🔱می ترسم لذت آب خوردن من را از مناجات با خدا باز دارد!
موسی(ع) گفت : خدایا دوست دارم یکی از بنده ها، یکی از مخلوقاتت را که در ذکر گفتن برای تو به درجه اخلاص رسیده ببینم.
خطاب رسید موسی دوست داری ببینی برو کنار فلان دریا یک درختی آنجاست. آن مخلوق مرا که دائم در ذکر من است را می بینی.
آمد کنار دریا نگاه کرد دید فقط یک پرنده روی این درخت نشسته. حجابها برداشته شد نگاه کرد دید ذاکر، این پرنده است.
دارد ذکر خدا را میگوید.
از پرنده سوال کرد گفت چند وقت است اینجا نشستی و ذکر میگویی؟ گفت از وقتی که خدا مرا خلق کرده همین جا نشستم دارم و ذکرش را میگویم.
موسی پرسید : آیا آرزویی، میلی به این همه نعمات دنیایی داشتی یا نه ؟ گفت: هیچ نخواستم .
فقط دوست دارم یک مقدار آب بخورم . موسی تعجب کرد . دید روی شاخه ای نشسته که این شاخه پایین آمده چیزی تا دریا فاصله ندارد. گفت یک مقدار به خودت زحمت بدهی منقارت به آب می رسد. میتوانی آب بخوری. این که آرزو نمی خواهد!
عرضه داشت ای پیامبر خدا ! می ترسم لذت این آب خوردنه مرا از مناجات با خدام وا بدارد!
✍