eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
سخت شرمنده ست زینب خوب می دانند اینجا از کسی سر نیستند چشم در راه محبت های مادر نیستند سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که؛ با علی ها ،هدیه های او برابر نیستند وقت تزیین کردن عون و محمد با زره از صمیم قلب خوشحال است ،دختر نیستند مادری در خیمه اش می داد دلداری به خویش : بچه های من که رعناتر از اکبر نیستند بچه های من اگر لب تشنه هم جان می دهند هر دو تا هم تشنه تر از حلق اصغر نیستند تا که آرامش بگیرد بارها با خویش گفت: پیش عباس و حسین ،اینها برادر نیستند چون رباب و نجمه ،نه ؛خاموش ماند و گفت که با حسین ابن علی آنها که خواهر نیستند تا فقط خواهر شود در کربلا این بار گفت: بچه های من خدا را شکر ؛دیگر نیستند  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دو اکبر زینب دمند و بازدمند شبیه بازدم و دم همیشه پشت همند قسم به عشق، قسم برای یاری ارباب خویش هم قسمند قدم قدم در رزم دو رد پا که نه انگار رد یک قدمند چقدر مظلومند همیشه غایب ترکیب بند محتشمند اگرچه بی حرمند ولیکن این دو برادر مدافع حرمند و این غم است دو تا که قد مادر این دو زماتم است دو تا برای نجمه یکی ست برای حضرت زینب محرم است دو تا به کوفه است یکی ولی به کرببلا ابن ملجم است دو تا دو اکبر زینب رسیده اند به خیمه به محضر زینب و غبطه میخوردند رباب و نجمه دوتایی به لشکر زینب برای گفتن حق دو پله خم شده در پای منبر زینب پسر نگو، اصلا بگو به این دو برادر دو قنبر زینب بگو به جبرائیل دو آیه ایست در این دشت کوثر زینب شده رجزهاشان به غیر نام علی نام مادر زینب شکسته سرهاشان که سر شکسته نگردد برادر زینب چقدر تیر زدند به این دو ظاهرا اما، به پیکر زینب فشار خنجرشان اثر گذاشته اما به حنجر زینب دو اکبر زینب شدند آخر سر چند اصغر زینب که گفته یک سر بود سه تا سرند به نیزه برابر زینب نه پیش مادرشان که رفته است به بالای نیزه ها سرشان شدند چون اکبر تمام دشت پر است از تمام پیکرشان چه خوب شد زینب به وقت مرگ نبوده است در برابرشان و خوب شد دختر نبوده اند و نبوده است فکر معجرشان و مانده با حسرت به سوی خیمه مادر نگاه آخرشان  محمد توکلی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عاشق شده ام عاشق شده ام دیده ی تر داشته باشم هر لحظه فقط از تو خبر داشته باشم عاشق ندهد هدیه به معشوق عجیب است پروانه شدم تا که هنر داشته باشم من این دو پسر را بخدا نذر تو کردم تا روز مبادا دو سپر داشته باشم جان پسرانم به فدای پسر تو راضی نشو من بی تو پسر داشته باشم خورشید توئی ماه اباالفضل پس اینجا باید که دوتا شمع سحر داشته باشم من عاشق آنم که در این شور بلا خیز در کوله ی خود بار سفر داشته باشم داغ دلم این است بمانند پس از تو نگذار که داغی به جگر داشته باشم تنها تو فقط در نظرم بوده و هستی عاشق شده ام دیده ی تر داشته باشم... محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خوب می دانند خوب می دانند اینجا از کسی سر نیستند چشم در راه محبت های مادر نیستند سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که؛ با علی ها ،هدیه های او برابر نیستند وقت تزیین کردن عون و محمد با زره از صمیم قلب خوشحال است ،دختر نیستند مادری در خیمه اش می داد دلداری به خویش : بچه های