eitaa logo
حدیث اشک
9.2هزار دنبال‌کننده
75 عکس
152 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
دلبر عالم برام مرگه پا این پرچم نیفتم یا پای دلبر عالم نیفتم میفتم از روی دارالعماره تا که از چشم اربابم نیفتم نیا سر به سرت میذارن اینجا بلا هایی سرت میارن اینجا آهنگر های دل سرد این شب و روز عجب بازار گرمی دارن اینجا یکی تو فکره که خنجر بسازه یکی نیزه واسه لشکر بسازه نگاه کوفیان شوره عزیزم خدا واسه علی اکبر بسازه نبین افتاده ی روی زمینم منی که خار چشم کافرینم بهم گفتن اسیری میره زینب می میرم تا که اون روز و نبینم  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
انسان وطنش را پدرش می داند انسان پدرش را که نمی رنجاند هر کس ز غم کشور خود خوشحال است باید برود نطفه شناسی خواند @hadithashk
سرم پیش تو پایینه برادر سرم پیش تو پایینه برادر تو چشمام اشک می شینه برادر شبیه آیِنه بود قاسم تو نموند چیزی از آیینه برادر نمی تونم ببینم ماتم تو می میرم وقتی می بینم غم تو مرید اون که با زهری تو رو کشت سفر رو زهر کرد به قاسم تو سراپا آرزو و خواهش اومد با یک نامه که بود تو دستش ، اومد شهادت واسه اون مثل عسل بود عسل شد قاسمت بس که کش اومد خیانت در امانت شد ببخشید به فرزندت جسارت شد ببخشید به جا این که خیال تو راحت شه خیال شمر راحت شد ببخشید  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا قاسم ابن الحسن(ع) نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود این سو حسین ابن علی خون گریه می کرد آن سو عزادار عزایش مادرش بود آن گاه که بر پهلویش می خورد نیزه تصویر زهرا پیش چشمان ترش بود بی شک میان جسم او راهی نمی یافت شمشیر اگر از معرفت چیزی سرش بود قاسم به زیر دست و پای یک سپاه و شمر لعین مشغول مدح لشکرش بود با این همه سختی ، خدا را شکر در دشت تنها نبود و شاه بالای سرش بود  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
داریم می میریم از این سر به زیری داریم می میریم از این سر به زیری برامون اذن میدون و می گیری؟ می ذاریم جون کف دست تا نبینیم تو جمعیت با دست بسته میری نمی خوایم که بشیم یک لحظه تسلیم بگو که سر برا تو میشه تقدیم نمی ترسیم مادر ، از سنگ خوردن ما که به سینه سنگت رو می کوبیم اینا که لقمه ی ناپاک خوردن برای قتل ما لشکر آوردن زیر چکمه می افتیم تا نبینیم صدا شونو واسه تو بالا بردن ما رو این سر به زیری تو کشته به قرآن گوشه گیری تو کشته نه اینکه ضربه ی شمشیر دشمن ما رو فکر اسیری تو کشته  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به دل بد راه نمیدم باشه داداش نمی ترسم که قدم تا شه داداش ولی می ترسم از اینکه ببینم سر انگشترت دعوا شه داداش جهان رو به هلاکت می رسونن به ابلیس هی ارادت می رسونن اینا که قدر جو ایمان ندارن واسه گندم به قتلت می رسونن جای دل توی سینه سنگ دارن هزاران نقشه و نیرنگ دارن میشه از تو نگاه حرمله خوند اینا با اصغرت هم جنگ دارن الهی جون من نذر بر و روت صراط مستقیمه قوس ابروت می ترسم جای اطفال تو آخر بشینه نیزه ی دشمن به پهلوت @hsdithashk
