eitaa logo
حدیث اشک
9.2هزار دنبال‌کننده
75 عکس
152 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتاب علی الدوام حسن آفتاب علی الدوام حسن سحر مسجد‌الحرام حسن ماه زیبای پشت بام حسن حسنی زاده‌ای به نام حسن ای حُسینی ترین سلام حسن مثل دریا به جزر و مد عباس بینِ اَبروت بوسه زد عباس گفت پیشت علی مدد عباس می‌روی و تمام قد عباس ایستاده به احترام حسن جلوه‌ی بی نظیرِ شیر جمل نوجوان دلیر شیر جمل روشنیِ ضمیر شیر جمل جگر شرزه شیر شیر جمل شد نصیبت همه مرام حسن جلوه ی نور پنج تن قاسم دومین نسخه‌ی حسن قاسم مردِ پیکار تن به تَن قاسم یَلِ بی باک و صف شکن قاسم ای قیامت شده قیام حسن تیغ تیز تو می‌کند غوغا شیوه‌ی رزمِ تو خود مولا رجزت مثل مجتبی زیبا ازرق شام و بچه هایش را می‌کُشی مُنتها به نام حسن چار شانه ؛ نه آبشاری تو استواری تو اقتداری تو نوه ی شاه ذوالفقاری تو صاحب تیغ آبداری تو ای علی اکبر نیام حسن مدد از نامت استغاثه ی ما دم زدن از تو ذکر خاصه ی ما رزم تو بخشی از شناسه ی ما وصف جنگیدنت حماسه ی ما رجزت حامل پیام حسن طاق محراب ؛ کنج ابرویت شانه کرده نسیم گیسویت رعد و برق است نعره‌ی هویت میمنه ؛ میسره ، ثناگویت یک تنه لشکر نظام حسن دفترت را بگو غزل اُفتاد شوکت و هیبت ازل اُفتاد در پِیِ جانِ تو اجل اُفتاد بر زمین شیشه‌ی عسل اُفتاد تَرَک اُفتاده بین جام حسن به روی خاک جا به جا شده‌ای هدف زخم سنگ ها شده‌ای زیر سم خُرد و نخ نما شده‌ای زیر پا مانده ، بیصدا شده‌ای قد کشیده شدی ؛ تمام حسن!  محمدحسن بیات‌ لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو حسین(ع) دستخطی دارد و آسوده حالش کرده است شوق جان دادن رها از هر ملالش کرده است تا نقاب از رو بگیرد زاده ی شیر جمل لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است در خیال خام آخر می دهد سر را به باد هر که از غفلت نظر بر سن و سالش کرده است درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است جسم خاکی دست و پاگیر است وقت پر زدن اشتیاقی ، دست و بالش را وبالش کرده است چشم شور تیغ و نیزه قامتش را زخم زد تیر در چله چه با این خط و خالش کرده است استخوان سینه اش با کینه از هم باز شد این جدایی ها مهیای وصالش کرده است گرچه عطشان است اما زخم های پیکرش دشت را سیراب از خون زلالش کرده است آه از آن ساعت که آن صورت به خاک افتاد آه رفت و آمد های مرکب پایمالش کرده است کوه می آید ولی دستی گرفته بر کمر داغ تو ای ماه چون اکبر هلالش کرده است هادی ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وارثِ فتــحِ جَمل می نویسم سرخ تا با خونِ خود یاری کنی آبِرویم خوب باید آبِروداری کنی نامه ام در کربلا تضمینِ میدان رفتن است پاسخِ خیرِ عمو را می شود ” آری ” کنی خواهشِ شمشیرِ من صُلح است امّا خویشِ من در دلِ میـدان مبادا خویشـتن داری کنی وارثِ فتــحِ جَمل با ذوالفقــارِ کوچک ات می توانی آیه های مرگ را جاری کنــی جز شهادت هیـچ پایانی سزاوارِ تو نیست شک ندارم می روی شایسته سالاری کنی نوجوانِ من ، جوان تر می شوی با زخم ها با علـی اکبـر اگر همـزاد پنداری کنی اشک می ریزد برایـت شـاه بیـتِ کربلا ای گُلِ ندان مبـادا گـریه و زاری کنی بیـنِ اقیـانـوسِ نا آرامِ او آرام بـــاش شاید اینگونه دلش را هم پرستاری کنی بوسه ای برداری از شش گوشه ی خشکِ لبش روزه ات را اینچنیـن شـاهانه افطاری کنی آخرِ نامه نوشته بود با یک قطره اشک : آه عبدلله جان باید تو هم کـاری کنی ... ابراهیم زمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پسر با جگر شیر جمل سیزده سال ، به رویش عسلی آوردم سیزده سال ، به مویش قمری آوردم پسر با جگر شیر جمل را دارم من به همراه خودم پور حسن آوردم فن شمشیر زنیش مثل حسن بی بدل است نوه‌ی حیدر کرار به حرم آوردم