من که رعناتر از اکبر نیستند بچه های من اگر لب تشنه هم جان می دهند هر دو تا هم تشنه تر از حلق اصغر نیستند تا که آرامش بگیرد بارها با خویش گفت: پیش عباس و حسین ،اینها برادر نیستند چون رباب و نجمه ،نه ؛خاموش ماند و گفت که با حسین ابن علی آنها که خواهر نیستند تا فقط خواهر شود در کربلا این بار گفت: بچه های من خدا را شکر ؛دیگر نیستند  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قربونی از خدا خواسته بودم رشید بشن عاقبت بخیر و روسفید بشن من از اول به همه گفته بودم اینا دنیا اومدن شهید بشن نوکرات هرکاری کردن می‌کنم اگه لازم بشه شیون می‌کنم بذا بچه‌هام فدات بشن حسین نذاری خودم کفن تن می‌کنم بذا تا منم کاری برات کنم بچه هامو نذر بچه‌هات کنم عزیزم دوتا پسر که چیزی نیست کاش می‌شد صدتا پسر فدات کنم دوتا قربونی دارم خداروشکر کمه اما خب بازم خداروشکر هرکدومشون یه تیرم بخوره دو سه تا تیر میشه کم خداروشکر چرا این تاب و تبو نمی‌بینی؟ خواهر جون به لبو نمی‌بینی جلو چشمام اگه حتی جون بدن گریه های زینبو نمی‌بینی مطمئن باش به دلم غم نمیاد از چشام اشکای نم نم نمیاد دیگه بعد از این فقط میگم حسین دیگه بچه‌هامو یادم نمیاد  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سایه رویِ سرم با تو خورشید شدم، بی تو شبِ تار شدم غم ِ تنهایی تو دیدم و بیمار شدم سایه رویِ سرم! زینبِ(س) تو آشفته ست یار کم داری و از دلهره سرشار شدم پیش من بغض خودت را به گلویت نسپار جانِ من حرف بزن! از غم تو زار شدم نگرانم شده ای! دل-نگرانت شده ام عاشقت هستم و عمریست وفادار شدم گریه میکردم از اوّل که فدایت بشوم دل به من دادی و یک عمر بدهکار شدم مادر از غربتِ امروزِ تو آنقدر گریست که به والله به عشقِ تو پسردار شدم نذر تو خون گلویِ پسرانم! بپذیر... سجده کردم که به این رتبه سزاوار شدم! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امیری حسین به دست خویش گرفته‌ست هر دو ماهش را چنان امیر که می‌آورد سپاهش را پر است هر قدمش از هزار بیم و امید چو عاشقی که بگیرند از او نگاهش را عصای پیری مادر جوانی پسر است برای سوختن آورده تکیه‌گاهش را به غیر این دو پسر هیچ در بساطش نیست و در برابر خورشید برده آهش را قسم به چادر زهرا قسم به اشک علی برای جلب رضا می‌شناخت راهش را برای دفع بلا بردشان به قربانگاه مگر که حفظ کند این چنین پناهش را به خیمه رفت و نیامد پس از شهادتشان نخواست تا که ببیند شکسته شاهش را دو ماه پاره به دست حسین بود و شنید بگو به خواهر من تن کند سیاهش را  سید محمد حسین حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین من چیزی نداشتیم اگر این غم نداشتیم این غم نبود یک دلِ خُرم نداشتیم تو آمدی برای همه ، این زمین اگر قدرِ تو می‌شناخت جهنم نداشتیم عالم اگر که صیحه‌ی زهرا نمی‌شنید باز این چه شورش است در عالم نداشتیم ما هیچ چیزمان که شبیه شما نبود ای وای اگر که گریه‌ی باهم نداشتیم خرجی نبود و خرجِ عزای تو می‌شدیم خرجی نداشتیم ولی کم نداشتیم ما را حسین تا به قیامت بزرگ کرد ما بی حسین هیچ نه آنهم نداشتیم زینب اگر نبود و نمی‌گفت که راه چیست حرفی برای خط مقدم نداشتیم زینب اگر نبود و علم را نمی‌گرفت این های هایِ محرم نداشتیم ممنونِ بوریام اگر بوریا نبود چیزی برای آن تنِ دَرهم نداشتیم حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) بیا بنگر که زینب با خودش دو اختر آورده دو خورشید جهان آرا دو ماهِ انور آورده به اینان نان عصمت شیر با مهر علی داده دو سرباز از تبار آستان جعفر آورده خداوندا پذیرا باش از من همچنان هاجر که سویت زینب اسماعیل های دیگر آورده اگر هاجر یکی گل هدیه کرده در ره داور عزیز حیدر و زهرا دو از گل بهتر آورده الا ای آسمان بنگر که وقت خیبر ثانی یکی مادر ز اولاد علی ، دو حیدر آورده بیا لیلا ببین اینجا دو جان بر کف در این صحرا برای یاریِ خون خدا و اکبر آورده عجب بازار سرخی پا گرفته بر سر این خاک به پیش پای اصغر لاله های احمر آورده خزان کربلا گر چه رسیده بر بنی هاشم ز باغ جان زینب دو اقاقی سر در آورده یکی از شوق جانبازی چو بازی پر در آورده یکی با رعد شمشیرش شکوه محشر آورده میان خنده میگریند و میگریند با خنده تو گویی تیغ ، پیغام وصال دلبر آورده ببین زینب برایت هدیه از بازار جانبازی حسین فاطمه دو سرو ، اما بی سر آورده عجب داغی به دل مانده از این تصویر جانفرسا شهیدان را حسین با خجلت و چشم تر آورده داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم زینب(س) حاجیان چون یک به یک پرپر شدند در منای عاشقی بی سر شدند نوبت پرواز اهل راز شد مادری با کودکان دمساز شد رازهایی بهرشان افشا نمود بالهای بلبلان را وا نمود که ای گرامی یاوران احیا شوید بال بگشایید و بر بالا شوید اذن گیرید از شه صاحب ولا عشق را سازید اینجا بر ملا نوگلانش راهی صحرا شدند دست بر دامان آن لیلا شدند از همان راهی که مادر گفته بود باز شد با شه ره گفت و شنود که ای جهانی حاجی طوف سرت اذن فرما جان زهرا مادرت ما دو تا یار سرافراز توایم تیغ بر کف هر دو سرباز توایم کن نظر اینجا کفن پوش آمدیم مست از جام تو مدهوش آمدیم اشک ریزان شه گل لب را گشود راه را بر نوغزالان وا نمود سوی میدان هر دو گل راهی شدند راهیِ سیر الی اللهی شدند تیغ بر کف از یمین و از یسار بر دل دشمن زدند از شوق یار ناگهان باد خزانی پر گشود برگهای شاخه گلها را ربود دست گلچین دامن گل را گرفت شعله ها دامان بلبل را گرفت باز شد بازار حسن و دلبری شد جمال یاسها نیلوفری شاه آمد هر دو را در بر گرفت یاسها را زیر بال و پر گرفت شد روان از قتلگاه عرشیان تا به سوی خیمه ی افلاکیان گفت زینب دوستان کاری کنید `یاورم را یاوران یاری کنید” میروم دور از رخش در خیمه گاه تا نبینم ماه را لبریز آه شکر من هم هدیه ای دادم بر او خون طفلانم به من شد آبرو گر که صد اولاد دیگر داشتم یا که صد سرو دلاور داشتم جمله را میکردم از جان فانی اش خویش را هم میکنم قربانی اش یا حسین ای تشنه کام کربلا کشتی توحید ای نوح بلا هستی خواهر فدایت دلبرم ای امام بی معین ای سرورم گر چه در فکر جدایی از منی روح من فکر جدایی از تنی ای تمام روح من از تن مرو هستی من را بگیر بی من مرو داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) چیزی نداشتیم اگر این غم نداشتیم این غم نبود یک دلِ خُرم نداشتیم تو آمدی برای همه ، این زمین اگر قدرِ تو می‌شناخت جهنم نداشتیم عالم اگر که صیحه‌ی زهرا نمی‌شنید باز این چه شورش است در عالم نداشتیم ما هیچ چیزمان که شبیه شما نبود ای وای اگر که گریه‌ی باهم نداشتیم خرجی نبود و خرجِ عزای تو می‌شدیم خرجی نداشتیم ولی کم نداشتیم ما را حسین تا به قیامت