کوه قیام داشت و چشمان آبشار
قدش خمیده بود ولی تا عمود صبح
از شانههای خستهی شب میگرفت بار
از بس که وصل بود در آیینهی خدا
جبریل را ز واسطهی وحی زد کنار
از صبح سابقون به شب آخرالزمان
دست دعای مادر من بود در گذار
اما در این مناظرهی عشق هرچقدر
در صحن گریههاش نشستم به انتظار
دیدم دمی برای خودش پر نمیزند
وقتی که روی بال دعا میشود سوار
رفتم سلام کردم و گفتم پس از سلام
ای برقرارِ بر سر سجاده بیقرار
از هرکسی میان قنوت اسم برده ای
الا خودت که پیش خدا داری اعتبار
از این سپاه تربت تسبیح پس چرا
یک دانه هم نگشت برای خودت نثار
اشک از کبود صورت خود پاک کرد و گفت
آه ای عزیز مادر ، الجار ثم الدار
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#وحید_عظیم_پور
@hadithashk
در بیت خلیل گلشنش را نزنید
امّید و پناه و مأمنش را نزنید
از من که گذشت ای مدینه اما
دیگر جلوی مرد زنش را نزنید
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#وحید_عظیم_پور
@hadithashk
۹
یا مظهر العجایب
روزی که قبله منزل بابای خاک شد
کعبه به عشق آمدنش سینه چاک شد
آن روز کار عرش بگو و بخند بود
هوهوی جبرئیل در عالم بلند بود
قد اَفلحَ العلی و خدا گفت مؤمنون!
مثل علی نماز کسی نیست خاشعون
قد افلح العلی نه علی رستگار بود
از اولش علی ید پروردگار بود
توحید ختم بر گل کفوا احد شده
بنت اسد هر آینه امالاسد شده
میخواستند بند به قنداقهاش کنند
گل را اسیر ماندن در ساقه اش کنند
اما علی که بند به قنداق خویش نیست
خورشید که معطل اشراق خویش نیست
خود در فراز و تابش او بر فرود بود
قوس نزول نور علی در صعود بود
در کعبه رفت احمد و معراج وار رفت
آیینه برملا شد و پرده کنار رفت
پرده کنار رفت و نبی بود با خدا
سجده کنان ملائکه گفتند یا خدا
حق و جمیل و اکبر و لا منتها تویی
این نور دیگر است در آیینه یا تویی
این کیست این که طاق فلک را شکافته
پیراهنی برای خود از نور بافته
این کیست صبح را طلعالشمس میکند
این کیست که وجود تو را لمس میکند
این کیست این که خانهی تو زادگاه اوست
الّا ی اتحاد پس از لا اله اوست
این کیست این که روی چو بر خاک میکند
آن خاک را مسافر افلاک میکند
این کیست این که روی سرش تاج انما
و جامهایست بر تنش از جنس هل أتی
این کیست این که هست عوالم ز هست او
افتاده است صور قیامت به دست او
افلاک جان به محضرش ایثار میکنند
اجسام بر ولایتش اقرار میکنند
تعظیم کردهایم خدایا برای که
شک رخنه کرده است میان ملائکه
در این میانه هاتفی از بین همهمه
فرمود یا نبی تو بیان کن به فاطمه
بنت اسد ز مریم عمران تو برتری
کآن مادر مسیح و تو هم ام حیدری
ای دستهی ملائکه جای سوال نیست
وقتی منم خدای شما شک برای چیست
در قدرت خدایی من هضم دید نیست
پس خلق جلوهی خودم از من بعید نیست
تنها علیست زادهی این کعبه است و بس
این کعبه هم بدون علی جعبه است و بس
گفتند عرش و فرش بدون معطلی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
وحید عظیم پور
#شعر_ولادت_اول_مظلوم_عالم #شعر_ولادت_حضرت_امیرالمومنین_علی #شعر_ولادت_حضرت_مولا #شعر_ولادت_حیدر_کرار #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابا مهربونه بابا آیه آیه رحمته
دست مهربون بابا سایهی حمایته
بابا کوهه بابا تکیه گاه امن عالمه
پینه های دست بابا ردی از عبادته
روی خط پیشونیش نوشته یا علی مدد
بابا کوه درده و قلهی استقامته
دستی که نون حلالت داده باید ببوسی
دستبوسی بابا بزرگترین عنایته
نمیگم قنبر مولا نوکر بابات بشو
نوکر بابا شدن یه چشمه از ولایته
خدا رحمت کنه باباهای پر کشیده رو
اونا که جاشون سر سفرهی مولا راحته
تا میگم بابا دلم میره به ایوون نجف
آخه مرتضی علی بابای خوب امته
همه دنیا یه طرف خونهی بابا یه طرف
هر کی تو این خونه پا میذاره تو امنیته
سر سفرهی علی باباها رو دعا کنیم