زره‌اش در دل میدان عمویش باشد پیش عباس عجب شیر نری آوردم ازرق شام که هیچ لشکر شام می طلبد من به همراه خودم لشکر تام آوردم مدح این شیر به اوراق سما افزون است پیکری پاره ز بند جگرم آوردم در دل جنگ به حال دل من میخندن تا که دیدن عسلی بین عبا آوردم سینه‌اش زیر سم اسب به هم کوبیده جگری پاره شده مثل حسن آوردم فرشید حقی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جامِ عسل تا به تو رو زده ام رو به خدا آوردم همه طاعاتْ به سمتِ تو به جا آوردم امشب این آیِنه را ماه بغل می گیرد ساقی از میکده ات جامِ عسل می گیرد دارد از لعلِ لبت یک دو دهن می چیند همه یِ حُسنِ تو را همچو حَسَن می چیند تا به تحتُ الحنکِ شاه تو سنجاق شدی کوکبِ روشنِ در پرده یِ آفاق شدی رویت از رویِ حسین ست که معنا گشته قَدَت از قامتِ سقاست که رعنا گشته بندِ نعلینِ تو بندِ دلِ بی تابِ من است رنگِ پیراهنِ تو رنگِ عقیقِ یمن است پیچشِ مویِ سرت همچو معمّا مانده نیزه ای رفته وُ در صحنِ تنت جا مانده  رضا پوراکرمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سرم پیش تو پایینه برادر سرم پیش تو پایینه برادر تو چشمام اشک می شینه برادر شبیه آیِنه بود قاسم تو نموند چیزی از آیینه برادر نمی تونم ببینم ماتم تو می میرم وقتی می بینم غم تو مرید اون که با زهری تو رو کشت سفر رو زهر کرد به قاسم تو سراپا آرزو و خواهش اومد با یک نامه که بود تو دستش ، اومد شهادت واسه اون مثل عسل بود عسل شد قاسمت بس که کش اومد خیانت در امانت شد ببخشید به فرزندت جسارت شد ببخشید به جا این که خیال تو راحت شه خیال شمر راحت شد ببخشید  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زانو بغل گرفته زانو بغل گرفته و این بوده حسرتش مولا نداده اذن برای شهادتش هر قدر گریه کرد، نکرده اجابتش تا که رسید نجمه و داد این بشارتش برخیز و نامه ی پدرت را بده حسین رخصت بگیر زودتر از شاه عالمین بعد از مشقت و غم و بی تابی زیاد قاسم به دست خط پدر کرد استناد بر روی پای کوچک خود محکم ایستاد آنقدر گریه کرد که مولا اجازه داد می دید نجمه از حرمش با دو چشم تر غش کرده اند هر دو در آغوش یکدگر آمد همان زمان که به قلبی جریحه دار بوده همیشه منتظرش، سیزده بهار بسته نقاب بر رخش آن ماه آشکار بی جوشن و زره شده راهی کارزار طوری به جنگ، کشته گرفت از یزیدیان شد خاطرات رزم حسن در جمل عیان ذکر حسن حسن به رجز یک نشانه بود دلتنگ بود و جنگ برایش بهانه بود مثل پدر غمش غم یک تازیانه بود رزمش میان کرب و بلا حیدرانه بود ازرق چقدر وضعیتش دردناک شد بعد از چهارتا پسرش، خود هلاک شد کار سپاه دشمن خود را چه زار کرد هر کس شنید نعره ی او را فرار کرد نجمه میان خیمه به خود افتخار کرد سختی جنگ عاقبت او را دچار کرد از آفتاب داغ، وجودش امان نداشت دیگر برای جنگ دو دستش توان نداشت تشنه شد و محاصره شد تا که بی پناه از ضرب سنگ شد همه ی پیکرش سیاه افتاد از فرس به زمین بین یک سپاه رو بر حسین کرده و ناله کشید آه نیزه میان پهلوی او تا که جا گرفت همچون پدر به لب، دم خیرالنسا گرفت بالا گرفت کار و غمش بی مثال شد دیگر نجات یافتنش هم محال شد تنها نه که تمام تنش پایمال شد ... با نعل های داغ، تنش پر هلال شد وضع تنش به خاک بیابان وخیم بود این روضه، شرح داغ بلایی عظیم بود دست دعا به سوی خدا مادرش گرفت أحلی مِن العسل که عمو در برش گرفت بوسه ز روی خونی و چشم ترش گرفت بر روی دوش خود بدن پرپرش گرفت زود است این زمانِ به سقا رسیدنش پا بر زمین کشیدن و این قد کشیدنش  محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ستاره بود که راهی آسمان شده بود عزیز نجمه در آن بزم جان‌فشان شده بود عروس قافله مبهوت از شتابش بود زمان رفتن داماد کاروان شده بود چقدر شکل نبردش شبیه استاد است علی اکبر و عباس توامان