بزرگ کرد ما بی حسین هیچ نه آنهم نداشتیم زینب اگر نبود و نمی‌گفت که راه چیست حرفی برای خط مقدم نداشتیم زینب اگر نبود و علم را نمی‌گرفت این های هایِ محرم نداشتیم ممنونِ بوریام اگر بوریا نبود چیزی برای آن تنِ دَرهم نداشتیم حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جبل الصبر سلام حضرت دارالسلام‌ها زینب سلام جامع جمع امام‌ها زینب شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد حماسه‌ی ابدی و سَّلام‌ها زینب سلام ای جگرِ فاطمه جهادِ علی سلام خواهر صلح و قیام‌ها زینب تمامِ پاسخِ پرسش برای خلقتِ زن جواب کاملِ این احترام‌ها زینب چه کس رسیده به نور نَوافِلت بانو چه کس رسیده به شانت کدام‌ها زینب حسین ملتمس یک قنوتِ تو تا که...‌ تمام با تو شود ناتمام‌ها زینب سلام زمزمه هفت مرتبه سوگند برای دیدن ختم کلام‌ها زینب فقط نه روضه که باید کلام تو برسد پیام داری و باید پیام تو برسد برای خاکِ ترک خورده آب آوردی هزار چشمه به جای سراب آوردی تو از بهشت تو از نور از کنار خدا تو با نهایت عزت حجاب آوردی فقط تویی که در این روزگارِ پُر تشویش برای عاطفه‌ی زن جواب آوردی که جمع عاطفه و عقل و عشق و احساس است و در کمال شرف انتخاب آوردی تو نقطه چینی و باید ادامه‌ی تو شوند تو خواهرانِ مرا در حساب آوردی فقط خداست که آرامش تو را فهمید که ایستادی و فصل‌الخطاب آوردی تو روی دست هرآنچه که داشتی دادی برای عشق دو عالیجناب آوردی وداع نکردی و دیدی به شوقِ غم رفتند خدای من دو جگرگوشه‌ی حرم رفتند خدا کند نرسد ناله‌های آخرشان خدا کند نرسد دادشان به مادرشان میان خیمه نشسته چسان؟ نمی‌دانم دعا کنید نبیند وداعِ آخرشان نشسته فاطمه اینسو علی هم آنطرفش نشسته‌اند بگِریند پیش دخترشان سوارِ نیزه به دستی بقیه را می‌خواند: زمانش آمده بازی کنیم با سرشان سوارهای حرامی چقدر می‌چرخند که حلقه تنگ شود دورِ حلقِ حنجرشان که تا نیامده عباس کار خود بکنند که تا گلاب کشند از تمام پیکرشان جگرخراش بوَد ناله‌های وا اُمّا سپاه ساخت خدایا علیِ اکبرشان حسین آمد و در بِینشان زمین اُفتاد بلندمرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جان زینب نور چشمم فدای طفلانت جان زینب همیشه قربانت زندگی من و تب و تابم دست من خالی است دریابم حیف شد بیش از این توانم نیست حاصلی جز دو نوجوانم نیست تو که دریای رحمتی آقا تحفه ام را عنایتی آقا این دو فرزند نازنین،هدیه من و شرمندگی از این هدیه این دو گرچه تعلقات منند حاصل عمر من حیات منند تو ولی زندگی و جان منی من زمینم تو آسمان منی دوست دارم به راه تو بروند پیش مرگ سپاه تو بروند لحظه لحظه اگر سترگ شدند این دو با عشق تو بزرگ شدند من نبینم غریب خواهی شد لحظه ای بی حبیب خواهی شد فکر این دو نشسته بر آهم فکر غیر از تو را نمی خواهم بعد از این خستگی نباید داشت جز تو وابستگی نباید داشت ای که آهنگ التماس منی بعد از این تو فقط حواس منی می شوم بی سپر فدای سرت مادری خون جگر فدای سرت سر تو نازنین سلامت باد سر این دو پسر فدای سرت اشک هایم فقط به خاطر توست این همه چشم تر فدای سرت سر طفلم اگر شود فردا روی نی جلوه گر فدای سرت تن اینها اگر ز هم پاشید آه من را کسی نخواهد دید نوه ی مرتضی همان بهتر که نبیند اسیری مادر  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) کوه از کمر خم می شود