هر کسی نون حلال میخوره اینجا دعوته
#شعر_ولادت_حضرت_امیرالمومنین_ع
#روز_پدر
#وحید_عظیم_پور
@hadithashk
سالار زینب(س)
دم دمای آخر عمر منه
چشامو نمیتونم تکون بدم
زیر آفتاب بذارید بسترمو
روا نیست من زیر سایه جون بدم
کاش میشد برادرم بیاد پیشم
غمامو بهش بگم دونه دونه
راضی ام به اینکه بازم برا من
با سر بریده قرآن بخونه
غم کربلا رو من میگم شما
هر کس و دیدید بهش بگید چی شد
آخه از بالای تل تو قتلگاه
هیشکی اندازهی من ندید چی شد
یکی با نیزه به پهلوهاش میزد
یه نفر عصا میزد روی تنش
تنها بین یه سپاه افتاده بود
بدجوری غریب گیر آوردنش
لحظه لحظه تو هوای قتلگاه
شبیه برگای پاییز شدم
برا اینکه کمتر اونو بزنن
حتی با شمر گلاویز شدم
کی دیده بچه های انبیا رو
با چنین وضعی اسارت ببرن
سر شیش ماهه رو میبرن که هیچ
حتی گهواره شو غارت ببرن
سری که رو نیزه رفته رو کجا
اینهمه با سنگ نشونه میگیرن
دختر بی پناه و آخه کجا
راهشو با تازیونه میگیرن
کجای دنیا دیدید که مردمی
توی جشنشون عزادار ببرن
کی دیده با لباس پاره زنو
برا تحقیر به بازار ببرن
اونروزا خیلی زیاد دقم دادن
بدجوری تو غصه آبم کردن
هیشکی سایه مم ندیده بود ولی
راهی بزم شرابم کردن
توی گودال ، سر نی ، بزم شراب
هرجا رفت حسین منم پشت سرش
دل من تنگشه کاش این آخرا
داداشم بیاد کنار خواهرش
وحید عظیم پور
#شعر_شهادت_بنت_الحیدر_کرار #شعر_شهادت_حضرت_زینب #شعر_شهادت_دخت_زهرای_مرضیه #شعر_شهادت_عقیله_بنی_هاشم #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ولدی
قاری والشمس و والضحی علی اکبر
حضرت داود کربلا علی اکبر
بود مسیحا حسین ، دم پسرش بود
حضرت موسی حسین ، عصا علی اکبر
قامت حُسنش ضریح اهل حرم بود
یوسف مصری کجا کجا علی اکبر
کربوبلا را جناب کعبه حسین است
مروه ابالفضل شد صفا علی اکبر
جبههی پیشانیاش چراغ هدایت
زلف سیه ، رایه الهدی علی اکبر
حی علی الکربلا نشسته به لبهاش
ماذنه ها را زده صدا علی اکبر
ماه در آیینه از ستاره خبر خواست
آینه فرمود انّما علی اکبر
گفت که افتادگی نشان کمال است
دید که رفتهست زیر پا علی اکبر
گر بدهد صد پسر خدا به حسینش
اصغر است ، اوسط است ، یا علی اکبر
پیرها حبیب ، طفلها علی اصغر
هرکه جوان بود گفت یاعلی اکبر
جلوهی تمثیل ، کربلای معلاست
اکبر اگر احمد است آمنه لیلاست
وحید عظیم پور
#شعر_ولادت_ابن_الحسین #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_علی_ابن_الحسین #شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
انتظار ظهور
صدای چکچک باران به شیشه های فراق
ترق ترق به تن کوه تیشه های فراق
درخت پرثمر چشم انتظار ظهور
به زیر پاش دویدند ریشه های فراق
نشستهاند و در آغوش بغض میپرسند
چرا به ته نرسید این همیشه های فراق
صدایی از دل نیزار غیبت آمد و گفت
که شیر وصل نشسته به بیشه های فراق
به هم بزن غزل انتظار را ای عشق
بگیر مثنوی ذوالفقار را ای عشق
صدا صدای غدیر است بشکن این خط را
بده به دست علی باز دست بیعت را
به قلب شبزدهها سر زده تولد صبح
که این صدا خود صبح است این صدا خود صبح
وضو بگیر به بیعت به روت آب بریز
و خون عشق لب تیغ آفتاب بریز
بِکَن ز قلعهی شک هات درب خیبر را
بزن به قلب یقین مهر مهر حیدر را
زمان بیعت با نور مطلق آمده است
به روی لب أ و لسنا علیالحق آمده است
اگر که گفت کسی حسبنا کتاب الله
بگو که نور خود از آفتاب دارد ماه
امام نور نخستین ، امام خورشید است
امام نور خودش را به ماه تابیدهست
همان کتاب که بر مصطفی خدا فرمود
اطاعت از ولی امر را به ما فرمود
ولی امر علی بود و بچه های علی
غلط گذاشت کسی پا گذاشت جای علی
فقط علیست که تدبیر مملکت بکند
کسی نشست به جای علی غلط بکند
اگر تمام جهان پیرو ولایت بود
زمین و هرچه در آن است غرق نعمت بود
ولایتی که برای ظهور افتادش...
