برشي از كتاب : تو هيأت ميگفتيم؛ با بچه ها كل كل داشتيم كه اقا گفته لعن نگوييد. اين تو كَتمان نمي رفت. لعن ميگفتيم... يكبار يكی از بچه ها در گروه وايبر شروع كرد به لعن دادن و بقيه شاكی شدن كه اينا چه حرفيه!! محمد حسين آن موقع سوريه بود. يک دفعه قاطی كرد. تو خصوصی به من گفت:((برو به اين بگو دست برداره از كاراش!)) تند تند پيام مي نوشت و عكس ميفرستاد؛ عكس چنتا از رفقاش كه سربريده بودند فرستاد وگفت:((ته اين لعن گفتنا ميشه اين))... @shahidmohammadkhani