در پای زینب پیدا نگردد واژه ای همتای زینب مثل چکاچک های ناب ذولفقار است هر خط به خط از خطبه ی غرای زینب یک شهر ساکت می شود وقتی بخواهد طوفان کند فریاد یا زهرای زینب تهدید تاج و تخت حتی در اسیری هست از کلام معجزه آسای زینب پرچم به دوش کربلای بی حسین است نامی نبود از کربلا منهای زینب عطر حماسه می وزد هر جا که باشد صدها قصیده می شود غوغای زینب مریم تر از مریم به عفت رنگ و بو داد دارد به زهرا می رسد تقوای زینب از بس قنوت عرش پیما داشت هر شب شد ملتمس بر وتر او مولای زینب غمهای عالم غم نخواهد بود هرگز در پیش یک غم از همه غمهای زینب جا داشت یک دریا ببارد آسمان اشک وقت مرور صبر پر معنای زینب دین در کُمای بدعت بوزینه ها بود امروز زنده مانده با احیای زینب خفاش ها دشمن ترین هستند با او نورٌ علی نور است، بس، سیمای زینب با دست بسته معجرش را حفظ کرده غیرت از او آموخته سقای زینب سر می سپارم زیر تیغ غیرت عشق فتوا نمی خواهم به جز فتوای زینب  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای جان زینب خلوت شده دور و برت جانم فدایت ای جان زینب، جان طفلانم فدایت فرزند ها هستند بی شک جان مادر من جان برایت هدیه آوردم برادر ای کعبه ی من رنجشی از زائرت نیست؟ قربانیان من قبول خاطرت نیست؟ افسوس، من، از این دو گل بهتر ندارم باید برایت عاشقانه سر بیارم آه ای سلیمان هدیه ای ناچیز دارم از هدیه ام حالی غرور انگیز دارم در پیش مادر سربلندت می کنم من عون و محمد را پسندت میکنم من بر قامت این کودکان حق پرستم با دست های خود لباس رزم بستم از نیزه ها بر جانشان باکی ندارم از کینه ی شمر و سنان باکی ندارم شرط مواسات من است این جان خواهر باید به خون غلطند این دو مثل اکبر شاید که کارت با عدو بالا نگیرد بگذار تا فرزند من جایت بمیرد حتی تن این ها اگر شد اربآ اربا هرگز نخواهی دید اشک خواهرت را من از همین دم دست از آنها کشیدم از تو نه اما از پسرها دل بریدم بر آسمان نیزه ها باید نشینند بهتر که عصر غارت ما را نبینند وقتی که دست مادر آنجا بسته باشد خوب است چشم غیرتی ها بسته باشد بهتر که جولان سنان ها را نبینند بر صورت مادر نشان ها را نبینند آنجا که دست و پای طفلانت بسوزد آنجا که معجرهای طفلانت بسوزد بر ناقه های بی حجاب افتاده باشیم آنجا که در بزم شراب افتاده باشیم باشد که در خیرات نان آنها نباشند دروازه ی ساعات را آنجا نباشند بهتر مرا با چادر پاره نبینند در کوچه های شام آواره نبینند تا دور بینم از سرت سنگ بلا را نذر سپر کردم برایت بچه ها را تا سنگ ها شان سمت این دو سر بیافتد شاید سرت از نیزه ها کمتر بیافتد  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امیری حسین و نعم الامیر آمد یکی در قالب جعفر به میدان آن دیگری در هیبت حیدر به میدان طاقت نمی‌آرد سپاه کوفه قطعا زینب فرستاده دو تا لشکر به میدان فرزندهایم که فدایت ای برادر! لازم بدانی می‌رود خواهر به میدان کاری کنم دشمن جهنم را ببیند کاری کنم برپا شود محشر به میدان میدان جنگیدن که جای کودکان نیست راهی کنم مردان رزم‌آور به میدان رزمندگانم تا نفس در سینه دارند هستند محکم تا دم آخر به میدان مردان میدان وقت جان دادن که باشد مردانه می‌آیند از سنگر به میدان جای تعجب نیست بی سر بازگردند رفتند چون از شوقشان با سر به میدان خوشحال‌تر بودم یکی از بچه‌هایم