برا من بعد اکبر حاصلی نیست جهان هیچه برام وقتی علی نیست شاید عیب از نگاهم باشه زینب همه صحرا رو می گردم ولی نیست همه سعی می کنن اما نمیشه میون هیچ عبایی جا نمیشه ندارم غم از این که تاره چشمام با چشم سالمم پیدا نمیشه شبیه من کسی تنها نمیشه قدش اندازه ی من تا نمیشه نکش بیهوده زحمت زینب من! علی بیشتر از این پیدا نمیشه از این لحظه کارم جز بیدلی نیست جوونم رفت و واسم حاصلی نیست علی از یک طرف خیلی زیاده ولی از یک سو حتی یک علی نیست @hadithashk
روز مرگ منه روزی که تا شی اسیر دست مشتی بی حیا شی فدا یک تار موت که تشنه موندم امیدوارم خودت آب خورده باشی اونا که از تو جز خوبی ندیدن برای کشتنت نقشه کشیدن محاله که یه لحظه ام چشم بدوزم به اونایی که دستاتو بریدن تو دستاته همه هستی عمو جون تو زخمی هم عموم هستی عمو جون واسه اینکه برا ما آب بگیری غرورت رو که نشکستی عموجون؟ فدا یک تار موت هستی عمو جون بکش از دور سرم دستی عمو جون تو حتی با همین چشمای زخمی برا ما چشم زخم هستی عمو جون @hadithashk
حیدر رسیده بود ، پیمبر رسیده بود همراه این دو ، سوره ی کوثر رسیده بود خواهر دوید سمت برادر ولی دریغ آن لحظه ای رسید که لشکر رسیده بود از خاتم حسین ، تعاریف بی شمار به گوش ساربان ستمگر رسیده بود کار عصا و نیزه و شمشیر شد تمام نوبت به شمر و سینه و خنجر رسیده بود خنجر نمی برید گلوی حسین را به بوسه گاه حضرت مادر رسیده بود حق داشت زینبی که به صبرش ملقب است با قتل صبر ، صبرش اگر سر رسیده بود هنگام ظهر کشتن آقا شروع شد اما غروب ، کار به آخر رسیده بود @hadithashk
شهر رفته به خواب کشت تو را گریه ی بی حساب کشت تو را بین خیمه عطش که جاری شد روضه ی آب آب کشت تو را گاه گهواره ی علی ، گاهی لای لای رباب کشت تو را در مسیری که داشتی تا شام محمل بی حجاب کشت تو را گاه بازار و کوچه گردی ها گاه بزم شراب کشت تو را آفتاب چهارم اسلام ! تابش آفتاب کشت تو را لحظه ی ذبح گوسفندان نیز دیدن ظرف آب کشت تو را @hadithashk
غمی اندازه ی این غم نمیشه مرتب ، پیکر درهم نمیشه همه فرشارو هم مردم بیارن تموم پیکر تو جم (ع) نمیشه نذار که قد زینب تا شه بیشتر نخواه که چشم من دریا شه بیشتر سه روز تنهایی موندی توی صحرا تا شاید اکبرت پیدا شه بیشتر ؟ مادر می گفت مصیبت میشه یک روز حسین غرق جراحت میشه یک روز چرا یک بار نگفت ای زینب من نصیب تو اسارت میشه یک روز سیاهه روز زینب ای برادر زدن ما رو روز و شب ای برادر من اینقدر سنگ خوردم شک ندارم به کوه میشم ملقب ای برادر اونی که دست من رو بسته شمره نمیشه از زدن هیچ خسته شمره باید هم اینجوری از پا بیفتم مهار ناقه ی من دست شمره گرفته طعنه هاش من رو نشونه جسارت می کنه با هر بهونه بگو لاقل به اشکام که می خنده زیر لب آیه ی قرآن نخونه @hadithashk
شهر رفته به خواب کشت تو را گریه ی بی حساب کشت تو را بین خیمه عطش که جاری شد روضه ی آب آب کشت تو را گاه گهواره ی علی ، گاهی لای لای رباب کشت تو را در مسیری که داشتی تا شام محمل بی حجاب کشت تو را گاه بازار و کوچه گردی ها گاه بزم شراب کشت تو را آفتاب چهارم اسلام ! تابش آفتاب کشت تو را لحظه ی ذبح گوسفندان نیز دیدن ظرف آب کشت تو را @hadithashk