زمام کار به دست علی و اولادش
سرم فدای ولی و دو چشم سرمستش
همآن که پرچم اسلام هست در دستش
گرفت محکم و طوفان نبرد پرچم را
به دست مهدی خواهد سپرد پرچم را
به هوش باش که صبح وصال میآید
عزیزم آن مه کم سن و سال میآید
اگر به سن کم این امام شک داری
به روی آینهی غیرتت ترک داری
نگیر مسلک اغیار را در این باره
مگر مسیح نزد حرف بین گهواره
بگو به آنکه یقین را به این وجود نزد
مگر کلیم عصا را به فرق رود نزد
امام من به مسیح اذن نطق را داده
به دست موسی عمران خودش عصا داده
نه در جنایت فرعون نه پای وحشت نیل
نیاز داشت به موسی همیشه اسراییل
به هود بود همیشه نیاز مردم عاد
نیاز داشت همیشه به والدین اولاد
همیشه دهر نشیب و فراز خواهد داشت
ولی همیشه به مهدی نیاز خواهد داشت
وحید عظیم پور
#شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_منجی_عالم_بشریت #شعر_ولادت_یوسف_زهرا #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سه ساله ارباب
فلک زیر کانون گرم نگاهت
و خورشید پوشیهی روی ماهت
حیا میتراود ز چادر سیاهت
علم سایبانت قمر تکیه گاهت
که ساحل شده ای و دریا رقیه
که زینب شده ای و زهرا رقیه
تو آن دختری که تماما شهودی
که زینب صفاتی که زهرا وجودی
تو آن پرچمی که به روی عمودی
به دوش اباالفضل وقتی که بودی
مه و آفتابند خواهر برادر
تو خواهر که باشی و اکبر برادر
تو ماهی و تثبیت خورشید کارت
ستاره ستارهست گوشه کنارت
سبب ساز هستی که با این وقارت
نمیآید اسباب بازی به کارت
تو کوهی و نامت شکوه است آری
به دورت پر از رشته کوه است آری
ز سنگ است آن دل که دلبر ندارد
نشد جنت آنجا که کوثر ندارد
ابازر نشد هرکسی زر ندارد
بگو ابتر است آن که دختر ندارد
نوای پدر ها و ساز گلوها
فداها ابوها فداها ابوها
شبی که زدی بی هوا زیر گریه
شد عالم از این گریه درگیر گریه
تو طفلی ولیکن شدی پیر گریه
ولی شاهکار است شمشیر گریه
جهاد تو این بود با بیقراری
همه شامیان را به زانو در آری
تو یک هق بزن تا که باران بگیرد
که این شهر قحطی زده جان بگیرد
که دست ندامت به دندان بگیرد
یهود احترام مسلمان بگیرد
بگو خاندانت علیه السلام است
بگو عمه ات واجب الاحترام است
نوشتیم بر صفحه ها این نظر را
که هر خانه ای دارد این درد سر را
پدر بسته وقتی که بار سفر را
گرفتهست دختر سراغ پدر را
میآید به پرسیدن از حال بابا
شده پابرهنه به دنبال بابا
شده پابرهنه روی خار رفتن
سراغ پدر بین انظار رفتن
محل یهودی و بازار رفتن
به سنگ و در آتش گرفتار رفتن
قدم در قدم گر به سیلی کند طی
دمی چشم را برنمیدارد از نی
وحید عظیم پور
#شعر_ولادت_بی_بی_سه_ساله #شعر_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_دردانه_سیدالشهدا #شعر_ولادت_سه_ساله_کربلا #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