می‌رفت اگر قبل از علی اکبر به میدان دست گلی تقدیم تو کردم برادر شرمنده‌ام افتاد اگر پرپر به میدان راضی نبودم تا که در زحمت بیافتی بگذار باشد این دوتا پیکر به میدان  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفلان زینب (س) در هرم کویر این دو دریا هستند یادآور ذوالفقار مولا هستند سرمایه‌‌ی مادرند در پیش حسین تیغ دو دم زینب کبری هستند کرامت نعمت زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امیری حسین و نعم الامیر با دو طفلانِ خودش خونِ خدا را زنده کرد کودکانش را فدا کرد و صفا را زنده کرد زینب است و بی تفاوت نیست اصلاً بر حسین با قیام و با قعودش..جانِ ما را زنده کرد البلا ُ للولا ..را معنی و مفهوم داد.. حادثه سازِ دو دنیا شد ولا را زنده کرد پای عشقِ حضرت ارباب با طفلانِ خویش در تمامِ عرصه ها..حسّ و وفا را زنده کرد کودکانش را خود بی بی کفن پوشاند و بعد با همین کارش تمامِ اقربا را زنده کرد زندگی یعنی شهادت زندگی یعنی حسین هستی اش را خرج کرد و مه لقا زنده کرد یادگاری های عبدالله زینب را زنده کرد بانوی رزمنده هم آل عبا را زنده کرد هیچ می دانی که خاتونِ جزا..دختِ علی با تمامِ کارهایش کربلا را زنده کرد  محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیز خواهر مرا قابل نمی دانی و‌ یا اولاد خواهر را؟ قسم باید دهم یعنی تورا و جان مادر را؟ نگاهی کن‌ تو قد و قامت این دو دلاور را به سر بستند یا زهرا به بازو نام حیدر را به رگ هاشان فقط خون علی می جوشد از غیرت علی هیبت علی شوکت علی سیرت علی صولت به زینب نه نگو جان یل ام البنین..باشد؟ خدارا خوش نمی آید که زینب شرمگین باشد خجل از روی لیلا و رباب و آن و این باشد نبینم پیش خواهر چشم هایت بر زمین باشد چه فرقی می کند بی تو برایم زندگی اصلا؟ نباشی تو برادرجان چه کاری بهتر از مردن؟ برادر جان ز عمق دل برایت آه آوردم چرا که تحفه ای ناچیز بهر شاه آوردم دوتا گلدسته آوردم دو پاره ماه آوردم تو اوج قله ای و من به دوشم کاه آوردم فقط‌ نه بچه های من سر زینب فدای تو خودم هم میر‌وم میدان فدایی شم به پای تو به فکر من مباش اصلا چراکه غم ندارم من تورا دارم..همین کافیست..چیزی کم ندارم من به غیر از تو کس و کاری در این عالم ندارم من مبادا با خودت گویی..خدا..مرهم ندارم من نمرده خواهرت اشک غریبی تورا بیند ببیند بی کسی ات را به حال خویش بنشیند؟ مشو راضی ببینند این دو اشک و آه زینب را میان خیمه ها وضع حجاب نامرتب را.. به رخساره کبودی و نشانِ خونِ بر لب را تن بی جان تو روی زمین و نعل مرکب را نمی آرند طاقت دست های بسته ی من را مشو راضی ببینند این دو پای خسته ی من را آرمان صائمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم زینب(س) حاجیان چون یک به یک پرپر شدند در منای عاشقی بی سر شدند نوبت پرواز اهل راز شد مادری با کودکان دمساز شد رازهایی بهرشان افشا نمود بالهای بلبلان را وا نمود که ای گرامی یاوران احیا شوید بال بگشایید و بر بالا شوید اذن گیرید از شه صاحب ولا عشق را سازید اینجا بر ملا نوگلانش راهی صحرا شدند دست بر دامان آن لیلا شدند از همان راهی که مادر گفته بود باز شد با شه ره گفت و شنود که ای جهانی حاجی طوف سرت اذن فرما جان زهرا مادرت ما دو تا یار سرافراز توایم تیغ بر کف هر دو سرباز توایم کن نظر اینجا کفن پوش آمدیم