شده بود نقاب چهره‌اش افتاد، ضجه زد دشمن خبر رسید به فتنه؛ حسن جوان شده بود اشاره کرد به ازرق؛ نبرد شد خندق شبیه حیدر کرار پهلوان شده بود حریف او چو نبودند دوره اش کردند دلاوریش بر آن کافران گران شده بود مگر نه اینکه به داماد نقل می‌پاشند ولی به قامت او سنگ‌ها روان شده بود چقدر نیزه به پهلوش رفت و آمد کرد شبیه فاطمه انگار امتحان شده بود به آن نبرد اگر چه دوان دوان می‌رفت ولی به خیمه عروجش کشان کشان شده بود سید محمد حسین حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مقتل نوشته مقتل نوشته نوجوان رفت و جوان برگشت قاسم به میدان زد،علی اکبر از آن برگشت مانند خیلی‌ها پس از نابودی ازرق از جنگ با این یل پشیمان شد، سنان برگشت تیری که در راه گلویش بود وقتی دید؛ ابروی قاسم را به آغوش کمان برگشت تا خویش را ثابت کند پیش عمو صدبار؛ تا لب رسید اما به جسمش زود جان برگشت بود آسمانی صاف، رفت و با هزاران زخم، وقت صلات ظهر مثل کهکشان برگشت در موقع سر را جدا کردن از او دیدم غیر از سر نجمه سر یک کاروان برگشت شد از درون برعکس اکبر اربا اربا که؛ با روکشی از پوست مشتی استخوان برگشت شرمنده بودن از حسن شد باعث اینکه؛ ارباب از تشییع جسمش قدکمان برگشت مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم حسن(ع) ما حسینی گشته‌ایم از قبلِ دنیا با حسن ما خودِ کرببلا هستیم اما با حسن هرکه گرید بر حسن در وقت گریه بر حسین طور دیگر قُرب دارد پیش زهرا با حسن هست در نام حسن جان، هم جلال و هم جمال من زیارت می‌کنم هر پنج‌تن را با حسن یک کریم از هرچه دارد هر دو عالم کافی است کارِ ما اُفتاده است امروز و فردا با حسن من‌که هرچه درد دیدم شد مداوا با حسین من‌که هر بیچاره دیدم گشت آقا با حسن کم اگر آورده‌ای در دخل و خرج خانه‌ات کاروبارت می‌شود تنها مُهیا با حسن گاه‌گاهی شمع روشن کن به سقاخانه‌ای نذر کن روز فرج را پیش آقا با حسن نذر کن باهم حرم سازیم بر خاک بقیع پیش قبر فاطمه آییم آنجا با حسن ترس در این سیره هرگز جای اظهاری نداشت یک طرف دنیا و ظلمش یک طرف ما با حسن گفت: لا یوم... و در و دیوار با او گریه کرد روضه خوانی پا گرفته از همانجا با حسن حجره‌ی او شد حُسینیه حسینش مستمع قبل عاشورا محرم گشت پیدا با حسن قاسمش جای رجز فرمود انا ابن الحسن تا به هم ریزد سپاه کفر تنها با حسن ارزق شامی زمین اُفتاد قاسم نعره زد کربلا کامل نمی‌گردید الا با حسن روز محشر هرکسی دنبال آقاییست؛ کاش مادرش آنجا صدا می‌کرد ما را با حسن هر که گرید زیر این خیمه یقیناً می‌شود... مادرش زهرا سلام‌الله علیها با حسن  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای ماه دلربا از بس نفس نفس زدی ای ماه دلربا چون شمع سوختی و نداری دگر صدا پنجه به گیسوی تو گره خورد قاسمم دست عدو به کاکل تو گشته آشنا لرزید دست و پای من از دیدنت،که تو در زیر دست و پا زده ای سخت دست و پا از خیمه گر نیامده عمه،دلیل داشت در بین خیمه بود به دنبال یک عبا تسبیح پاره پاره ی من بود اکبرم اما تو مثل خاک تیمم شدی چرا؟ مردم چو دیده ام که به مانند مادرم بر جسم کوچک تو لگد خورده بی هوا در بر بگیرمت اگر ای لاله ی حسن هر استخوانی از بدنت می شود جدا محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا قاسم ابن الحسن(ع) نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود این سو حسین ابن علی خون گریه می کرد آن سو عزادار عزایش مادرش بود آن گاه که بر پهلویش می خورد نیزه تصویر زهرا پیش چشمان ترش بود بی شک میان جسم او راهی نمی یافت شمشیر اگر از معرفت چیزی سرش بود قاسم به زیر دست و پای یک سپاه و شمر لعین مشغول مدح لشکرش بود با این همه سختی ، خدا را شکر در دشت تنها نبود و شاه بالای سرش بود  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