مست از جام تو مدهوش آمدیم اشک ریزان شه گل لب را گشود راه را بر نوغزالان وا نمود سوی میدان هر دو گل راهی شدند راهیِ سیر الی اللهی شدند تیغ بر کف از یمین و از یسار بر دل دشمن زدند از شوق یار ناگهان باد خزانی پر گشود برگهای شاخه گلها را ربود دست گلچین دامن گل را گرفت شعله ها دامان بلبل را گرفت باز شد بازار حسن و دلبری شد جمال یاسها نیلوفری شاه آمد هر دو را در بر گرفت یاسها را زیر بال و پر گرفت شد روان از قتلگاه عرشیان تا به سوی خیمه ی افلاکیان گفت زینب دوستان کاری کنید `یاورم را یاوران یاری کنید” میروم دور از رخش در خیمه گاه تا نبینم ماه را لبریز آه شکر من هم هدیه ای دادم بر او خون طفلانم به من شد آبرو گر که صد اولاد دیگر داشتم یا که صد سرو دلاور داشتم جمله را میکردم از جان فانی اش خویش را هم میکنم قربانی اش یا حسین ای تشنه کام کربلا کشتی توحید ای نوح بلا هستی خواهر فدایت دلبرم ای امام بی معین ای سرورم گر چه در فکر جدایی از منی روح من فکر جدایی از تنی ای تمام روح من از تن مرو هستی من را بگیر بی من مرو داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امیری حسین و نعم الامیر آمد یکی در قالب جعفر به میدان آن دیگری در هیبت حیدر به میدان طاقت نمی‌آرد سپاه کوفه قطعا زینب فرستاده دو تا لشکر به میدان فرزندهایم که فدایت ای برادر! لازم بدانی می‌رود خواهر به میدان کاری کنم دشمن جهنم را ببیند کاری کنم برپا شود محشر به میدان میدان جنگیدن که جای کودکان نیست راهی کنم مردان رزم‌آور به میدان رزمندگانم تا نفس در سینه دارند هستند محکم تا دم آخر به میدان مردان میدان وقت جان دادن که باشد مردانه می‌آیند از سنگر به میدان جای تعجب نیست بی سر بازگردند رفتند چون از شوقشان با سر به میدان خوشحال‌تر بودم یکی از بچه‌هایم می‌رفت اگر قبل از علی اکبر به میدان دست گلی تقدیم تو کردم برادر شرمنده‌ام افتاد اگر پرپر به میدان راضی نبودم تا که در زحمت بیافتی بگذار باشد این دوتا پیکر به میدان  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جبل الصبر سلام حضرت دارالسلام‌ها زینب سلام جامع جمع امام‌ها زینب شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد حماسه‌ی ابدی و سَّلام‌ها زینب سلام ای جگرِ فاطمه جهادِ علی سلام خواهر صلح و قیام‌ها زینب تمامِ پاسخِ پرسش برای خلقتِ زن جواب کاملِ این احترام‌ها زینب چه کس رسیده به نور نَوافِلت بانو چه کس رسیده به شانت کدام‌ها زینب حسین ملتمس یک قنوتِ تو تا که...‌ تمام با تو شود ناتمام‌ها زینب سلام زمزمه هفت مرتبه سوگند برای دیدن ختم کلام‌ها زینب فقط نه روضه که باید کلام تو برسد پیام داری و باید پیام تو برسد برای خاکِ ترک خورده آب آوردی هزار چشمه به جای سراب آوردی تو از بهشت تو از نور از کنار خدا تو با نهایت عزت حجاب آوردی فقط تویی که در این روزگارِ پُر تشویش برای عاطفه‌ی زن جواب آوردی که جمع عاطفه و عقل و عشق و احساس است و در کمال شرف انتخاب آوردی تو نقطه چینی و باید ادامه‌ی تو شوند تو خواهرانِ مرا در حساب آوردی فقط خداست که آرامش تو را فهمید که ایستادی و فصل‌الخطاب آوردی تو روی دست هرآنچه که داشتی دادی برای عشق دو عالیجناب آوردی وداع نکردی و دیدی به شوقِ غم رفتند خدای من دو جگرگوشه‌ی حرم رفتند خدا کند نرسد ناله‌های آخرشان خدا کند نرسد دادشان به مادرشان میان خیمه نشسته چسان؟ نمی‌دانم دعا کنید نبیند وداعِ آخرشان نشسته فاطمه اینسو علی هم آنطرفش نشسته‌اند بگِریند پیش دخترشان سوارِ نیزه به دستی بقیه را می‌خواند: زمانش آمده بازی کنیم با سرشان سوارهای حرامی چقدر می‌چرخند که حلقه تنگ شود دورِ حلقِ حنجرشان که تا نیامده عباس کار خود بکنند که تا گلاب کشند از تمام پیکرشان جگرخراش بوَد ناله‌های وا اُمّا سپاه ساخت خدایا علیِ اکبرشان حسین آمد و در بِینشان زمین اُفتاد بلندمرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفلان زینب(س) دو برادر دو تا پر پرواز دو ستاره دو آفتاب حجاز دو لب تیغ ذوالفقار حسین دو گل لاله‌ی بهار حسین دو برادر دو موسی عمران آینه های یوسف کنعان دو برادر خلیل بت شکنند این دوتا هم حسین هم حسنند این دو تا با حسین هم قدمند هردوتاشان مدافع حرمند این دو ورّاث جعفر طیار که به پا کرده اند گرد و غبار هردو هستند حاصل زینب می‌روند از مقابل زینب بسم رب‌الحسین رب شهید تیغ را از غلاف خود بکشید جاده را سر کنید و هی بروید آنقدر تا که روی نی بروید بروید ای دو حاصل زینب روی نی در مقابل زینب زینب آن خانمی که ماه شب است زینب آن خانمی که زین اب است آن که خون علی ست در رگهاش آن که گیج است پایش عقل معاش شیرزن ، شیرزاده‌ی علی است مریم خانواده‌ی علی است نفس شیعه است در عالم بازدم چون حسین و زینب دم گوشه ای از حیاش آسیه گوشه ای از نجابتش مریم شان مایسطرون برادر او کاتب شان اوست نون وقلم مادرش بوده از ازل زهرا جد او بوده از ازل خاتم جد او گرچه خاتم رسل است بایدش گفت زینب خاتم رهبرش گفت اصبری اختی پای کوبید بر زمین محکم کربلا تا که قامتش خم شد آسمان پیش قامتش شد خم آنچنان محو در حسینش بود گوییا رفته در سکوت عدم بعد عباس غیرتش جوشید آنچنان که نیافتد این پرچم گرچه او را کشیده اند به بند دشمنانش اسیر او شده‌اند روی نی دید تا پسر ها را گفت پس بنگرید دریا را پس شما سایه‌ی سرم باشید پیش‌مرگ برادرم باشید ما گرفتار هلهله شده ایم همسفرهای حرمله شده ایم اصلا این حرمله مودب نیست ملأ عام جای زینب نیست مردم شام طعنه را بلدند بوسه بر چکمه های شمر زدند دامن شامیان پر از سنگ است چقدر کوچه هایشان تنگ است آستین هایمان روی سرمان آتش افتاده روی معجرمان قصه‌ی شام داغ سینه شده چشم ها خیره بر سکینه شده آه باید فقط فغان بکشم خار از پای دختران بکشم چقدر حرف آب را زده‌اند پیش سقا رباب را زده‌اند میشناسید ؟ آن سر سقاست آن که برروی نیزه پخش و پلاست نذر نجمه کنید سر ها را ببرید از حرم نظر ها را ن ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفلان زینب(س) سابق از این مگر چه کسی دیده در جهان تابیدن و ظهور دو خورشید ، همزمان وقت نظر به صورت چون قرص ماه شان در پشت ابرِ شرم شود مخفی آسمان عون و محمد از همه فرماندهان سرند کِی داشت احتیاج بیان آنچه شد عیان؟ وقت هنرنماییِ زینب سرشت ها افتاد باز نام علی بر سر زبان عالم حسد برد به مقام سگی چو من از دست این دو شاه اگر گیرم استخوان وقتی که روی خاک بدن هایشان فتاد شد خیمه گاه سینه زن و شد دشت روضه خوان از بس که نیزه بر تن شان بی امان زدند چون نیزه زار شد بدن هر دو نوجوان تا که برادرش نشود شرمسار او زینب به خویش گفت که در خیمه ات بمان  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